
حافظ
غزل شمارهٔ ۳۳۱
۱
به تیغم گَر کشد دستش نگیرم
وگر تیرم زَنَد منّت پذیرم
۲
کمانِ ابرویت را گو بزن تیر
که پیشِ دست و بازویت بمیرم
۳
غمِ گیتی گر از پایم درآرد
بجز ساغر که باشد دستگیرم؟
۴
برآی ای آفتابِ صبحِ امّید
که در دستِ شبِ هجران اسیرم
۵
به فریادم رَس ای پیرِ خرابات
به یک جرعه جوانم کن که پیرم
۶
به گیسویِ تو خوردم دوش سوگند
که من از پایِ تو سر بر نگیرم
۷
بسوز این خرقهٔ تقوا تو حافظ
که گر آتش شَوَم در وی نگیرم
تصاویر و صوت






نظرات
ملیحه رجائی
سیدرضا موسوی
سیدرضا موسوی
امین کیخا
مسعود
تنگ طه
معین
بابک
بابک
بابک
معین
پاسخ سوالم را گرفتم اما سوال دیگری درمورد این غزل دارم و آن اینکه در بعضی از نسخه ها به جای واژه "دست" از واژه "دام" استفاده شده است. به نظر بنده حقیر به کارگیری واژه دوم نه تنها آهنگ شعر را زیباتر می کند، از لحاظ معنایی نیز معقول تر به نظر می رسد. ممنون می شوم اگر راهنمایی ام کنید.
بابک
سیدعلی ساقی
آبان دخت
محمد
شعبده
تنها خراسانی
تنها خراسانی
خالد معصومی
دانیال
در سکوت