
حافظ
غزل شمارهٔ ۳۱۷
۱
فاش میگویم و از گفتهٔ خود دلشادم
بندهٔ عشقم و از هر دو جهان آزادم
۲
طایرِ گلشنِ قدسم چه دهم شرحِ فراق؟
که در این دامگَهِ حادثه چون افتادم
۳
من مَلَک بودم و فردوسِ بَرین جایَم بود
آدم آورد در این دیرِ خراب آبادم
۴
سایهٔ طوبی و دلجوییِ حور و لبِ حوض
به هوایِ سرِ کویِ تو بِرَفت از یادم
۵
نیست بر لوحِ دلم جز الفِ قامتِ دوست
چه کُنَم؟ حرفِ دِگَر یاد نداد استادم
۶
کوکبِ بختِ مرا هیچ مُنَجِّم نَشِناخت
یا رب از مادرِ گیتی به چه طالع زادم؟
۷
تا شدم حلقه به گوشِ درِ میخانهٔ عشق
هر دَم آید غمی از نو به مبارکبادم
۸
میخورد خونِ دلم مردمک دیده، سزاست
که چرا دل به جگرگوشهٔ مردم دادم
۹
پاک کن چهرهٔ حافظ به سرِ زلف ز اشک
ور نه این سیلِ دَمادَم بِبَرَد بنیادم
تصاویر و صوت











نظرات
ابراهیم زراعت گر
می گسار
م.ج.جهرمی
سپهر نجات
علی بی ستاره
یوسف
یل
پدرام
ناشناس
امین کیخا
بماند
امین کیخا
امین کیخا
امین کیخا
رامین
امین کیخا
امین کیخا
حسین سرمدی
حسن
گلزار حسین شاھدی
ناشناس
حسین گیلانی
پاسخ دهید. پیر مغان که بزرگ میترائیسم است که یکی از شیطانی ترین ادیان در جهان می باشد چرا مورد احترام حافظ است؟ در میترائیسم شب مقدس یلداست. چرا حافظ خوانی با این شب مقارن شده است؟ آیا می دانید شاخ نبات چوبی از درخت هوم است که در مناسک میترائی مطرح می باشد؟ چرا باید اولین مصراع حافظ تضمینی از یزید باشد؟ چرا حافظ باید از شاه شجاع که پدرش را کشته و به شاهی رسیده و فرزندش را کور کرده تمجید کند؟ فقط برای اینکه در زمان او شراب نوشیدن رواج پیدا کرده؟ آیا این همه قراین به طور اتفاقی کنار هم قرار گرفته؟ حتما باید اشعار او را تعبیر عرفانی کنیم بنده منکر زیبایی کلام حافظ نیستم ولی این ها را چگونه
پاسخ دهم؟
حسین گیلانی
کمترین
حسین گیلانی
کمترین
حسین گیلانی
کمترین
بی نام و نشان
سایه ی هیچ
نگین سبز
حامد
محمد
Silver
علی درخشان
هما
هما
هما
هما
ایران نژاد
احسان خان
ناشناس
ناآشنا
ناآشنا
داریوش
بابک
بابک
پاسخ دهید که بیشترین اعمال شیطانی را کدام پیروان در طول هزار و چند صد سال گذشته بر روی زمین روا داشته اند. آیا کسی غیراز پیروان این دو مذهب بوده اند؟
پاسخ را خود به شما می دهم، خیر.اتفاقاً بزرگانی در همه ادوار و همه جای زمین، و از جمله همین خواجهء نادر و بزرگوار، جا به جا مردم را به نیکی و دوری از ظلمت و سیاهی راهنمایی می کنند.کمی بیشتر مطالعه فرمایید، زبان آنان را دریابید، پیشتر از آنکه ذهنیت برای خود بسازید و چنین نظرات خام و از بن بی اساس را بیان کنید.***کتاب بسیار خوبی از آقای ابوالعلاء سودآور به تازگی پایان رسیده به نام جوامع میترایی (Mithraic Socities) به زبان انگلیسی، که سرشار از اطلاعات مفید است و خواندن آن به شما توصیه می شود.
