
حافظ
غزل شمارهٔ ۳۹
۱
باغِ مرا چه حاجتِ سرو و صنوبر است؟
شمشادِ خانهپرورِ ما از که کمتر است؟
۲
ای نازنینپسر، تو چه مذهب گرفتهای؟
کِت خونِ ما حلالتر از شیرِ مادر است
۳
چون نقشِ غم ز دور بِبینی شراب خواه
تشخیص کردهایم و مداوا مقرّر است
۴
از آستانِ پیرِ مغان، سر چرا کشیم؟
دولت در آن سرا و گشایش در آن در است
۵
یک قِصّه بیش نیست غمِ عشق، وین عجب
کز هر زبان که میشنوم، نامکرّر است
۶
دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است
۷
شیراز و آبِ رکنی و این بادِ خوش نسیم
عیبش مکن که خالِ رُخِ هفت کشور است
۸
فرق است از آبِ خِضر که ظُلمات جای او است
تا آبِ ما که مَنبَعش الله اکبر است
۹
ما آبرویِ فقر و قناعت نمیبریم
با پادشه بگوی که روزی مقدّر است
۱۰
حافظ چه طُرفه شاخ نباتیست کِلکِ تو
کِش میوه دلپذیرتر از شهد و شکّر است
تصاویر و صوت



















نظرات
ابوطالب رحیمی
امین کیخا
فریدون
سیروس
روفیا
کلاره
محمدصادق
میر ذبیح الله تاتار
یک دوست
یک دوست
سهیل قاسمی
مسعود
مهناز ، س
مهناز ، س
مجتبی پاکباز
مسعود
ایران امروز
ســراج
رضا
پاسخ این است که فقط واژه های پیشین وپسین "شراب" است که مشخص می کند این باده یا شراب چه نوع شرابیست نه تعصّب وخواست وعلاقه ی ما. مثلاً دربیت:بیخودازشعشعه ی پرتوذاتم کردندباده ازجام تجلّیّ ِ صفاتم دادندروشن است که منظورحافظ باده ی انگوری نیست ومستی ،مستی ِ دریافتِ فیوضاتِ ملکوتیست. کسی که دراینجا باده را انگوری بپندارد،قطعاً جاهل است وجفای بزرگی درحق شاعر وعرفان وحتّا درحق باده کرده است.ویا دربیت:زاهدشرابِ کوثر وحافظ پیاله خواستتادرمیانه خواسته ی کردگارچیست مشخّص است که دراینجا چنانکه خود حافظ نیز مشخص کرده، زاهد درآرزوی شرابِ بهشتیست (کوثر) ولی حافظ پیاله راترجیح داده است! یعنی همین شراب انگوری را می خواهد. حال کسی که "پیاله" را به خمس وزکات دادن ونمازشب خواندن تعبیر می کنددیگر با اوهیچ بحثی نیست! چراکه درچنین منطقی، هیچ محدودیتی وجود ندارد وازهرچیزی مثل سیر وپیاز نیز می توان تعبیراتِ عرفانی برداشت کرد وسفسطه ها ومغلطه ها نمود.! خون پیاله خور که حلال است خون اودرکاریارباش که کاریست کردنی !از آستانِ پیر مغان سر چرا کشیم ؟دولت درآن سراوگشایش درآن دراست"پـیـرمـُغـان" : پیر نگهبان ِآتش در آتشگاهِ زرتشتیان، پیشوا وروحانیِ زرتشتی،امّاچراپیرمُغان؟ پیرمغان کیست؟ وچراحافظ ازپیرمغان پیروی می کند؟ آیا حقیقت دارد که اودراواخرعمربه مذهبِ زرتشت گرویده بوده است؟قبلاً دراین مورد توضیحات کافی داده شده که حافظ دارای اعتقاداتِ فرامذهبی بوده است. دریک تعریفِ ساده می توان چنین گفت که: به استنادِ باورهایی که ازاوسراغ داریم، اودرچارچوبِ هیچ یک ازمذاهب وفرقه هاقرارنمی گیرد. اوانسانی آزاداندیش ووارسته ازهرگونه تعلّقاتِ قومی وفرقه ایست. شایدحافظ شخصیّتِ زرتشت راازآن جهت که شعارهای ایده آلی همچون پندارنیک،گفتارنیک وکردارنیک وشعارهایی درپرهیز ازجنگ وخونریزی وعشق ورزیِ بی قید وشرط،رامطرح نموده، دوست می داشته وبه وی ازصمیم قلب ارادت می ورزیده است. لیکن ارادت