
حافظ
غزل شمارهٔ ۳۵۳
۱
من ترکِ عشقِ شاهد و ساغر نمیکنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم
۲
باغِ بهشت و سایهٔ طوبی و قصر و حور
با خاکِ کوی دوست برابر نمیکنم
۳
تلقین و درسِ اهل نظر یک اشارت است
گفتم کِنایتی و مکرر نمیکنم
۴
هرگز نمیشود ز سرِ خود خبر مرا
تا در میانِ میکده سر بَر نمیکنم
۵
ناصِح به طَعن گفت که رو ترکِ عشق کن
محتاجِ جنگ نیست برادر، نمیکنم
۶
این تقویام تمام، که با شاهدانِ شهر
ناز و کرشمه بر سرِ منبر نمیکنم
۷
حافظ جنابِ پیرِ مُغان جایِ دولت است
من تَرکِ خاک بوسیِ این در نمیکنم
تصاویر و صوت










نظرات
نسرین ر. ایرانی
رضا ببری
امیری
داتیس خواجه ئیان
ناشناس
ناشناس
امین کیخا
اردشیر
امین کیخا
اردشیر
امین کیخا
امین کیخا
اکبر
دوستدار
محمد علی
روفیا
روفیا
روفیا
بیداد
ناشناس
عرفان
اببراهیم رمضانپور
کیارش
بابک
گمنام
خاطر گمنام
فرزاد شهزاد
محمد خسروبیگی
رضا ترابیان زلیوا
رضا ترابیان زلیوا
عرفان (خ سرو) حیدری
بابک
بابک
ابن فردوس
ابن فردوس
خسته دل
رضا
پاسخی که خواهدشنید این است: محتاج ِ جنگ نیست برادرنمی کنم!دراین مَسلک هیچ کس تهدیدنمی شود هرکس خواست وارداین درگاه شده وهرکس نخواست ازاین مسلک خارج می شودبی آنکه کسی مانع نگردد.هرکه خواهدگوبیا وهرکه خواهد گوبروکِبروناز وحاجب ودربان بدین درگاه نیست"عشق"ازاین دیدگاه خداعشق است ومحبّت، وعشق ومحبّت همان خداست. هرگاه بی قید وشرط به پیرامون خویش عشقورزی می کنی بدانکه که همان لحظه دست خدا برشانه ی توست وازتوحمایت می کند.دراَزل پرتوحُسنت زتجلّی دم زدعشق پیداشد وآتش به همه عالم زد"شـاهد" بدانکه خدامنبع ِ بی پایانِ زیبائیهاست. هرچیزی شامل انسان ،حیوان، مناظرطبیعت جلوه ای ازجمال آن زیبای مُطلق هستند. بنابراین عشقبازی بانهاد وباطن پاک، فارغ ازهرگونه بدبینی وشَرّ وشهوترانی،بازیبائیهای پیدا ونهان این جهان، قدردانی وسپاسگزاری ازخالق ِ زیباست. "شاهد" به معنای ِ زیبارو،درحقیقت یک فروغ ازتجلّی ذاتِ زیبای مطلق است در لباس شهود. ونظربازی وعشقبازی حافظانه،عین ِ بندگی، عبادت وشکرگذاریست.جهان ِ باقی وفانی فدای شاهد وساقیکه سلطانیّ ِ عالم راطفیل عشق می بینم "سـاغـر" درظاهر به معنای ظرف شـراب است. امّاساغررساننده ی تنها همین معنانیست. در دیدگاه ِ حافظانه انواع شراب های رنگین ومستی بخش مانند:شراب عشق،شراب محبت ،شراب لعل لب ووووو وجود داردکه شراب انگوری یکی ازآنهاست. سخن دراین نیست که شرابخواری خوب است یابَد. دراین مورد وفواید وزیانهای شرابخواری باید ابن سیناها نظردهند که دردانش طب صاحبنظرهستند. "شراب وشاهد" درجهان بینی حافظ، سلاح ویرانگریست که اردوگاههای فکریِ متشرّعین ِ متعصّبِ یکسویه نگرسُنّی رادرهم کوفته وویران می سازد. زمانی که آنها ریاکاری،فریبکاری ،مکیدنِ خون مردم وووووراجایزدانسته وشراب وشاهد راگناهی نابخشودنی می شمارند سلاح های مخرّب و ویرانگرِ "شراب وشاهد" بکارافتاده و
