
حافظ
غزل شمارهٔ ۳۳۳
۱
نمازِ شامِ غریبان چو گریه آغازم
به مویههایِ غریبانه قِصه پردازم
۲
به یادِ یار و دیار آن چُنان بِگِریَم زار
که از جهان رَه و رسمِ سفر براندازم
۳
من از دیارِ حبیبم نه از بِلاد غریب
مُهَیمِنا به رفیقانِ خود رَسان بازم
۴
خدای را مددی ای رفیقِ رَه تا من
به کویِ میکده دیگر عَلَم برافرازم
۵
خِرَد ز پیریِ من کِی حساب برگیرد؟
که باز با صَنَمی طفل، عشق میبازم
۶
بجز صَبا و شِمالم نمیشناسد کَس
عزیز من، که به جز باد نیست دَمسازم
۷
هوایِ منزل یار، آب زندگانیِ ماست
صبا بیار نسیمی ز خاکِ شیرازم
۸
سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی
شکایت از کِه کنم؟ خانگیست غَمّازَم
۹
ز چَنگِ زهره شنیدم که صبحدم میگفت
غلامِ حافظِ خوش لهجهٔ خوش آوازم
تصاویر و صوت













نظرات
ملیحه رجائی
...
امیررضا
محمد ابوالفتحی
کسرا
مصطفا
مصطفا
امین
رضا
الهام ملک محمدی
حسن ک
فریده
حامد
رامین
تنها خراسانی
میثم
امیرالملک
جادوگر
مرتضوی کیاسری
یسنا
برگ بی برگی
پاسخ میدهد از چه کسی گله و شکایت کند ، زیرا این نیز از درون خود وی میجوشد و او را اختیاری برآی پیشگیری از جاری شدن اشکهایش نبوده و غماز یا در اینجا ناظر نیز خود یا اصل خدایی او ست . ز چنگ زهره شنیدم که صبحدم می گفت غلام حافظ خوش لهجه خوش آوازم زهره نمادِ شادی ست و عارف با رسیدن به مرتبه فنا همانندِ چنگِ زُهره شادی و برکت را برای انسانها و جهان به ارمغان می آورد و هنگام انتشار این شادی صبحدم است، یعنی دمیدنِ خورشید معرفت عارف، پس میفرماید که او غلام چنین انسانهایی مانند حافظ است که آفتاب آنان جهان را روشن میکند ، این همان سخن عارف نامی حلاج است و به هیچ وجه تعریف از خود نیست ، مانند تعریف هایی که ما گاهی بصورت غیر مستقیم ( با غیبت کردن از دیگران) میکنیم بخصوص اگر اندک هنری نیز داشته باشیم ، چقدر خوش آواز و خوش لهجه است علاوه بر معنی معمول خود بیانگر این ابیات و غزلیات بی نظیر در جهان است که علاوه بر حظ خواننده ، معانی عرفانی مورد نظر حافظ را نیز در بر گرفته و انسان را به وجد می آورد و چه آوازی خوشتر از آن که آواز دوست است .
Mehrshad Mahmoodi
محمد شصت وشیش
در سکوت
Sepanta
امین
یوسف شیردلپور
رضا فراز
جستجوگر
آذر فصیحی