حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۳۷۵

۱

صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم

وین نقش زرق را خط بطلان به سر کشیم

۲

نذر و فتوح صومعه در وجه می نهیم

دلق ریا به آب خرابات برکشیم

۳

فردا اگر نه روضه رضوان به ما دهند

غلمان ز روضه حور ز جنت به درکشیم

۴

بیرون جهیم سرخوش و از بزم صوفیان

غارت کنیم باده و شاهد به بر کشیم

۵

عشرت کنیم ور نه به حسرت کشندمان

روزی که رخت جان به جهانی دگر کشیم

۶

سر خدا که در تتق غیب منزویست

مستانه‌اش نقاب ز رخسار برکشیم

۷

کو جلوه‌ای ز ابروی او تا چو ماه نو

گوی سپهر در خم چوگان زر کشیم

۸

حافظ نه حد ماست چنین لاف‌ها زدن

پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 389
دیوان حافظ دانشگاه پرینستون نوشته شده به تاریخ جمادی الثانی ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 185
دیوان حافظ نسخه‌برداری شده در رمضان ۸۵۵ ه.ق توسط سلیمان الفوشنجی » تصویر 193
دیوان لسان الغیب سنهٔ ۹۲۰ هجری قمری دارای مقدمهٔ منثور » تصویر 226
دیوان خواجه حافظ شیرازی (با تصحیح و سه مقدمه و حواشی و تکمله و کشف الابیات) به کوشش سید ابوالقاسم انجوی شیرازی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۵۱
دیوان حافظ به توضیح و تصحیح پرویز ناتل خانلری - ج ۱ (غزلیات) - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۷۵۴
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
محسن لیله‌کوهی :
فاطمه زندی :
محمدرضا مومن نژاد :
عندلیب :
افسر آریا :
محمدرضاکاکائی :

