
حافظ
غزل شمارهٔ ۳۵۲
۱
روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم
در لباسِ فقر کارِ اهلِ دولت میکنم
۲
تا کی اندر دام وصل آرم تَذَروی خوشخِرام
در کمینم و انتظار وقتِ فرصت میکنم
۳
واعظِ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن
در حضورش نیز میگویم نه غیبت میکنم
۴
با صبا افتان و خیزان میروم تا کویِ دوست
و از رفیقان ره استمدادِ همت میکنم
۵
خاکِ کویت زحمت ما برنتابد بیش از این
لطفها کردی بتا، تخفیفِ زحمت میکنم
۶
زلفِ دلبر دامِ راه و غمزهاش تیرِ بلاست
یاد دار ای دل که چندینت نصیحت میکنم
۷
دیدهٔ بدبین بپوشان ای کریمِ عیبپوش
زین دلیریها که من در کُنجِ خلوت میکنم
۸
حافظم در مجلسی دُردیکشم در محفلی
بنگر این شوخی که چون با خلق، صنعت میکنم
تصاویر و صوت










نظرات
ملیحه رجایی
حامد
حسین
حسین
سپنتا
ساقی
پاسخ، حقیقت،راستی،دروغ ووو.... این بیت سایه روشنی ازواقعیّات ِ زندگانی ِ همه ی ِماآدمیانست.تصویری متحرّک ازجمع ِ تضادّها، که معنای ِ زندگی می دهند. حقیقت ِغیر ِقابل انکاربرزندگانی ِ همه ی ِ انسانها سایه افکنده است!: "هیچکس آنگونه که درظاهر وانظار ِعموم "ازخود نقش می نماید ومی آفریند" نیست.!" همه ی ِ آدمیان،درخلوتگاه ِ خودچندین نقاب ِ رنگارنگ ومختلف وبعضاً متضاد دارند.برخی کمتر برخی بیشتر! سحرگاهان که ازخواب برمی خیزیم وپِی ِ کاری رامیگیریم،پیش ازآنکه ازخانه خارج شویم، ابتداسری به نقابهایمان می زنیم. متناسب باکاری که درپیش ِ روداریم ،نقابی مناسب ازمیان ِ دهها نقابی که درصندوقچه ی ِنهانگاهمان چیده ایم، انتخاب کرده وسپس حرکت می کنیم. بعضیهاشاید صندوقچه رانیزبا خودحمل می کنندتامبادا باقرارگرفتن درشرایط ِ مختلف،به نقابها دسترسی نداشته باشند وخود ِ واقعی ِ آنان برمَلا گردد! امّا اغلب ِانسانها ازآن شهامت ِحافظانه برخوردار نبوده و حاضرنیستند نقابهایشان رابه دیگران نشان دهند.! یکی دیگراز دهها راز ِجاودانگی ِحافظ،داشتن ِ همین تهوّرو شهامت است که بی هیچ شرم و آزرمی،نقاب هایش رادرمعرض ِدیدگان عموم به نمایش میگذارد وبادست و دلبازی ِکریمانه ای صرفاًبه امید آگاهسازی دیگران،پوشش وپرده ی نهانگاهِ خویش را کنارزده وعموم ِمردم راازواگویه ها ی خیلی محرمانه ی ِ درونی ِ خویش باخبرمیسازد. حافظ دراین بیت الغزل ِحقیقت،دست به ریسکی شجاعانه میزندوگوشه ی ِ پرده ای را بالا می زند که چه بسا ممکن است به نابودی ِاعتبارِجهانیش منجرشود! (همانگونه که درحال ِ حاضر نیزکم نیستند کسانی که بااستناد به این بیت ،حافظ را متّهم به ریاکاری ونفاق می کنند!) امّا او که "نام ونشان"راننگ می داند وبه "اعتبار" بی اعتنایی می کند،تردید به دل راه نمی دهدو آخرین برگ ِریسک وخطررا رومی کند! اوهراسی ندارد ازاین که حیله گرومنافق، شناخته شود! اوبیمناک نیست که موردِ ملامتِ خَلق قرار گیرد! هراس ِاو از این است که مبادا مردم خوش باوری کرده و نیرنگ بازان ِماهر راازافرادِصادق تشخیص وتمیز ندهند،اوبافداکردن ِخودراز این شعبده بازی را فاش می کندو دست به آگاهسازی می زند.