روفیا
بابک
بابک
سیاوش بابکان
سیاوش بابکان
بابک
بابک
nawn
سیاوش بابکان
پاسخی نگرفتم و واژهی کرکینه که من پیشنهاد کرده بودم راه به جایی نبرد همه چیز در دست آنان است.)در باب زردشتی بودن هخامنشیان حتا کاشفان آنان هم تردید بسیار دارندچه رسد به تاریخهای ایرانی که نامشان را نیز ذکر نکرده اند!! و سرانجام برای تفریح خاطر دوستان:" دوتن از ایران-خاور شناسان بنام غربی پروفسور استفن شل کن هایمر و پروفسور الکساندر سفت کن هنینگ به تازگی به دو کشف تاریخی بسیار مهم دست یافته اند، اولی بر دیوار سد یاجوج دست نوشته ای از اسکندر مقدونی را کشف کرده است که میگوید:من اسکندر پسر احتمالی فیلیپ با خیار چنبری که از حبشه به غنیمت گرفته ام مینویسمبه یادگار نوشتم خطی ز دلتنگی به روزگار ندیدم رفیق یکرنگی دومی حرف وصدای عین را در الفبای عیلامی یافته است تا مبادا ایرانیان آنرا با الف قامت یار نبویسند"نقل به مضمون با اندکی تصرف از زبان شاگردی از شاگردان زنده یاد ذ بیح بهروز.
بابک
بابک
محدث
حسین گیلانی
حسین گیلانی
بابک
لیلی
علی
حسین گیلانی
Hamishe bidar
روفیا
سیاوش بابکان
روفیا
کامیار
حسین دلشاد
رها
شهرام
...
اببراهیم رمضانپور
روفیا
رنگارنگ
آرش
آرش
سید
مهدی نوری
مربوط
محمد
محمد مرتضوی
مهدی
میر ذبیح الله تاتار
محمد مهدی نیکزاد
مهدی
فرخ مردان
محمد
محمد
بعل
حضرت دوست
مزدک
احسان
خسروی
سرمد
تماشاگه راز
مهربان
ناصر ناصری
مهدی
رضا ساقی
پاسخی جزلبخند نخواهدداشت. واگر پای اصراربرگرفتن
پاسخ بفشاریم بی هیچ تردیدی چنین جوابی دریافت خواهیم کرد:"مذهب ودین من عشق است من نه همچون زاهدان وعابدان مسلمانم ونه همچون کافران مخالف دین هستم نه میترائیسم نه زردشت نه شیعه هستم نه سنّی! من بنده ومُرید عشقم ودیگرهیچ"من نخواهم کردترکِ لعل یار وجام میزاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است.طایرگلشن قُدسم چه دهم شرح فراقکه دراین دامگهِ حادثه چون افتادمطایر : پرنده گلشن قدس : گلستان بهشت طایرگلشن قدس : مرغ باغ بهشت هستم"دامگه حادثه" کنایه ازدنیاستمعنی بیت: من متعلّق به این دنیانیستم من مرغ بهشتی هستم آخرچگونه این مسئله راشرح دهم که چطورشد دراین دنیا به دام افتادم واسیرمادیّات ومسایل دنیوی شدم ادامه ی سخن دربیت بعدی: من ملَک بودم وفردوس بَرین جایم بودآدم آورد در این دیر خراب آبادممَلَک : فرشتهفردوس برین : بهترین نقطه ی بهشت دیرخراب آباد : جایی که به ظاهرمناظرزیبا وآبادی دارد امّا در باطن خرابه ای بیش نیست. کنایه ازهمین دنیای ناپایداراستمعنی بیت: من پیش ازاین فرشته ای پاک ومعصوم بودم ودربهترین نقطه ی بهشت بی هیچ دغدغه ای اقامت داشتم حس کنجکاوی حضرت آدم گل کرد ومرتکب خطایی شد که نباید می شد ودرنتیجه چنین شد که از بهشت رانده شدم.