نظرات

user_image
رضا ببری
۱۳۹۰/۱۱/۱۱ - ۱۰:۳۳:۵۴
در بیت دوم واژه «می» از «نهیم» جداست و به این صورت خوانده می‌شود:نذر و فتوحِ صومعه در وجهِ مِی نهیمدلق ریا به آب خرابات برکشیم
user_image
رضا ببری
۱۳۹۰/۱۱/۱۱ - ۱۰:۴۲:۱۸
بهتر است بیت ششم بصورت زیر علامت‌گذاری شود تا خواندن آن دشوار نباشد:سِرّ خدا که در تُتُقِ غیب منزویست
user_image
ناشناس
۱۳۹۲/۰۹/۱۷ - ۰۳:۳۸:۳۹
باتوجه به نذر ونهیم دراول واخرمصراع اول بیت دوم ظاهرا درکشیم بادلق در مصراع دوم مناسب تراست خاصه این که به اب درمیکشند وازاب برمی کشند ودوکلمه ی نذر ونهیم بانون شروع میشودودلق ودرکشیم هم بادال شروع می شود
user_image
جاوید مدرس اول رافض
۱۳۹۴/۱۱/۲۶ - ۰۲:۴۲:۳۵
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>************************************************************************************صوفی بیا که ......................... بر کشیموین نقش زرق را خط بطلان به سر کشیمجامۀ سالوس: 29 نسخه (801، 803، 813، 816، 819، 821، 823، 824، 825، 836، 843 و 18 نسخۀ متأخر، بسیار متأخّر یا بی‌تاریخ؛ 1 نسخۀ بی‌تاریخ: جامۀ سالوس در کشیم ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصالخرقۀ سالوس: 5 نسخه (822، 827 و 2 نسخۀ متأخّر و 1 نسخۀ بی‌تاریخ) قزوینی- غنی، سایه، خرمشاهی- جاویدجامۀ طامات (بر کشیم): 1 نسخه (859)خرقۀ پشمین (به بر کشیم): 1 نسخۀ بی‌تاریخغزل 368 را 36 نسخه دارند. یک نسخۀ بی‌تاریخ دو بار این غزل را ضبط کرده و در بار اول سه بیت شامل بیت مطلع را ندارد. از نسخ کاملِ کهنِ مورّخ، نسخۀ مورّخ 818 غزل را ندارد.************************************************************************
user_image
جاوید مدرس اول رافض
۱۳۹۴/۱۲/۰۱ - ۰۲:۲۶:۵۱
یرون جهیم سرخوش و از ..............غارت کنیم باده و شاهد به در کشیمبزم عارفان: 16 نسخه (803، 813، 816، 824، 825، 836 و 10 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) عیوضیبزم عاشقان: 5 نسخه (801، 819، 822، 1 نسخۀ متأخر: 875 و 1 نسخۀ بسیار متأخّر: 894)بزم مدّعی: 11 نسخه (821، 843 و 9 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) نیساریبزم صوفیان: 2 نسخه (827 و 1 نسخۀ بسیار متأخّر: 893) قزوینی- غنی، خانلری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه، خرمشاهی- جاویددگرسانی بحث برانگیزی در مصراع دوم:به در کشیم: 30 نسخه (801، 803، 813، 816، 819، 821، 822، 823، 824، 825، 836، 843 و 18 نسخۀ متأخر، بسیار متأخّر یا بی‌تاریخ) عیوضی، نیساریبه بر کشیم: 2 نسخه (827 و 1 نسخۀ بسیار متأخر: 894) قزوینی- غنی، خانلری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه، خرمشاهی- جاویدغزل 368 را 36 نسخه دارند. 2 نسخه بیت فوق را ندارند و نسخۀ بی تاریخی که غزل را دو بار داشته مصرع دوم بیت و بقیۀ ابیات بعدی را ندارد. 818 خود غزل را فاقد است.**************************************************************************
user_image
رضا ساقی
۱۳۹۷/۰۷/۰۴ - ۱۰:۳۶:۵۳