اوبا خَلاقیّتی که دارد یک پرده ازحقیقت ِزندگی را کنارزده وشاهکاری خلق میکندکه سخت تکاندهنده،طنزآلود،وتامّل برانگیزاست وشیرینی وتلخی رایکجادارد.!معنی بیت باخوانش "باخَلق ِ صنعت": من در یک جا دریک مَحفلی حافظ قرآن هستم وبا مهارت تمام از قرآن وحدیث و شریعت سخن می گویم،درعین حال وقتی درشرایط دیگری قرار میگیرم به شرابخواری وعیش و عشرت می پردازم ، این جسارت وبی پروائی مرا ببین که چگونه باآفرینش هنرمندانه، ظاهر سازی و فریبکاری میکنم! معنی مصرع دوّم با خوانش "باخلق، صنعت می کنم":نگاه کن که چگونه این ظاهر سازی را بامردم ،ماهرانه انجام می دهم وهمه را فریب میدهم!حافظ می خواهد مارا به این نتیجه برساند که اینقدرساده دل و خوش باور نباشیم! هوشیارباشیم وفریب ِظاهر ِدیگران را نخوریم.حافظ خودرا قربانی میکند تاما آگاه باشیم که کاری که حافظ کرده ممکن است دیگران نیز به راحتی انجام دهند و مارا فریب دهند! مِی خور که شیخ وحافظ ومُفتی ومُحتسب چون نیک بنگری همه تزویرمی کنند!
ساقی
پاسخ، حقیقت،راستی،دروغ ووو.... این بیت سایه روشنی ازواقعیّات ِ زندگانی ِ همه ی ِماآدمیانست.تصویری متحرّک ازجمع ِ تضادّها، که معنای ِ زندگی می دهند. حقیقت ِغیر ِقابل انکاربرزندگانی ِ همه ی ِ انسانها سایه افکنده است!: "هیچکس آنگونه که درظاهر وانظار ِعموم "ازخود نقش می نماید ومی آفریند" نیست.!" همه ی ِ آدمیان،درخلوتگاه ِ خودچندین نقاب ِ رنگارنگ ومختلف وبعضاً متضاد دارند.برخی کمتر برخی بیشتر! سحرگاهان که ازخواب برمی خیزیم وپِی ِ کاری رامیگیریم،پیش ازآنکه ازخانه خارج شویم، ابتداسری به نقابهایمان می زنیم. متناسب باکاری که درپیش ِ روداریم ،نقابی مناسب ازمیان ِ دهها نقابی که درصندوقچه ی ِنهانگاهمان چیده ایم، انتخاب کرده وسپس حرکت می کنیم. بعضیهاشاید صندوقچه رانیزبا خودحمل می کنندتامبادا باقرارگرفتن درشرایط ِ مختلف،به نقابها دسترسی نداشته باشند وخود ِ واقعی ِ آنان برمَلا گردد! امّا اغلب ِانسانها ازآن شهامت ِحافظانه برخوردار نبوده و حاضرنیستند نقابهایشان رابه دیگران نشان دهند.! یکی دیگراز دهها راز ِجاودانگی ِحافظ،داشتن ِ همین تهوّرو شهامت است که بی هیچ شرم و آزرمی،نقاب هایش رادرمعرض ِدیدگان عموم به نمایش میگذارد وبادست و دلبازی ِکریمانه ای صرفاًبه امید آگاهسازی