حافظ دراین بیت به نمایندگی از طرف فرزندان آدم وهمه ی کسانی حرف می زند که تاوان خطا واشتباه پدرومادرشان یا به دیده ی خوشبینانه، تاوان کنجکاوی آنها رامی پردازند ودردامگهِ حادثه دست وپا می زنند. پدرم روضه ی رضوان به دوگندم بفروختناخلف باشم اگرمن به جویی نفروشم داستان رانده شدن آدم ازبهشت، ازسوی اغلب ادیان ومذاهب پیش ازاسلام بصورتهای گوناگون و متفاوت مطرح شده واختصاص به اسلام ندارد. پرداختن شاعری مثل حافظ به چنین باورهایی که درمیان ادیان وملل مختلف عمومیت دارند دلیل پذیرش یاردِّ آنها ازسوی شاعرنیست. حافظ شاعریست که بادستمایه قراردادن چنین باورهای عمومی، منظوردیگری غیراز قبول یا ردِّ آنها درسردارد اوباطرح این باورها،سعی می کند باایجاد بستری مناسب، دست به مضمون سازی زده واندیشه های نابِ حافظانه وشخصی خودرامطرح نماید.نه من ازپرده ی تقوی به در اوفتادم وبسپدرم نیز بهشت ابد ازدست بهشتدراین بیت می بینیم که حافظ با این مضمون سازی زیبا ونغز، ضمن اشاره به قصّه ی رانده شدن آدم فارغ ازصحّت وسُقم آن، دلسوزانه درتلاش است که بایادآوری گناهِ پدر ومادربشریّت،ماراازرنج ووحشت گناهکاربودن که مثال خوره ای برجان ودل آدمیان افتاده برهاند.ناامیدم مکن ازسابقه ی روز اَزلتوپس پرده چه دانی که چه خوبست وچه زشت؟به عبارت دیگر حافظ باخَلق این مضامین بکر ونغز، درپی آن است ومسئولانه امیدواراست که بتواند ازشدّت ِترس وواهمه ی کاذبی که زاهدان ومتشرّعین به ناحق بردل وجان ماتحمیل کرده انداندکی بکاهد ویاتوانسته باشد ازمیان ببرد وبه جای آن، امید به بخشش وبزرگواری واعتماد به کرم وسخاوت بیکران خداوندی رادردلهایمان فروزان ترسازد.ازنامه ی سیاه نترسم که روزحشربافیض لطفِ اوصدازاین نامه طی کنمسایه ی طوبی ودلجویی حور ولب حوضبه هوای سر کوی تو برفت از یادمطوبی : درخت طوبی که گویند دربهشت است. دراصل طوباست دراینجابه حکم ضرورت شعری طوبی خوانده می شود.حور : زنان سیاه چشم بهشتی (درادامه ی سخن،... حال که به سبب خطای پدرم به این دنیای خراب آباد رانده شده ام) معنی بیت: ای محبوب، تورادیدم ودلبسته ی توشدم عشق تو ومحبّت توبامن کاری کرد که دیگربه سایه ساردرخت طوبا وآرامش کنارحوض کوثر ونوازش حوریان بهشتی نمی اندیشم به تومی اندیشم وباتوکه هستم دیگرآرزونمی کنم که ای کاش دربهشت بودم وازنعمتهای فراوان آن بهره مندمی شدم.معشوق دراین بیت وبیتهای بعدی، زمینیست. "عشق زمینی" پیشنیازعشق حقیقی وعشق آسمانیست. کسی که طعم مهرو محبّت را دراین دنیانچشد ونتوانددرمیان مخلوقات خداوند عشقورزی را تجربه کند بی تردید درعشق به خودِ خداوندنیز دچارمشکل شده ونخواهدتوانست آنچنان که شایسته ی اوست به عشقبازی بپردازد.وتوای زاهد وای عابد که عشق رامنع می کنی توچه می دانی؟ شاید فلسفه ی آمدن ما به این دنیا همین باشد که فرصتی پیداکنیم تابه تمرین عشق بپردازیم وازاین موهبت عظیم بهره مندگردیم وسرانجام به عشق آسمانی رهنمون شویم.