صوفی بیاکه خرقه ی سالوس بَرکشیموین نقش زَرق را خط بُطلان به سر کشیمخرقه : لباس مخصوصی که معمولاً ازجنس پشمین بوده و صوفیان می پوشیدند ،دَلق ، نمادِ ریا وتظاهر که حافظ بشدّت ازآن بیزاربود. خرقه ورنگ آن درنظرگاه صوفیان نشانه ی مراتب ایمان است درحالی که درنظرگاه حافظ نشانه ی ایمان عشقبازی، وفاداری وصداقت وبی ریائیست.سالوس : ریا، فریب و نیرنگبرکشیدن : بَرکنَیم، از تن به درآوریمنقش : علامت ونشان زَرق : زر وزیور، دورویی،رنگ کبودی که مخصوص خرقه بود. خط بُطلان به سرکشیم : بر سر آن خط باطل بکشیم.معنی بیت: ای صوفی بیا خرقه ی ریاکاری ونماد خودنمایی را ازتن بیرون کنیم وخط ابطال رابراین علامت دورویی بزنیم وآن راباطل کنیم.خیزتاخرقه ی صوفی به خرابات بریمشَطح وطامات به بازارخرافات بریمنذروفتوح صومعه دروجهِ مِی‌نهیمدَلق ِ ریا به آب خرابات برکشیمنذر : آنچه کسی برخود واجب گرداند مثل آنکه بگوید اگر از مرض خود شفا یابم مبلغی یاچیزی در راه خدا میدهم .فتوح : پول یا مالی که به عنوان نذر به پیر خانقاه می‌دادندتا درامور خانقاه وصوفیان خرج گردد.صومعه : دراصل نام عبادتگاه مسیحیان بوده، در اینجا مُراد خانقاه (محل عبادت صوفیان) است وَجه : مبلغ، کنایه از پول نقدینه در وجه می نهیم : برای دریافت شراب درنظربگیریم.دُلق ریا : خرقه ی ریاکاری ودورویی"آب خرابات" کنایه ازشراب است.به آب خرابات بَرکشیم : با آب خرابات بشوییم، درشراب فرو بریممعنی بیت: (ای صوفی بیا ازریاکاری توبه کرده و خرقه را ازتن بدرآوریم) هرنذر ومال وپولی که بدستمان می رسد برای خریدن شراب اختصاص دهیم وخرقه ی ریاکاری خودرا با شراب وباده بشوئیم تا ازرنگ خودخواهی ها وآلودگیها پاک گردد.ساقی بیارآبی از چشمه ی خراباتتاخرقه‌ها بشوییم ازعُجب خانقاهیفردا اگر نه روضه ی رضوان به ما دهندغلمان زروضه حورزجنّت به درکشیمروضه ی رضوان : باغ بهشت .غِلمان : غلام ها، خدمتکاران مرد بهشتی ،مخلوقی در بهشت به صورت پسران زیباروی که در خدمت اهل بهشت خواهند بود! حور : زن بهشتی جنّت : بهشت .به دَرکشیم : به بیرون انتقال دهیم، بیرون آوریممعنی بیت: (حافظ صوفی رابه سُخره گرفته وبه طنز می فرماید:ای صوفی تردید به دل راه مده نگران روزرستاخیز مباش) اگردرروز قیامت بهشت نصیب مانگردد با یک یورش، غِلمان وحوریان بهشتی را بیرون می کشیم وبدست می آوریم!بهشت اگر چه نه جای گناهکاران استبیار باده که مستظهرم به همّت اوبیرون جَهیم سرخوش وازبزم صوفیانغارت کنیم باده و شاهد به بَر کشیمسرخوش : سر مست بزم صوفیان : محفل عیش صوفیان "شاهد" معمولاً به پسران زیباروی گفته می شد که نظربازان باآنها به عشقبازی می پرداختند.به برکشیم : در آغوش گیریم معنی بیت: (ای صوفی ساده دل مباش وبه توصیه های من عمل کن. صوفیان که اینچنین تظاهربه زهد وپارسایی می کنند درخلوت بزم باده نوشی دارند وبه شاهدبازی مشغول هستند) بیا سرمست وسرخوش، به محفل صوفیان حمله ورشویم بساط عیش آنهارابرهم زنیم باده هایشان راغارت کنیم وشاهدِدلبند ونازنین آنهارادرآغوش کشیم.صوفیان جمله حریفند ونظرباز ولیزین میان حافظ دلسوخته بدنام افتادعشرت کنیم ورنه به حسرت کِشندمانروزی که رخت جان به جهانی دگر کشیمبه حسرت کِشندمان : با حسرت و تاسّف مارا کشان کشان می برند، به حسرت کشیده می شویم .رخت کشیدن : بارسفربستن وآماده ی مرگ شدنمعنی بیت: ای صوفی بیابه عیش و عشرت مشغول باشیم وگرنه خیلی زود دیرمی شود فرصت ازدستمان می رود وروزمرگ فرامی رسد وماراکشان کشان به آن دنیا می برند درحالی که هیچ عیشی نکرده ایم!ای دل اَر عشرت امروز به فردا فکنیمایه ی نقدِ بقا را که ضمان خواهد شد؟سرّخدا که در تُتُق ِغیب منزویستمستانه‌اش نقاب زرخسار برکشیمدربعضی نسخه ها "سرّقضا" آمده هردو به معنای راززندگانی واسرار سرنوشت است.