پاسخی بظاهر درسطح عوام اندیش لیکن درباطن حکیمانه،خردمندانه ورندانه دریافت کرده واتاق ِ فکری پوشالی آنها برسرشان آوارمی گردد.برومعالجه ی خودکن ای نصیحتگوشراب وشاهدِشیرین که رازیانی داد؟!مـعــنــی بـیـت : مـن از عشق ومحبّت، ازدوستی ومهرورزی، ازعیش وعشرت وشادمانی، ازشاهدبازی ونظربازی، ازشادزیستن و وشادکردن دلها، ازپایکوبی ودست افشانی دست بر نمیدارم. صـدبـارپیش ازاین به توصیه ی نصیحتگوی،ازشرابخواری و عاشقی تـوبه کردهام ونتیجه ی بَدگرفته ام یعنی خودرابیهوده ازشادکامی ومحبت وعشقبازی محروم کردم. توبه هاجزپشیمانی حاصلی نداشته به این نتیجه رسیدم که دیگرتوبه نکنم.من همان ساعت که ازمی خواستم شدتوبه کارگفتم این شاخ اَردهد باری پشیمانی بود.!باغ بـهـشـت وسـایهی طوبیّ وقـصـرو حـور بـا خـاک کــوی دوست بـرابـر نـمـیکـنـم گویند"طوبـٰی" درختی است در بهشت که به هرخانه ازاهل ِ جنّت سایه ای افکنده وشاخه ای ازمیوه های خوش رنگ وخوش طعم وگوارا برآنان ارزانی دارد! "حـور" : زن سیاه چشم بهشتی مـعــنــی بـیـت : درنظرمن اصلا وابدا باغ دل انگیز بهشت و سایهی جانپرور درختِ طوبی ومیوه های رنگارنگش،کاخهای بهشتی و زنانِ سیه چشمش،ارزش اهمیّتی ندارند. برای من گرد وغباری از کوی یـارارزشی والاترازاینها دارنـد وهرگز خاک کوی دوست راباکلّ ِ بهشت وامکاناتش عوض نخواهم کرد.چوطفلان تابه کی زاهدفریبیبه سیب بوستان وجوی شیرم؟تـلـقـیــن و درس اهل نـظـر یک اشـارت سـت گـفـتــم کـنــایـتــی و مـُـکــــَـــــرّر نـمـیکـنـم تـلـقـیـن" : القاء کردن ، آموزش به روش تـکـرار بسیار.امّا ظاهراً دربحثِ عشق آموزش بایک اشارت است."اهل نظر" : عاشقان ،رندان ونظربازان که بایک نـظـر بر خوبـان و خوبـرویـان دل می بازند. "کنایت" :اشاره کردن، پوشیده حرف زدن بطوری که مفهوم آن برای اهل آن ، صریح و روشن باشد.معنی بـیـت : روش درس دادن وآموزش رندان وعاشقان، متفاوت ازسایرروش ومتدهاست. دردنیای عشق بایک اشاره درس های زیادی ازمعرفت وادب وآگاهی داده می شود واهل ادب واهل نظرهمان موقع درس رافرامی گیرند ونیازی به تکرارنیست. من هم یک اشاره کردم ودیگر دراین مورد حرفی نمی زنم. مباحث دنیای عشق با قیل وقال مدرسه هااززمین تاآسمان متفاوت است.مباحثی که درآن مجلس جنون می رفتوَرای مدرسه وقیل وقال ومسئله بود.هـرگـز نـمـیشـود ز سـر خـود خـبــر مـــــــرا تـا در مـیـان مـیـکـــــده سـر بـر نـمـیکـنــم "از سر خود خبـر نـداشتن" یعنی درحالت ِ ناهشیاری بودن وخودراگم کردن،بی خبری ازاحوالاتِ خود."تاسربرنمی کنم" یعنی تاحضورپیدا نمی کنم. بیت : تا زمانی که در مـیـکـدهی حضورندارم ومست نیستم از احوالاتِ خود بیخبـرم! یابه بیانی دیگر من وقتی به میکده می روم وجامی شراب می نوشم وسرمست می شوم تازه آنگاه است که خودرا پیدا می کنم ومی فهم که کی هستم ووچه کاربایدانجام دهم. یعنی یک نوع هوشیاری خاصّی به من دست می دهد که غیرازجنس ِ هوشیاری به معنای عمومیست. بااین حساب معلوم شد که چرا حافظ این همه نسبت به شرابخواری اصرار می ورزد. اودرعالم مستی به نوعی هوشیاری فوق العاده دست پیدا می کند وچشم دلش بینا می گردد. روشن است که چنین حالتِ عالی ازشراب انگوری حاصل نمی شود. این میکده همان خراباتِ رندان وعاشقانست که درآنجا شرابِ معرفت وآگاهی داده می شود و باشراب عشق ومحبّت ازمیهمانان پذیرایی می گردد.