دیگران،پوشش وپرده ی نهانگاهِ خویش را کنارزده وعموم ِمردم راازواگویه ها ی خیلی محرمانه ی ِ درونی ِ خویش باخبرمیسازد. حافظ دراین بیت الغزل ِحقیقت،دست به ریسکی شجاعانه میزندوگوشه ی ِ پرده ای را بالا می زند که چه بسا ممکن است به نابودی ِاعتبارِجهانیش منجرشود! (همانگونه که درحال ِ حاضر نیزکم نیستند کسانی که بااستناد به این بیت ،حافظ را متّهم به ریاکاری ونفاق می کنند!) امّا او که "نام ونشان"راننگ می داند وبه "اعتبار" بی اعتنایی می کند،تردید به دل راه نمی دهدو آخرین برگ ِریسک وخطررا رومی کند! اوهراسی ندارد ازاین که حیله گرومنافق، شناخته شود! اوبیمناک نیست که موردِ ملامتِ خَلق قرار گیرد! هراس ِاو از این است که مبادا مردم خوش باوری کرده و نیرنگ بازان ِماهر راازافرادِصادق تشخیص وتمیز ندهند،اوبافداکردن ِخودراز این شعبده بازی را فاش می کندو دست به آگاهسازی می زند.اوبا خَلاقیّتی که دارد یک پرده ازحقیقت ِزندگی را کنارزده وشاهکاری خلق میکندکه سخت تکاندهنده،طنزآلود،وتامّل برانگیزاست وشیرینی وتلخی رایکجادارد.!معنی بیت باخوانش "باخَلق ِ صنعت": من در یک جا دریک مَحفلی حافظ قرآن هستم وبا مهارت تمام از قرآن وحدیث و شریعت سخن می گویم،درعین حال وقتی درشرایط دیگری قرار میگیرم به شرابخواری وعیش و عشرت می پردازم ، این جسارت وبی پروائی مرا ببین که چگونه باآفرینش هنرمندانه، ظاهر سازی و فریبکاری میکنم! معنی مصرع دوّم با خوانش "باخلق، صنعت می کنم":نگاه کن که چگونه این ظاهر سازی را بامردم ،ماهرانه انجام می دهم وهمه را فریب میدهم!حافظ می خواهد مارا به این نتیجه برساند که اینقدرساده دل و خوش باور نباشیم! هوشیارباشیم وفریب ِظاهر ِدیگران را نخوریم.حافظ خودرا قربانی میکند تاما آگاه باشیم که کاری که حافظ کرده ممکن است دیگران نیز به راحتی انجام دهند و مارا فریب دهند! مِی خور که شیخ وحافظ ومُفتی ومُحتسب چون نیک بنگری همه تزویرمی کنند!
ساقی
پاسخ به این نصیحت چه واکنشی دارد:به کام تانرساند لبش مرا چون ناینصیحت ِ همه عالم به گوش ِ من باداست.!شاعربازیرکی ،رندانه دست ماراگرفته وازمسیری به پیش می برد که به همین جاها برسیم.به جایی که بپذیریم ذات ِدل میل به عشقبازی دارد، واگربپذیریم که مصلحت بینی وخرد ورزی ،به مَذاق ِ دل خوشایند نیست،اندک اندک حسّ ِریسک پذیری وخطرکردن دروجود ِ مابرانگیخته خواهدشد وماتوان ِآن راخواهیم یافت که ازبلا نپرهیزیم وقدم در طریق ِرندی وعشق نهیم. درآنصورت ازحافظ شاکر خواهیم بود،که مارابه کوچه ی سرسبز ِ بین ِ دل ِبلاکش ودشت ِپربلای ِعشق رهنمون گشته است.