تُتُق: خیمه، سراپرده، یا چادر بزرگمنزوی :مستور و پوشیده معنی بیت: ای صوفی وقتی که سرخوش ومست شدیم ازاسرار پنهانیِ سرنوشت که پشت پرده ی غیب ازدیدمخلوقات مخفی هست آگاه می شویم ومستانه حجاب ازاسرار برمی داریم وآن راافشا می کنیم.گفتی ز سرّ عهد اَزل یک سخن بگوآن گه بگویمت که دو پیمانه درکشمکو جلوه‌ای ز ابروی اوتا چوماه نوگویِ سپهر در خم چوگان زَر کشیمجلوه : ظاهرشدن وبه چشم دیده شدنگوی سپهر : سپهر به توپ چوگان (گوی)تشبیه شده است.خَم چوگان: انحنای سرچوب چوگان که توپ درآنجا جای می گیرد.چوگان : وسیله ی بازی چوگان، چوب سر کج وعصا مانندی که با آن به گوی(توپ چوگان) ضربه می زنند وبه گردش درمی آورند.حافظ وقتی عشوه ای ازابروی دوست رامی بیند چنان به وَجد وشعف می آید که گویی جهان وسپهرگردنده همچون توپ چوگان دردستان اوست ومی تواند با چوگانِ ابروان یار دنیارا به بازی بگیرد آنچنان که ماه نو،گویی که آسمان را مثل توپی دردردرون انحنای خود دارد. ماه نو به چوب چوگان وسپهربه توپ آن تشبیه شده است. ابروان یار همچون ماه نو باریک وسرکج است وبه چوب سرکج چوگان تشبیه شده است.معنی بیت: ازابروی دوست جلوه ای نمی بینم که همچون ماه نو، من هم سپهرگردون را مانندِ توپ چوگان درخم ِ ابروان اوقرارداده وبه گردش درآورم وجهان رابه بازی گیرم.خسروا گوی فلک درخم چوگان تو بادساحت کون و مکان عرصه ی میدان تو بادحافظ نه حدّ ماست چنین لاف‌ها زدنپای ازگلیم خویش چرا بیشتر کشیملاف : ادّعایی بیش ازتوانایی کردن،گزاف گویی که صوفی ازترس روزقیامت، نتوانسته به خود بقبولاند وبه توصیه های حافظ عمل کند بنابراین درمقام اعتراض به حافظ می گوید:معنی بیت: ای حافظ این لاف وگزافها درحدّ من وتونیستند چراپاراازگلیم خویش فراترمی گذاری؟! امّا حقیقت این است که حافظ سرّسرنوشت وراززندگانی را درعیش وعشرت،عشقبازی، شادمانی وشادیخواری ومحبّت می داند وبس. اوعلّتی جزعشق برفلسفه ی زندگی نمی بیند وتلاش دارد همیشه پارافراترازگلیم بکشد اوهیچ ترس واِبایی ازشورش وعصیان ندارد وهمه چیزرابه باد طنز وتمسخرمی گیرد تا شایدمخاطبین اَش راتوانسته باشد به این نکته رهنمون سازد که زندگی آنقدرارزش واهمیّت ندارد که دراِزای حفظ کردن آن،ناگزیرشویم اشگی راازچشمی روان ساخته،دلی راشکسته ویاامید کسی راازبین ببریم. زندگی بیش ازیک شوخی ومزاح نیست زیادجدّی نگیریم.خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیستساقی کجاست گو سبب انتظار چیست؟هروقت خوش که دست دهد مغتنم شمارکس را وقوف نیست که انجام کار چیست؟پیوندِ عمر بسته به موییست هوش دارغمخوار خویش باش غم روزگار چیست؟معنا ی آب زندگی و روضه ی ارمجز طرف جویبار و می خوشگوار چیست
user_image
مسعود هوشمند
۱۳۹۷/۰۷/۰۴ - ۱۷:۰۰:۴۸
تتق:چادر و پرده ی بزرگ حافظ:سر خدا که در تتق غیب منزویستمستانه‌اش نقاب ز رخسار برکشیمجامی:ای صفات تو نهان در تتق وحدت ذاتجلوه گر ذات تو از پرده ی اسماء و صفات
user_image
مسعود هوشمند
۱۳۹۷/۰۷/۰۴ - ۱۷:۱۱:۲۵
خوانش صحیح بیت پنجم "عشرت کنیم ور نه به حسرت کِشندمان یا کَشندماننه کُشندمان
user_image
مسعود هوشمند
۱۳۹۷/۰۷/۰۴ - ۱۷:۱۷:۴۴
بیابه عیش و عشرت بپردازیم وگرنه فرصت ازدستمان می رود و مرگ فرامی رسد و ما را کشان کشان به آن دنیا می برند درحالی که هیچ خوشی نکرده ایم.
user_image
رضا ثانی
۱۳۹۷/۱۱/۰۳ - ۲۱:۰۶:۱۴
چوگان زر به معنای شمشیر است.
user_image
رضا ثانی
۱۳۹۷/۱۱/۰۳ - ۲۱:۲۷:۳۵