رهرو منزل عشقیم وزسرحدّ عدمتابه اقلیم وجود این همه راه آمده ایمنیست برلوح دلم جزالف قامت دوستچه کنم حرف دگر یاد نداد استادملوح : صفحه ای که بر روی آن مطلبی نویسندمعنی بیت: برصفحه دلم جز سرمشق الفِ قامت دوست،حرف دیگری نوشته نشده است چه کارکنم که استادِ اَزل(خداوند) به جزاین حرف، حرف دیگری سرمشق نداده است. تکلیف من همین است که به تمرین الف قامت دوست بپردازم. کاربریِ من ازهمان روز اَزل دلدادگی وعشقبازیست وساختار وجود من مناسب همین کاراست.حافظ دراین بیت به آنانکه منع عشق می کنند وگویند سخن عشق مگوئید ومشنوید
پاسخ درخور وقانع کننده ای می دهد. می فرماید خداوند چنین سرمشقی به من داده ومن غیرازاین نمی توانم انجام دهم تکلیف وماموریت من دراین دنیا پرداختن به عشق وعشقورزیست.سلطان اَزل گنج غم عشق به ما دادتاروی دراین منزل ویرانه نهادیمکوکبِ بخت مراهیچ منجّم نشناختیارب ازمادرگیتی به چه طالع زادمکوکب : ستاره منجّم : ستاره شناس طالع : بخت و اقبال معنی بیت: ستاره ی بخت واقبال مرا هیچ منجّمی نتوانست شناسایی کند وسرنوشت مراپیش بینی کند خدایا ستاره ی اقبال من چیست ومن به چه طالعی ازمادرگیتی زاده شدم که رفتارهای من بی وقفه اینچنین دستخوش تغییرات می گردد؟درقدیم معتقدبودند که هرکس ستاره ای دارد وبامشخّص شدن ستاره اش که توسط منجّمان انجام می گرفت سرنوشتش تقریباً قابل پیش بینی می گشت یعنی تاحدودی روشن می شد که فرد متولد شده ،متناسب با ستاره ی بختش درطبقه ی خوشبخت یابدبخت قراردارد. حافظ این باورعوامانه رادستمایه ی خویش قرارداده ومضمونی ناب آفریده وآن رابکلّی زیرسئوال برده است. چراکه دراین مضمون، هیچ ستاره شناسی نمی تواند ستاره ی بخت اوراشناسایی و رفتارهای اورا پیش بینی کند!حافظ دراینجا نیزبه نوعی به نمایندگی ازبخش عظیمی ازمردم (البته به غیراز زاهد وعابد) سخن می گوید ومی خواهد این نکته رابرساند که شخصیّت انسان دارای پیچیدگی های تو درتو ورازهای زیادیست وکسی نمی تواند به این آسانی پی به شخصیّت آدمی ببرد.بنابراین اینکه کسی ادّعا کند باشناسایی ستاره ی بخت کسی، می تواند "سعد ونحس" بودن سرنوشت اوراتعیین کندافسانه ای بیش نیست.بگیرطرّه ی مه چهره ای وقصّه مخوان:که سعد ونحس زتاثیر زهره وزحل استتاشدم حلقه بگوش درمیخانه ز عشقهردم آید غمی از نو به مبارک بادمتا شدم : از زمانی که شدم حلقه به گوش : درقدیم به منظور مشخص کردن مالکیّت بردگان، حلقه ای به گوش آنها می بستند تا وضعیّت اوبرهمگان قابل تشخیص باشد. حلقه بگوش شدن یعنی تحت فرمان کسی بودن، حافظ ازشدّت علاقه به میخانه، خود داوطلبانه حلقه ی بندگی وخدمتگزاری میکده رابه گوش بسته وبه خدمتگزاری به رندان مشغول است.معنی بیت: حال که دراین دامگه حادثه افتاده وبه گوشه ی میکده پناه برده وحلقه ی خدمتگزاری به گوش بسته ام، هردَم خوبرویی، کمان ابرویی وسروقامتی ازراه می رسند ودل عاشق پیشه ی مرا به عشق مبتلا می سازند وبدنبال آن، غم واندوهی جدیدوجودمراتسخیرمی کنند.روزگاری شدکه درمیخانه خدمت می کنمدرلباس فقرکاراهل دولت می کنممیخوردخونِ دلم مردمکِ دیده سزاستکه چرا دل به جگرگوشه ی مردم دادممی خورد خون دلم مردمک دیده: چشمانم خونباراست."