در فرازونشیبِ پرآشوب ِ این دشت می بینیم که دل ِماجراجو، هرچقدرنیزمورد ِ هدف ِ تیر ِبلای ِ کمان ابروی ِمعشوق قرارمی گیرد،باز باتنی مجروح ونیمه جان،مشتاق ِ فرودآمدن ِ تیری دیگراست.دل که ازناوک ِ مژگان ِ تودرخون می گشت.بازمشتاق ِ کمانخانه ی ِ ابروی ِ توبود.دیـدهی بـدبـیـن بـپـوشـان ای کـریم عیـب پـوش !ز یـن دلـیـریها که مـن در کـُنـج خـلـوت میکـنـمبـد بـیـن" : منفی نگر وبـد بـیـنـنـده،کج اندیش. در اینجا کسی است که همیشه نیمه ی ِ خالی ِ لیوان رامی بیند ونظر بربدیها دارد.کنایه ازکسانی که خودراپاک وپارسا فرض کرده وبابداندیشی درموردِ رفتارهای دیگران ،فقط کاستی هاو گناهان ِمردم را می بینند وبه محض ِ مشاهده ی ِ خطای ِ کسی،آن رادربوق وکرنا نهاده و دستآویزی پیدا می کنند تامردم را باوَعظ وخطابه ،مَلامت ونصیحت کرده وپرده ای برعیب های خودپوشانند!"کـریـم" : بسیار بخشنده ، از صفات حق تعالی"عیب پـوش" : پـوشنده ی عیب ، ستـّار العیوب ، از صفات خداوند "دلـیـری" : گستاخی ، جسارتروی ِ سخن باخداوند ِعیب پوش است. خداوندی که عیب های ِ همه رامی بیند ولی بر روی عیب ها پرده می کشد وآبروی ِ خلق رامحفوظ نگه می دارد.معنی ِ بیت:ای خداوندی که یکی ازصفت های توپوشاندن ِ عیب ِ مردم است.چشمهای ِ بدبینان وکج اندیشان راببند تانتوانند این جسارت ها واَعمالی که ازروی بی باکی ،در خلوت انجام میدهم ببینند وبرای ِ من دردِ سر ومشکل ایجادنمایند.حافظ ازیک سو عادت به دلیری در مقابل ِ واعظین وزاهدان ِ ریاکار دارد وقادربه ترک ِ عادت نیست وازسوی دیگرمی بیند که این شهامت و بی باکی وزبان ِ آتشین،باعث ِ دردسرهای جدّی وبزرگی شده واورادر مظان ِکفرورزی واِرتداد قرارمی دهد!لذا بناچار دست به دامن ِ خدواند شده وازاومی خواهد که چشمهای بدبینان رابپوشاند.جالب اینجاست که حافظ ازخدا درخواست نمی کند که به اوترسی عطا کند تادلیری وجسارت نکند! چرا؟چون حافظ خودنیک می داند که رفتارهای ِ اوتنها ازنظرگاه ِ بداندیشان خطا وبد تلقّی می شوند،ودراصل گناه محسوب نمی شود،که ،دراینصورت ازخداوندتقاضای ِ عفو وبخشش می کرد نه چیز دیگر! نکته ی ِ لطیف ِ دیگراینکه ،حافظ وقتی ازخداوند چیزی رامی طلبد،رندانه، صفت ِ ستّارالعیوب بودن ِ خدا را یادآوری می نماید وبه اصطلاح به یاد ِخدا می آورد تاشایدتوانسته باشد ضریب ِاحتمال ِ اجابت ِ دعا راافزایش داده وتوجّه ِبدبینان رانیز به این نکته جلب نماید که بددیدن وفاش کردن ِ خطای دیگران کاری نیست که خداوند ازآن خشنودگردد.یارب آن زاهد ِ خودبین که بجز عیب ندیددودِ آهیش درآئینه ی ِ ادراک انداز
نادر..
مهدی ابراهیمی
رضا ثانی
هاوژان شارویرانی
علیرضا ساعتچی
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
برگ بی برگی
اسد محمدزاده
در سکوت
سورن صولت
بیقرار