شورشرابِ عشق توآن نفسم رودزسرکاین سرپُرهوس شودخاکِ درسرای توناصح به طیره گفت که روترکِ عشق کن مُحتاج جنـگ نـیـست بــرادر نـمـیکـنم ناصح" : کسی که نصیحت می کند. دراینجا ناصح همان قشریّون مخالفِ عشق،شامل واعظ،زاهد،عابد وصوفیست."طیره" : غضب،قهر وخشم مـعــنــی بـیـت :وقتی که طریق عشق راانتخاب کردم وبراین راهِ پاک ومقدّس گام نهادم، یکی ازکینه توزان ِمخالفِ عشق، باخشم وقهروخشونت به من گفت که عشق را کنار بـگـذار و توبه کن وپرهیزگاری وتقواپیشه گیر! باآرامش به اوگفتم برادر! نـیـازی به سیز وجنگ جَدل نیست، پیشنهادِ تورانمی پذیرم وهرگزازطریقِ عشق خارج نخواهم شد.دراین بیت نغزوزیباوبسیارپُرمایه خیلی نکته ها نهفته است. یکی ازاین نکاتِ خردمندانه وانسانی، این است که انسانها باید به عقاید یکدیگر احترام گذاشته وباباورهای گوناگون بدون جنگ وجَدَل زندگی کنند. کسی حق ندارد دیگران را بازور بازو وشمشیروشلّاق وادارسازد که دست ازباورها واعتقاداتِ خویش بردارد. باورها خصوصی ترین مسایل هرانسان است وکسی حقّ تفتیش وبازپرسی ازطرزاندیشیدن ِکسی را ندارد، چه رسدبه اینکه باتهدید وتکفیر وتبعید وزندان، مجبورسازند که طرزتفکّرش راعوض کند!دوش آن صَنَم چه خوش گفت درمجلس مُغانمباکافران چکارت گربُت نمی پرستی!؟!این تقـویاَم تـمـام که بـا شـاهـدان شـهــر نـاز و کـرشـمـه بـر سـر مـِـنـبــر نـمـیکـنــم "تقـوی اَم" : تـقـوای من ، پارسایی و پرهیزگاری ِ منمعنی بیت:" همین که من برای جلبِ توجّه ِ زیبارویان ِ شهر وفریفتن ِ آنان همچون واعظِ حُقّه بازاَدا و اصول در نمی آورم کفایت می کند! درلایه ی پنهان ِ معنی این بیت نیزنکته ی لطیفی نهفته است وآن این است که دریک طرف واعظ بعنوان نماینده یِ زُهد ریایی، برسرمنبر برای مردم ِ ساده دل عشوه واِفاده می کند خودرا پاک ومنزّه معرّفی می کندتابه تعدادِ مُریدان وپیروانش رافزونی بخشد! ودریک طرفِ دیگر حافظ بعنوان نماینده ی رندان پاک باطن، بانظربازی ونگاه کردن درزیبائیها، ازخالق ِ زیبائیها شکرگذاری وقدردانی می کند بی آنکه ریاوَرزد ونیرنگ بکاربندد. حافظ همین که حُقّه ونیرنگ وریا بکارنمی گیرد رابالاترین پرهیزگاری وکمال تقوا می داند. دراین مرام کسی که بی آزاراست وفضولی وحَسد وکینه توزی نکند ازرستگارانست. رستگاری درمَسلکِ حافظانه گریه وضجّه ندارد وکارپیچیده وسختی نیست،شادبودن وشادکردن دل دیگران،عشقورزی وگوش دادن به موسیقی وپرداختن به دست افشانی وتحسین ِ زیبائیها بهترین نوع عبادت وبندگی وپرهیزگاریست. ای دل مباش یک دَم خالی زعشق ومَستیوانگه برو که رَستی ازنیستی وهستیحـافــظ ! جنـاب پـیـر مغـان جای دولت ست مـن تـرک خـاکبـوسـی ایـن در نـمـیکـنم"جـنـاب" :مَحضر، درگاه پیر مغان: پیر میکده ،انسان عارف کامل ، پیر و مرشدِ حافظ. بعضی بااستنادبه اینکه درمَسلک ومذهبِ زرتشت،شرابخواری حلال است وزرتشت مخالف هرگونه جنگ وخونریزی بوده وکسی رامجبوربه پذیرفتنِ مذهب نکرده،حافظ ارادتمندِ زرتشت شده ووی رابه عنوان پیر وراهنماپذیرفته است:گفتم شراب وخرقه نه آئینِ مذهب استگفت این عمل به مذهبِ پیر مغان کنند.