داشتن دلیل زرتشتی بودنِ حافظ نیست. بنظرنگارنده احتمالاً " پیرمُغان" ازساخته ی ذهنیّاتِ حافظ است. اووجودِ خارجی نداشته،وحافظ به قصدِ پیروی ازیک شخصیّتِ خیالی که وابستگی مذهبی نداشته باشد اوراخَلق کرده است. اوپیرمُغان رانیزهمانندِ روحیّاتِ خود،بگونه ای آفریده که درهیچ مذهبی نگنجد!. هرجا که حافظ ازجانبِ "پیرمُغان" مطلبی، حدیثی یابه قول خودش فتوایی بیان می کند،هیچ سند ومدرکِ رسمی ارائه نمی کند. ومادرهیچ کجا کتابی یاسندی تاریخی درموردِ پیرمُغان وزندگی نامه ی اونداریم. کاملاً روشن است که حافظ، باهنرمندی وبه مَددِ نبوغ خویش، دست به آفرینش اوزده تا باورها واعتقاداتِ خاص ومنحصربفردِ خویش رااززبانِ اونقل کند. چراکه این بهترین شیوه ی مبارزاتی درزمانِ بسته بودنِ فضای سیاسی جامعه است وحافظ به زیبایی این شیوه راابداع وباموفقیّت به انجام رسانده است. اوپیرمغان را ازآن سبب نیز برگزیده که درمذهبِ اوشراب خوردن حلال است.گفتم شراب وخرقه نه آئین مذهب است گفت این عمل به مذهبِ پیرمغان کنند!دولت: سعادت ونیکبختیگشایش: توفیق وموفّقیّتمعنی بیت: ازدرگاهِ آستان مغان سرنخواهم کشید، چراباید ازدرگاهی که سببِ نیکبختی وسعادت من است روی برتابم.؟مُریدِ پیرمغانم زمن مرنج ای شیخچراکه وعده توکردیّ واوبجا آورد.یک قصّه بیش نیست غم ِعشق واین عجبکز هر زبان که میشنوم نامکرّر استقصًه ی عشق وغصًه هایش، درهمه جا یکیست(جلوه ی جمال ،دلداگی، ناز ونیاز،هجران و....) امّا جالب توجّه است که ازهرزبان می شنوی داستانی متفاوت وجدا ازسایرداستانهاست که شنیده ای. این هم یکی دیگر ازعجایبِ عشق است! غبار راه این طریق کیمیای بهروزیست،آسان می نماید ومشکل زاست، شیرین است وتلخ، می میراند وزنده می کند،پادشاه برابردرویش می نشیند، گدا ازسردولتمندی، گوشه ی تاج سلطنت می شکند،غرق دریا می شوند وبه آب آلوده نمی شوند و.....عجب علمیست علم هیئتِ عشقکه چرخ هشتمش هفتم زمین استدی وعده داد وصلم ودرسرشراب داشتامروزتا چه گویدوبازش چه درسر استدرسرشراب داشت: مست شراب بوددیشب وعده ی وصال داد ولی مست بود،احتمالاً ازروی مستی وعده داده ونمی دانست چه می گوید! حال ببینیم امروز چه وعده ای می دهد ودرسر چه دارد؟حالیا خانه برانداز دل ودین من استتادرآغوش که می خُسبد ودرخانه ی کیست؟شیراز و آب رُکنی و این باد خوش نسیمعیبش مکن که خال ِرخ هفت کشور استرُکنی: رکناباد منطقه ای درشیرازخال رخ هفت کشور است: "هفت کشور" کنایه ازکلّ جهان است. درآن روزگاران کشورهای مهم وقدرتمند بیش ازهفت نبودند. شامل: ایران، چین ،ترک ،هند ، مصر ، روم واعراب . حافظ خوش ذوق دراینجا جهان را مثل رخسار آدمی متصوّرشده وشیرازراخال این رخساردیده است. خال مظهر وکانون زیبائیست.معنی بیت: شیراز ومناطق خوش آب وهوایی مثل رکنآباد که آب گوارایی دارد همانندِ خال صورت دنیاست. مظهر ومرکززیبائیست،قدراین شهررابدان وعیب وایراد مگیر. به شیرازآی وفیض ِ روح قدسیبجوی ازمردم صاحب کمالشفرق است از آب خِضر که ظلمات جای او استتا آبِ ما که منبعش الله اکبر استآب خضر: آب زندگانی که گویند در ظلمات وتاریکی بوده وخضر ازآن نوشید وعمرجاودانه یافت. اسکندرنیز درپِی آن بوده لیکن توفیق نوشیدنش را پیدانکرد.