
حافظ
غزل شمارهٔ ۳۴۰
۱
من که از آتشِ دل چون خُمِ مِی در جوشم
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم
۲
قصدِ جان است طمع در لبِ جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان میکوشم
۳
من کِی آزاد شَوَم از غمِ دل؟ چون هر دَم
هندویِ زلفِ بُتی حلقه کُنَد در گوشم
۴
حاشَ لِلَّه که نیَم معتقدِ طاعتِ خویش
این قَدَر هست که گَه گَه قدحی مینوشم
۵
هست امیدم که علیرغمِ عدو روزِ جزا
فیضِ عَفوَش نَنَهد بارِ گُنَه بر دوشم
۶
پدرم روضهٔ رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا مُلکِ جهان را به جوی نفروشم؟!
۷
خرقهپوشیِ من از غایتِ دینداری نیست
پردهای بر سرِ صد عیبِ نهان میپوشم
۸
من که خواهم که ننوشم به جز از راوَقِ خُم
چه کنم گر سخنِ پیرِ مُغان نَنْیوشَم؟
۹
گر از این دست زَنَد مُطربِ مجلس رَهِ عشق
شعرِ حافظ بِبَرَد وقتِ سماع از هوشم
تصاویر و صوت











نظرات
هادی
علی ر
علی بی ستاره
نیوتن
دوستدار
صائب
یه خری
Nazanin
Nazanin
پاسخ به آقای دکتر ترابی باید گفت :منظور حافظ دقیقا همان روضه رضوان است که در مصراع دوم ، به قرینه معنی، حفظ شده. حافظ میگوید که پدرم بهشت را به ازای دو گندم از دست داد، من ، فرزند ناخلف او باشم اگر آن را به ازای جوی از دست ندهم !مراد از همه اینها این است که نقد را بگیر و دست از نسیه بدار ! این بهشت آنقدر ها هم ارزشمند نیست، این در واقع کل حکایت و نظری است که حافظ ما سعی در بیان آن دارد.
Nazanin
Nazanin
مازیار
عرفان
دکتر ترابی
مهدی
مهدی
عرفان
دوستدار حافظ
منصور
ارسلان
۳pid
آرش طوفانی
محمد علی
بهادر
ادب دوست
گیسو ی خسته
مهدی
کینگو
رضا
حمید
خاک
خاک
نادر با ستاره
دکتر علی
کرم قلاوند
مهدی
سیروس
باسی
مهدی
جاوید مدرس اول رافض
میر ذبیح الله تاتار
محمد حسن شرفی
محمد حسن شرفی
اصغر
محمد شمس
پوری
برنا
سلام
سلام
نیکیتا
امیر
گمشده
یوهان
لیلی زاهد
بی پایان
مانا طیوری
بهداد فرهوهر
رضا
پوریا
سبحان
اهورا
نادی
امیر
احمد
فردین
مهدی آریا
رضا سناء
احمد حدادی برزکی
ابوالخیر
Member
جواد سراجزاده
سامان
جمشید
جمشید
جمشید
مهدی تامکت
اناهیتا
علی
مستور
گلزاری
حمید
امید داودی
فرزانه
کاوه
کاف
برگ بی برگی
اسماعیل کرمی
در سکوت
علی محبوبی
مسعود زمانی
صفیه کریمی
ابراهیم وژدان
شولیده
سید مصطفی سامع
امیرحسین فیض
مرتضا اسماعیل آبادی
سید حسین اخوان بهابادی
مهات