
حافظ
غزل شمارهٔ ۳۶۸
۱
خیز تا از درِ میخانه گُشادی طلبیم
به رَهِ دوست نشینیم و مُرادی طلبیم
۲
زادِ راهِ حَرمِ وصل نداریم مگر
به گدایی ز درِ میکده زادی طلبیم
۳
اشکِ آلودهٔ ما گرچه روان است ولی
به رسالت سویِ او پاک نهادی طلبیم
۴
لذتِ داغِ غمت بر دلِ ما باد حرام
اگر از جورِ غمِ عشقِ تو دادی طلبیم
۵
نقطهٔ خالِ تو بر لوحِ بصر نَتوان زد
مگر از مَردُمَکِ دیده مِدادی طلبیم
۶
عشوهای از لبِ شیرینِ تو دل خواست به جان
به شکرخنده لَبَت گفت مَزادی طلبیم
۷
تا بُوَد نسخهٔ عِطری دل سودازده را
از خطِ غالیه سایِ تو سوادی طلبیم
۸
چون غمت را نَتَوان یافت مگر در دلِ شاد
ما به امّیدِ غمت خاطرِ شادی طلبیم
۹
بر درِ مدرسه تا چند نشینی حافظ؟
خیز تا از درِ میخانه گُشادی طلبیم
تصاویر و صوت








نظرات
ملیحه رجایی
امین کیخا
امین کیخا
سیدعلی ساقی
بابک بامداد مهر
رضا س
برگ بی برگی
پاسخ میدهد که این دیگر زیاده طلبی ست ، و بدون کار و سعی وافر در ایجاد شرایط ذکر شده ، یعنی فضا گشایی و دیدن جهان از منظر چشم خداوند امکان راهیابی به ملکوت و حرم وصلش میسر نیست . تا بود نسخه عطری دل سودازده را از خط غالیه سای تو سوادی طلبیم عطری به معنی عطر فروش و یا عطار و دل سودا زده به معنی دلی ست که با وهم و خیال چیزهای این جهانی را طلب و گمان بر تملیک آن چیزها دارد ، و در بیت قبل اگر سالک به جان درخواست عشوه ای از لب شیرین حضرت معشوق نمی کرد چه بسا با قهر خداوند مواجه می شد ، زیرا دل انسان بنا بر عادتی مالیخولیایی و متوهم حتی خدا را برای تکمیل داشته های خود و قرار دادن در دل دلبستگی هایش طلب میکند، حافظ دل چنین انسانی را سودا زده یعنی متوهم و بیمار میداند که نیازمند نسخه عطری یا عطار است تا شاید شفا یابد ، اما نسخه عطار که همان دارو ساز امروزیست برای چنین انسان بیماری چیست ؟ در مصرع دوم
پاسخ داده و میفرماید خط یا فرمان الهی که غالیه سای میباشد ، یعنی عطر شفا بخش زندگی از آن به مشام میرسد موجب سواد و آگاهی انسان میشود تا دل سودا زده اش درمان و شفا یابد ، خرد و عقل خداوند که در انسان به ودیعه گذاشته شده است قرار دادن چیزهای جسمی و ذهنی را در دل و طلب خوشبختی و آرامش از آنها را کاری عبث و بلکه مضر به حال انسان میداند ، غالیه سای به معنی غالیه گونه یا عطر آگین است که نوازشگر روح انسان بوده و خط یا فرمانهای خداوند که توسط پیامبران و بزرگان به انسان میرسند برای نیکبختی نوع بشر میباشد مولانا نیز در باره خط و فرمان سلطان یا خداوند میفرماید : بخط خویش فرمان بدستم داد آن سلطان / که تا تختست و تا بخت است او سلطان من باشد چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد ما به امید غمت خاطر شادی طلبیم غمت همان داغ غمیست که در چند بیت قبل بیان شد و میفرماید این غم لذت بخش را در جایی بجز دل شاد نمی توان یافت ، این شادی بدون علت های بیرونی و ذهنی همان ذات خداوند است که در انسان نیز به امانت گذاشته شده است اما بیشتر ما انسانها با دل سودا زده خود از چیزهای بیرونی طلب خوشبختی و شادی میکنیم که اگر هم بخت با خواسته های ما یار بوده و به آن چیزها و تمناهای دل خود برسیم ، شادی حاصل از آن بسیار زودگذر خواهد بود ، اما حافظ خاطر و اندیشه شاد را از خدا طلب میکند زیرا اندیشه شاد موجب شادی بی سبب دل خواهد شد و بویژه که خداوند از جنس شادی ست پس انسان عاشق نیز میخواهد که هرچه بیشتر شبیه معشوق خود باشد و این شادی پایدار و خلل ناپذیر توسط عوامل بیرونی میباشد و این خاطر شاد نیز یکی دیگر از شروط پای نهادن انسان در راه عاشقی و تجربه کردن غم لذت بخش فراق است . بر در مدرسه تا چند نشینی حافظ خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم مدرسه محل آموزش علوم کتابی از انواع دینی و غیر دینی ست و حافظ میفرماید مطالب و شرایط ذکر شده در این غزل برای راهیابی به حرم وصل معشوق را توسط علوم عقلی جستجو کردن کاری ست بیهوده و موجب اتلاف وقت ، پس از جا برجه و بدون اتلاف وقت کار معنوی خود را با گشایش درون خود از در میخانه عشق شروع کن .
در سکوت
احسان چراغی