
حافظ
غزل شمارهٔ ۳۹۴
۱
ای روی ماهمنظر تو نوبهار حُسن
خال و خط تو مرکز حُسن و مدار حُسن
۲
در چشم پرخمار تو پنهان فسون سِحر
در زلف بیقرار تو پیدا قرار حُسن
۳
ماهی نتافت همچو تو از برج نیکویی
سروی نخاست چون قَدَت از جویبار حُسن
۴
خرّم شد از ملاحت تو عهد دلبری
فرّخ شد از لطافت تو روزگار حُسن
۵
از دام زلف و دانهٔ خال تو در جهان
یک مرغِ دل نماند نگشته شکار حُسن
۶
دائم به لطفِ دایهٔ طبع از میانِ جان
میپرورَد به ناز، تو را در کنار حُسن
۷
گِرد لبَت بنفشه از آن تازه و تر است
کآب حیات میخورَد از جویبار حُسن
۸
حافظ طمع برید که بیند نظیر تو
دیّار نیست جز رُخَت اندر دیار حُسن
تصاویر و صوت







نظرات
امین کیخا
رضا ساقی
در سکوت
زهیر
برگ بی برگی