گوی سپهر: خورشید کاین گوی سپهر را که پرداختچوگان ز کمان رستمش ساخت قاسمی گنابادی
user_image
رضا س
۱۴۰۰/۰۷/۳۰ - ۲۲:۰۲:۴۲
در مورد بیت سوم: فردا اگر نه روضه رضوان به ما دهند غلمان ز روضه حور ز جنت به در کشیم گویا صوفی بعد از شنیدن دو بیت اول اظهار نگرانی کرده که در صورت اجرای سخنان حافظ راهی جهنم خواهیم شد که حافظ در ظاهر نگرانی صوفی را برطرف می‌کند و در واقع به افشاگری می‌پردازد و هدف اصلی صوفی از رسیدن به بهشت را رسیدن به غلمان و حور عنوان می‌کند. حافظ در بیت بعدی هم بلافاصله میگه در این دنیا هم صوفی علیرغم ریاکاری، در واقع به همین امور مشغول است.
user_image
برگ بی برگی
۱۴۰۰/۱۱/۲۷ - ۲۳:۰۱:۳۶
صوفی بیا که خرقه سالوس بر کشیم  وین نقش زرق را خط بطلان  به سر کشیم  صوفی در اینجا نمادِ باورمندان به اعتقاداتِ موروثی ست که تظاهر به صداقت در باورِ خود دارند اما فریبکار بوده و علاوه بر دیگران خود را نیز فریب می دهند، چنین اشخاصی‌ با باورهای تقلیدی و با تکرار آن باور در ذهن خود و اقدام به اعمالی مانند لمس مکانی و یا دخیل بستن به درخت یا در و دیوار و پنجره برای شفا یا نذر و امثالهم در حالیکه خود نیز قلبن میدانند کاری عبث است سعی میکنند چنین باور باطلی را حق جلوه داده و با سوء استفاده از اعتقادات مردمِ ساده دل آن را کاری معنوی قلمداد کرده و دیگران را نیز به انجام این کارها برای گره گشایی از مشکلات شان تشویق کنند، بیا در اینجا یعنی آگاه باش و حافظ میفرماید بدان که این خرقه سالوس را از تنت بیرون آورده و رسوایت می کنیم، در مصرع  دوم میفرماید  چنین کاری نقش و تصویری از  زرق و ریاکاری ست که با سالوس و باورهای خرافی اَجین شده و هیچ کمکی در راه معنوی به انسان نکرده و بلکه بسیار مخرب است، پس حافظ خط بطلانی بر این نقش و تصویر سازی های ذهنی کشیده و آنرا بر سرِ صوفی می کشد تا همگان آنرا ببینند و در دامِ صوفی و صوفیان نیفتند. نذر و فتوحِ صومعه در وجهِ می نهیم  دلقِ ریا به آبِ خرابات  بر  کشیم  صوفیِ خانقاه نشین را با صومعه کاری نیست اما چنین ترکیبی بیانگر رخنهٔ سالوس در همه باورها و اعتقاداتِ مذهبی ست و" تو خود حدیثِ مفصل بخوان از این مُجمل"، پس راهکارِ حافظ بمنظورِ رهاییِ انسان از این سالوس و ریا کاری های خرافی این است که وجه و سرمایه ای که انسان هم از نظر مادی و هم از لحاظ سعی و تلاشی که در این کار عبث و بیهوده میکند را برای دریافتِ می خرد الهی بکار برد، پولی را که کسی برای تهیه آذوقه برای صوفیان در خانقاه پرداخت می کرد نذر و فتوح می نامیدند و صوفیان تن پروری که تن به کار نمی دادند از آن طعام خورده و سپس به سما و پایکوبی می پرداختند، عقلی هم که حساب کنیم هیچ  صوابی در این کار برای طرفین وجود ندارد، حافظ میفرماید بهتر است این دلق و پیراهنِ ریا را با آب یا شرابی که تنها در خرابات یافت میشود شستشو داده و از این ریا کاری ها پاک کنیم. پس از این بیت است که حافظ در نقشِ زرقِ صوفی فرورفته و از زبانِ او سخن می گوید تا مبادا به کسی بر خورده و رنجیده خاطر شود. فردا اگر نه روضه رضوان به ما دهند  غِلمان ز روضه، حور ز جنت به در کشیم  یکی از زرق و ریاکاری هایِ شیخِ صوفیه و زاهد این است که با تقلید از بزرگانی چون حافظ که به کَرّات فرموده است" باغِ بهشت و سایهٔ طوبی و قصر و حور     با خاکِ کوی دوست برابر نمی کنم" آنان نیز مدعی می شوند چشمِ طمع به حور و غِلمانِ بهشتی نداشته و خداوند را فقط برای خداوند