وبعضی دیگربراین باورند که این"پیر" اصلاً وجود نداشته ویک شخصیّت خیالی بوده است.حافظ به درکارگاهِ خیال دست به آفرینش یک پیری روشن ضمیرزده،به او شخصیّتِ کامل بخشیده،سپس وی رابه عنوان شاخص قرارداده ورفتارهای خودرا با اوتنظیم می کند.برای احتمال اوّلی دلایل فراوانی وجود داردبرای نمونه:به باغ تازه کن آئین دین زرتشتیکنون که لاله برافروخت آتش نمرودضمن ِ آنکه معنای لغوی ِ مُغان(جمع مُغ،روحانی زردتشتی) نیزاین احتمال راتقویت وتایید می کند."دولـت" : رستـگاری ، نیـکبختی "خاک بوسی" : بوسیدن آستان به نشانهی ارادت وادب و احترام قلبی.مـعــنــی بـیـت : ای حافـظ ! درگاه پیرمغان محلّ اَمن ومطمئن برای رسیدن به پاک دامنی، پاک اندیشی و رستگاریست. من درهیچ شرایطی،این ارادتِ قلبی را بر آستان پـیـر طریقت ترک نخواهم کـرد. تـا زمیخانه و می نام و نشان خواهد بـود سـر مـا خـاک در پـیـر مـُغــان خواهـد بـود.
Vijay
روفیا
Vijay Deep
روفیا
پاسخ می دهم البته اگر بدانم.
روفیا
روفیا
Vijay Deep
Vijay Deep
روفیا
Vijay Deep
یک ژاژخا
فرزاد
حمیدرضا
بهروز قدرتی
بهروز
Behzad Behzadi
جهان
محمد حسین
کرامت
هانیه
احمدآرام نژاد
یاسر رییسوند( پاییز)
یاسر رییسوند( پاییز)
یاسر رییسوند( پاییز)
محمد موسوی
Mohsen Zare
تماشاگه راز
تماشاگه راز
هاوژان شارویرانی
پرنگ
هاوژان شارویرانی
احسان
پیمان
nabavar
S J
پاسخ به حضرت "تماشاگه راز" که علت حذف ابیات مورد بحث را نگاه کارشناسانه خوانده اند باید توجه داشت که استفاده از واژه "طنز" در مصرع شیخم به طنز گفت... ورود لفظ "خر" را در مصرع دوم مجاز خواهد کرد در حالی که حذف کامل بیت مذکور الزام بر حذف: 1. بیت بعد از آن مبنی بر "حرامیت تقوای ظاهری در عین کرشمه پای منبر" که منسوب به شیخان است، و2. دو بیت بعد از آن مبنی بر "باور نکردن حدیث" ذکر شده از جانب شیخ یعنی "حرام بودن می" .خواهد شد. ...در حالی که بیت دوم با نظر به "حکایت معقول از پیر مغان" در توجیه "رد حدیث شیخ" ، پای پیر مغان را به غزل وارد کرده و با حذف بیت مذکور عملا بیت آخر در ناهماهنگی کامل با سایر ابیات بر جای خواهد نشست. و این در حالی است که حذف ابیات آخر که محل جایگیری تخلص شاعر است از غزل مربوطه ممکن نیست. به بیان ساده در صورت حذف بیت مورد بحث عملا 3 بیت دیگر ملزم به حذف خواهند بود و این خصلت ابیات پیوسته لسان الغیب است. من ترک عشق و شاهد و دلبر نمی کنمصد بار توبه کردم و دیگر نمی کنمباغ بهشت و سایه طوبی و قصر حوربا خاک کوی دوست برابر نمی کنمتلقین درس اهل نظر یک اشارت استکردم اشارتی و مکرر نمی کنمهرگز نمی شود ز سر خود خبر مراتا در میان میکده سر بر نمی کنمشیخم به طنز گفت حرام است می، مخورگفتم به چشم، گوش به هر خر نمی کنمپیر مغان حکایت معقول می کندمعذورم ار محال تو باور نمی کنماین تقویام بس است که چون زاهدان شهرناز و کرشمه بر سر منبر نمی کنمناصح به طیره گفت برو ترک عشق کنمحتاج جنگ نیست برادر نمی کنمحافظ جناب پیر مغان مأمن رضاستمن ترک خاک بوسی این در نمی کنملطفا اندیشه شودبا تشکر.
برگ بی برگی
احسان چراغی
Azim Aldini
در سکوت
ebrahim nikkhah
امین
فرهود
حفیظ احمدی