
حافظ
غزل شمارهٔ ۳۲۱
۱
هر چند پیر و خستهدل و ناتوان شدم
هر گَه که یادِ رویِ تو کردم جوان شدم
۲
شکرِ خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر مُنتهایِ همَّتِ خود کامران شدم
۳
ای گُلبُن جوان بَرِ دولت بخور که من
در سایهٔ تو بلبلِ باغِ جهان شدم
۴
اول ز تحت و فوقِ وجودم خبر نبود
در مکتبِ غمِ تو چُنین نکتهدان شدم
۵
قسمت حوالتم به خرابات میکند
هرچند کـاینچُنین شدم و آنچُنان شدم
۶
آن روز بر دلم درِ معنی گشوده شد
کز ساکنانِ درگهِ پیرِ مغان شدم
۷
در شاهراهِ دولتِ سرمد به تختِ بخت
با جامِ مِی به کامِ دلِ دوستان شدم
۸
از آن زمان که فتنهٔ چشمت به من رسید
ایمن ز شرِّ فتنهٔ آخرزمان شدم
۹
من پیرِ سال و ماه نیَم، یار بیوفاست
بر من چو عمر میگذرد پیر از آن شدم
۱۰
دوشم نوید داد عنایت که حافظا
بازآ که من به عفوِ گناهت ضمان شدم
تصاویر و صوت









نظرات
کسرا
حسن الهامی
محدث
جاوید مدرس اول رافض
موعود
و.عدلیه
رضا
جمشید پیمان
رضا
Sousan Fatai
یکی
پاسخ به Sousan Fatai باید گفت:«همت» در زبان عربی به اون چیزی گفته میشه که فرد بهش نظر داره و میخواد بهش برسه. لذا میگن همت بلند داشته باش، یعنی بلندنظر باش و به مسائل مادون اکتفا نکن. و همت به معنای تلاش، نوعی ملازم و حاصل اصل معنای لغوی همّت هست.لذا در این بیت تناقضی نیست.
رضا س
برگ بی برگی
فاطمه عدالت
در سکوت
امیرمحمد هویدا
مهدی هزاران