عبادت می کنند، روضهٔ رضوان یعنی باغِ بهشت، پس حافظ در نقش و از زبانِ صوفی و زاهدی که خرقهٔ سالوس بر سر کشیده است ادامه می دهد اما فردایِ قیامت که صوفی می‌بیند از بهشت خبری نیست و او را به باغِ بهشت نبرند تا چشمش به جمالِ حور و غِلمان روشن شود، طاقت از کف داده، به زور متوسل شده و سعی می کند غِلمان و حور را به هر طریقِ ممکن از بهشت بیرون کشیده و در اختیار گیرد تا لابد پس از حساب و کتاب‌ها و چانه زنی ها او را شایستهٔ روضهٔ رضوان تشخیص دهند و نوبتِ جویِ شیر و شراب و عسل نیز فرا رسد! . یعنی معلوم می شود صوفی و زاهدی که مدعی هستند بهشت و حوری هایِ سیاه چشمش جایگاه و جذابیتی برایشان ندارد محضِ تعارف چنین گفته اند و اکنون در روزِ قیامت بیشتر از سایرین که چنین ادعایی نداشتند تعجیل در رسیدن به حور دارند. اما حقیقتِ ماجرای حور و غِلمان چیزی نیست که آنان می پندارند؛ غِلمان توصیفِ پسران و جوانانِ زیبا روی و حور دخترانِ زیبا روی بهشتی هستند که شیخ و زاهد و واعظِ هر باوری با دید و نگرشِ جسمانیِ خود به جهان آنان را نیز جسم تصور کرده و بشرطِ انجامِ کار و تکالیفِ مذهبی وعدهٔ آنرا به خود و پیروانشان می دهند، لیکن خبرِ بد و ناامید کننده برای آنان این است که تفسیر و تعبیرشان از غِلمان و حور خطا و اشتباهی محض و درنتیجه وعده شان وعده‌ای محقق نشدنی و کذب است، چرا که حور و غِلمان استعاره ای از اصلِ زیبا رویِ انسان است و بشرطِ زنده شدنِ عاشقان و سالکانِ راه به خداوند است که به دیدارشان نایل می شوند، دلیلِ واضح و مبرهنِ این امر عدمِ وجودِ جنسیت در جهانِ جان و معناست چنانچه خداوند مبرّا و منزه از جنسیت و زمان و مکان است و بدیهی ست اصلِ انسان نیز دارای جنس نبوده و این تفکیکِ جنسیتی رُخدادی ست که پس از رفتنِ آدم به ذهن و با خوردنِ میوهٔ ممنوعه رقم می خورَد( سورهٔ اعراف آیه ۲۲) ، اما پس از پیوستنِ عاشق به اصلِ خود و فروریختنِ جسم در این جهان، آنگاه که حجابها برداشته شوند انسان که از جنسِ جان یا هُشیاریِ محض است از این جنسیت و زن و مرد بودن نیز رهایی می یابد، پس آنچه برجای می ماند و او می بیند همان زیباییِ خداوند است که با خویش به وحدت و یگانگی رسیده است یا همان غِلمان و حورِ توصیف شده در ادیان می‌باشد. در واقع حافظ می‌فرماید اینگونه تعارفاتِ تقلیدیِ صوفیان عینِ ریاکاری است و با رها کردنِ اینچنین زرق و سالوسهاست که انسان برای شفا و دریافت میِ خردِ ایزدی که تنها در خرابات و میخانهٔ عشق یافت می شود باید کارِ معنوی بر روی خود را شروع کند و این دلقِ ریا را با آبِ خرابات یا شراب آبکشیده و مطهر و پاک کند. بیرون جهیم سرخوش و از بزمِ صوفیان  غارت کنیم  باده و شاهد به بر کشیم  باز هم لاف و سخن از زبانِ صوفیان است که سیری ناپذیر است و سرخوش از کامیابی از حوری و غلمانِ خیالی، از خلوتِ خود بیرون جهیده و با چشمِ طمع به بزمِ صوفیانِ حقیقی یورش برده، شرابِ آنها را غارت و قصدِ آن دارند تا شاهدِ زیبا رویِ آنان را نیز به بَر و آِغوش کشند، یعنی صوفی و زاهد که خیلی هم خوش اشتها هستند در پاداشِ عباداتِ دنیوی و ذهنیِ خود علاوه بر لذاتِ جسمانی، لذاتِ روحانیِ مورد نظرِ صوفیان و عارفانِ حقیقی را نیز طلب کرده و خود را مستحقِ عشرتِ معنوی می دانند که البته به آن نیز نخواهند رسید اما خویِ غارتگریِ آنان می‌پندارد چنین امکانی وجود دارد و می توان با شیوهٔ راهزنان به عشرتِ معنوی هم دست یافت. عشرت