آبِ ما: اشاره به آب رُکنی دربیتِ قبل دارداللّه اکبر: نام تپّه هایست درشیراز که سرچشمه ی آبِ رُکنآباد است.معنی بیت: آب رکنآبادِ ما باآب حیات، تفاوتهایی دارد(گواراتراست) همان آبی که سرچشمه اش ازفراز نورانی ِتپّه های الله اکبراست. درحالی که سرچشمه ی آب خضر درظلمات است! شاعر ازمقایسه ی سرچشمه های این دوآب، نتیجه ی دلخواه راگرفته است.زرکن آبادِ ما صدلوحش اللهکه عمرخضرمی بخشد زلالشما آبروی فقر وقناعت نمیبریمبا پادشه بگوی که روزی مقدّر استظاهراً این غزل درزمان امیرمبارزالدّین که پادشاهی سخت گیر ومتعصّب بود سروده شده است. چون رابطه ی حافظ بااوچندان خوب نبوده واورا ریاکار ومحافظه کار می دانسته وبه اولقب مُحتسب داده بود. احتمالاً امیرمبارزالدّین پس ازبه تخت نشستن حقوق ومواجبِ حافظ راقطع کرده بوده است.حافظ دراینجا مناعت طبع نشان داده وبه گوش این پادشاهِ مستبد می رساند که روزی ما ازطرفِ خداوندِ رزّاق برقراراست ونیازی به لطفِ شمانیست.معنی بیت: ما به خاطریک لقمه نان(حقوق ماهیانه) آبرو واعتبار درویشی را زیرپانمی نهیم. به پادشاه بگوئید که روزی ما ازطرفِ پادشاهِ حقیقی(خداوند) برقراراست ونیازی به کرامتِ شما نیست!حافظ باپادشاهان پیشین وپسین امیرمبارزالدّین (شیخ ابواسحق وشاه شجاع ،رابطه ی دوستی عمیق وعاطفی داشته ومدح هایی نیزبرای آنها سروده است. امّا باتوجّه به اینکه امیرمبارزالدّین فردی متظاهر ومستبد بود حافظ هرگزسرتسلیم فرودنیاورد وبه رغم آنکه درسخت ترین شرایط مالی قرارداشته وشدیداً درمضایقه وتنگنابوده،آبروی فقروقناعت فرونگذاشت. اودست نیاز به سوی امیر درازنکرد واعتبار خودرا لکّه دارنکرد.ساقی بیارباده وبامحتسب بگوانکارما مکن که چنین جام جم نداشت.حافظ چه طُرفه شاخ نباتیست کِلک ِتوکَش میوه دلپذیرتر ازشَهد وشَکّراستطُرفه: چیزتازه،نو وخوشایند،شگفت آور.شاخ نبات: به مقداری نبات گویند که بلورهای آن به صورتِ شاخه درآمده باشد. نبات به صورت شاخه، کاسه یا در اشکال دیگر فروخته میشود و در اینجاشاعر نی قلم خود را به نی نبات تشبیه کرده است و میگوید حاصل آن(اشعار) از شهد و شکر یعنی نبات هم شیرین تر ودلپذیرتر است. منظور مهم دیگر از "شاخه نبات" در زبان فارسی وبه ویژه در میان عوام، اشاره به معشوقه ی فرضی حافظ است. به هنگام فال گرفتن حافظ را به شاخ نباتش قسم می دهند که رازی را بر فال گیرنده آشکار کند. امّا دراینجا سخن از معشوقه نیست بلکه سخن از "شاخه نبات" است. شاخه نبات قلم یا کلک حافظ است که این همه شهد و شکر" می ریزد. معنی بیت: ای حافظ، قلم توچقدرشگفت آوراست وچه سخنان تازه ،بدیع وجدیدی ازقلم تونی ریزد. همانندِ شاخه نباتیست که ازآن شهد و شکرمی چکد. محصول قلم تو ازهرمیوه ای گواراتر وشیرین تراست.مدّعی گولُغز ونکته به حافظ مفروشکِلکِ مانیز زبانیّ وبیانی دارد.
مهدی ابراهیمی
حسن ک
جامه دران
Behzad Behzadi
فرودین
دکتر محمد ادیب نیا
دکتر صحافیان
عباس
رند مست
کوروش پارسی
رضا تبار
برگ بی برگی
در سکوت
k۱
فرید وحدت