
حافظ
غزل شمارهٔ ۳۴۷
۱
صَنَما با غمِ عشقِ تو چه تدبیر کنم؟
تا به کِی در غمِ تو نالهٔ شبگیر کنم؟
۲
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شِنَوَد
مگرش هم ز سرِ زلفِ تو زنجیر کنم
۳
آن چه در مدتِ هِجرِ تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تَحریر کنم
۴
با سرِ زلفِ تو مجموعِ پریشانی خود
کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم؟
۵
آن زمان کآرزویِ دیدنِ جانم باشد
در نظر نقشِ رخِ خوبِ تو تصویر کنم
۶
گر بدانم که وصالِ تو بدین دست دهد
دین و دل را همه دَربازم و توفیر کنم
۷
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
۸
نیست امّید صَلاحی ز فسادِ حافظ
چون که تقدیر چُنین است، چه تدبیر کنم؟
تصاویر و صوت













نظرات
امیر حسین از مونیخ
پاسخ: با تشکر از شما، مطابق فرموده تصحیح شد.
احسان
فاطمه
علیرضا پیشگو
علی
سید علی اصغر سجادی
شرح سرخی بر حافظ
امین
سید محمد رضوی
جاوید مدرس اول رافض
میلاد
خستو
پاسخ این غزل آمد.میخواستم خواهش کنم اگر امکان دارد تفسیر و تعبیر این غزل را در صورت امکان مرقوم فرمایید .البته اگردر حوصله این جمع می گنجد .باتوجه به جایگاه حافظ شنیدن تعابیر از زبان اساتید زیبنده است .با تشکر
هما
اسماعیل اسدی ده میراحمدی
بی سواد
رضا
پاسخ به واعظ است که می فرماید:مـعـنـی بـیـت : آری ای واعظ، حافظ فاسد است وهیچ امیدی نیست که دست از تباهی و گناه بردارد. بیهوده انتظارمکش که او ازطریق عشق روی گردان شده وزُهد و پارسایی پیشه کند.مصرع دوّم نیز دقیقاً به همین صورت است. حافظ به زبان آنها ودر
پاسخ به آنها می فرماید: مگرنمی گویید که برای هرکس تقدیری رقم خورده است؟ خوب، براساس ِ همین منطق ِ شما، برای من اینچنین سرنوشتی رقم خورده ومن چارهای جز تسلیم سرنوشت شدن ندارم.عیبم مکن به رندی وبَدنامی ای حکیمکاین بودسرنوشت زدیوانِ قسمتم.!
الهام
علیرضا پاکدلیان
مهدی
حسن خدابخش
سید علیرضا حسینی
خنامث
سلیمان فرهادیان
حسین
مرجان
nabavar
..
مبتدی۷۶
مبتدی۷۶
برگ بی برگی
در سکوت
محمدعلی قاسمی فلاورجانی