کنیم  ورنه به حسرت کشندمان  روزی که رخت جان به جهانی دگر کشیم    صوفیان پیش از اینکه کسی از آنان بپرسد آیا در دو جهان موضوعِ دیگری بجز عیش و عشرت نیست که به آن فکر کنید، خود دستِ پیش را گرفته و باز هم مقلدانه سخنِ عارفان و بزرگان را بر زبان آورده و لاف می زنند که انسان باید پیش از اینکه رخت و اسبابِ جانش را به جهانِ آخرت کشد در این جهان عشرت کند تا حسرتِ چیزی بر دلش نماند، البته که منظورِ عارف از عشرت در این جهان کاملن متفاوت از پندارِ صوفی و زاهد است و آنان که در آخرت و قیامت صبر و حوصله ای برای ورود به رضوان نداشته و می خواهند حور و غِلمانِ خیالی را بیرون کشند تا به عشرت پردازند معلوم است که عشرتِ این جهانیِ شان نیز از همان قِسم است و ربطی به عشرتِ معنویِ عارفان ندارد. سرِّ خدا که در تتق غیب منزوی ست  مستانه اش نقاب ز رخسار  برکشیم  حال اگر کسی از این صوفیان سؤال کند که شما چه گُلی بر سرِ عالمِ هستی زده اید که اینچنین خود را شایستهٔ بهشت و حوریانِ سیاه چشم و عشرتِ دنیوی و اُخروی می دانید با پرروییِ تمام و باز هم به تقلید از عارفان خواهند گفت که سِرِّ خداوند در این جهان در تُتُق یا سراپرده غیب منزوی و پوشیده بود، پس ما مستانه از آن نقاب بر کشیده ایم!، که اگر ما نبودیم گنجِ پنهانِ خداوند در این جهان آشکار نمی شد!!! اما باید از آنان پرسید بجز عباداتِ سطحی و ذهنی و پوشیدنِ دلقِ ریا و تن پروری و خوردنِ نذر و فتوحِ رایگان آیا شما صوفی نماها چه کردید؟ بجز تفرقه افکنی و درد و نفرت پراکنی چه کردید که اکنون خود را مستحقِ بهشت و حور و شراب و عسلش می دانید؟ یا بنا به فرمودهٔ مولانا بجز یکی از هزارانتان، شما کدامین عشق را در جهان منتشر کردید؟ باید مطمئن باشیم این جماعت وقیح تر از این است که با این پرسش‌ها حتی اندکی با خود بیندیشد. کو جلوه ای ز ابرویِ او تا چو ماه نو  گوی سپهر در خم چوگانِ زر کشیم  اما صوفیان در عوضِ شرمندگی از خداوند و
پاسخ به سوالاتِ ذکر شده به لاف و گافی بزرگتر پرداخته و عُذرِ بدتر از گناه می آورند که او یا خداوند جلوه ای از ابرویِ خود را نشان نداد، که اگر می داد ماهِ صوفی و زاهد طلوع می کرد و آنها می توانستند کُلِ کهکشان‌ها و آسمانها را در خَمِ چوگانِ زرینِ خود بکشند و همچون گویِ چوگان آنها را به حرکت در آورَند!!! ، می بینیم که چنین صوفیانی اینهمه جلوهٔ خداوند در گسترهٔ هستی از کوه و دریا و جنگل و جلوه هایِ شگفت انگیزِ حیات را نمی بینند، کهکشان‌های دور دست و آسمانها که جایِ خود دارد و پرسشِ دیگر اینکه کدامین جلوهٔ دیگری از ابرویِ معشوقِ ازل باید بر شما عیان و آشکار می شد تا ماهتان از محاق درآمده و طلوع کند؟ چوگان کشیدن زیرِ گویِ هستی پیشکش. حافظ، نه حد ماست چنین لاف ها زدن  پای از گلیم خویش چرا بیشتر کنیم  در خاتمه حافظ با شگفتی از اینهمه سالوس می فرماید خداوکیلی ما که حافظیم و حافظ قرآن در چارده روایت و عُمری را در کسبِ معرفت و عشق به همت و کوشش در خراباتِ مُغان سپری کردیم نیز چنین ادعاهایی را که شما جماعتِ لاف زن دارید نداریم و پایِ خود را بیش از گلیمِ خود دراز نمی کنیم، پس‌بهتره که... .  
user_image
در سکوت
۱۴۰۱/۰۵/۰۷ - ۰۳:۰۳:۳۱
این غزل را "در سکوت" بشنوید
user_image
مهرپویا
۱۴۰۳/۰۵/۲۴ - ۰۰:۵۹:۰۵
فردا اگر نه روضه رضوان به ما دهند غلمان ز روضه حور ز جنت به درکشیم ماله کش های عزیز حافظ ملا بین، میتونن این بیت رو ماله بکشن لطفا؟