جگرگوشه ی مردم" ایهام دارد: 1- فرزند مردم 2- بادرنظرگرفتن "مردم" به معنای مردمک چشم،کسی که درگوشه ی چشم نشستهمعنی بیت: چشمان من همیشه خون آلوداست ومن ازحسرتِ خوبرویان اشک خون می ریزم امّاشکایتی نیست بیشترازاینها حق من است من نمی بایست دل به زیبایی فرزند مردم می باختم وعاشق می شدم.زگریه مردم چشمم نشسته درخون استببین که درطلبت حال مردمان چونستپاک کن چهره ی حافظ به سرزلف ز اشکور نه این سیل دمادم ببرد بنیادممعنی بیت: ای محبوب من، با سرزلف خود اشک را ازچهره ی حافظ پاک کن و مرهمی برزخم دلم بگذارکه گریه امانم رابریده است اگراینچنین اشک بریزم بی تردید این سیلاب اشک که بی وقفه ودمادم فرومی ریزد بنیادهستی مراازجا خواهدکند.بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بودزین سیل دمادم که در این منزل خواب است
bahram
فرشاد
علی عسگری ۱۳۸۱
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
پرویز
یاسان
نیکنام شاهین
سارا
محمودم
جواد تفاخ
محمد
عبدالله
پاسخ میدهد به شرح ذیل است:حافظ ملک نبود، فردوس نبود، آدم سببی بر نزولش بر زمین نبود.ابلیس ملک بود، فردوس بود، و آدم سبب نزولش بر زمین گشت، صفحه 6 قرآنآنچه که اشاره دارد بر آنکه فاش میگویم دلیل بر فاش کردن حضورش در ذهن حافظ است.صدای ذهن = صدای ابلیس = طبق ادبیات قرآن قرین انسانپیشنهاد آخر: از شعرا پیروی نکنید، قرآن تفسیر ندارد بلکه ترجنه صحیح بخوانید سپس بیانش بر عهده الله است.در پناه الله باشید
مجید
سرباز عشق
سرباز عشق
مهدی شجاعی پارسا
نثنسنس
Zizi
ز.ح
احسان چراغی
حافظ دوست
بی نشان
پاسخ به گفت و گوی پیش آمده در حاشیه های عزیزان ان شاء لله راهبر و گره گشا باشد من ملک بودم ملَک همان فرشته هست اما نه فرشته بماهو فرشته بلکه بیان صفت غالب فرشتگان که معصومیت جبّلی هست می باشد یعنی اگر آدم نبود من نیز موجودی بودم همردیف فرشتگان که طوعاً او کرهاً به تقدیس و تحمید ذاتی خویش مشغولند آدمی برای آدمی شدن و آیینه ی هر دو وجهه ی جمال و جلال خداوند شدن نیاز به عصیان ظاهری و اغوای شیطانی داشت فرموش نکنیم کلام قدسی حضرت عشق را که اگر آدمیان معصیت و غفلت و نسیان نمی ورزیدند قومی دیگر را می آفریدم تا خطا نموده ببخشایمشان خراب آباد عبارت بینهایت کلیدی هست خرابی که خود آبادیست یا مقدمه ی آبادانیست زانکه در ویران امید گنج هست عرض بسیار هست و متن فی البداهه انشاء میشود و بی مقدمه و دیرهنگام ... تفکر و تدبر در اسرار بیتی از حضرت مولانا قدس الله نفسه الزکیه در این باب بسیار راهگشاست از بهر عتاب تو آن آدم بگزیده از صدر جنان آمد در صفّ نِعال تو
رضا س
در سکوت
امیررضا زارعی
محسن جهان
هنگامه مهدوی
هنگامه مهدوی
حسین فرزند ماه جمال و منصور محمدنظامی
ابراهیم وژدان
نورا کاور
سروش جامعی
nabavar
سید مصطفی سامع
عباس پذیرش
بیژن امرایی