حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۴

۱

صبا به لُطف بگو آن غزالِ رَعنا را

که سَر به کوه و بیابان، تو داده‌ای ما را

۲

شِکرفُروش که عُمرَش دراز باد چرا

تَفَقُّدی نَکُنَد طوطیِ شِکرخا را؟

۳

غرورِ حُسنت اجازَت مَگَر نداد اِی گُل

که پُرسِشی نَکُنی عَندَلیبِ شِیدا را؟

۴

به خُلق و لُطف تَوان کرد صیدِ اهلِ نَظَر

به بند و دام نَگیرَند مرغِ دانا را

۵

نَدانَمَ ازْ چه سبب رنگِ آشنایی نیست

سَهی‌قَدانِ سیَه‌‌چشمِ ماه‌سیما را

۶

چو با حبیب نِشینی و باده پِیمایی

به یاد دار مُحِبّانِ بادپیما را

۷

جُز این قَدَر نَتوان گفت در جَمالِ تو عیب

که وضع مِهر و وفا نیست رویِ زیبا را

۸

در آسمان نه عجب، گَر به گفتهٔ حافظ

سُرودِ زُهره به رقص آوَرَد مَسیحا را

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 134
دیوان حافظ به خط محمدرضا ابن عبدالعزیز مورخ ۱۲۱۶ هجری قمری » تصویر 59
دیوان حافظ با رقم وفات او در انتها به سال ۷۹۱ هجری » تصویر 5
دیوان حافظ دانشگاه پرینستون نوشته شده به تاریخ جمادی الثانی ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 11
دیوان حافظ نسخهٔ موزهٔ بریتانیا » تصویر 9
دیوان حافظ به خط سلطانعلی مشهدی با تصاویر حاشیهٔ افزوده در دورهٔ گورکانی هند » تصویر 14
دیوان حافظ به خط عبدالصمد شیرین‌قلم ۹۹۰ هجری » تصویر 15
دیوان حافظ نسخه‌برداری شده در رمضان ۸۵۵ ه.ق توسط سلیمان الفوشنجی » تصویر 10
کتاب خواجه حافظ شیرازی به خط محمد ساوجی مورخ ۱۲۸۰ هجری قمری » تصویر 15
دیوان لسان الغیب سنهٔ ۹۲۰ هجری قمری دارای مقدمهٔ منثور » تصویر 40
دیوان حافظ به توضیح و تصحیح پرویز ناتل خانلری - ج ۱ (غزلیات) - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۲۶
دیوان کهنه حافظ (از روی نسخه خطی نزدیک به زمان شاعر) به کوشش ایرج افشار - مولانا خواجه شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۲۶
خاطر مجموع (جامع دیوان جامع حافظ بر اساس بیست و یک متن معتبر چاپی) تدوین و توضیح شفیع شجاعی ادیب - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۷۶
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
محسن لیله‌کوهی :
زهرا شیبانی :
زهرا بهمنی :
هادی روحانی :
مریم فقیهی کیا :
فاطمه زندی :
سارنگ صیرفیان :
فاطمه نیکو ایجادی :
پری ساتکنی عندلیب :
احسان حلاج :
محمد خزائی :
مهدی مختاری :
محمدرضا ضیاء :
محمدرضاکاکائی :
سهیل قاسمی :

نظرات

user_image
حمیدرضا
۱۳۸۷/۱۰/۱۴ - ۰۹:۴۵:۳۲
مصرع اول بیت هفتم از آن سعدی است:«جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیبکه مهربانی از آن طبع و خو نمی‌آید»غزل 290
user_image
علیرضا موسوی
۱۳۸۸/۰۹/۱۲ - ۰۷:۰۹:۴۸
کار آشنایان همه لطف است و به لطف حتی هنگامی که از محنت محبت می نالند کلام آنها به لطف واگویه می شود صبا به لطف بگو... این شبیه همان تعبیری است که قرآن کریم از قول زکریا نقل می کند: اذ نادی ربه نداء خفیا
user_image
مهدی
۱۳۸۹/۰۲/۱۹ - ۱۳:۳۹:۱۳
در بیت سوم طبق انطباق با نسخه حافظ به سعی سایه و همچنین از لحاظ وزنی حرف «ت» در کلمه «حسنت» اضافه میباشد و به صورت زیر صحیح است:غرور حسن اجازت مگر نداد ای گلکه پرسشی نکنی عندلیب شیدا را
user_image
ملیحه رجائی
۱۳۸۹/۰۸/۱۵ - ۰۸:۲۹:۱۲
غزال رعنا = استعاره از محبوب زیباشکر فروش = استعاره از یار شیرین لب طوطی شکرخا = استعاره از شاعر شیرین سخنمگر = هماناشیدا = شیفتهعندلیب = بلبلعندلیب شیدا = استعاره از عاشق سرگشتهرنگ آشنایی = شیوه دوستی و مهرسهی قدان = راست قامتان باده پیمایی = باده خوری وضع = قانونمعنی بیت 1: ای صبا با مهر و محبت به آن محبوب زیبا بگو که ما را آواره و سریه کوه و بیابان از عشق خود کرده ای.معنی بیت 2 : دلبر نوشین لب و شکردهان که زندگی او دراز باد چرا از طوطی گویای خود، این شاعر شیرین سخن دلجویی نمی کند و با مهر و محبت از حال او نمی پرسد.
user_image
شادان کیوان
۱۳۸۹/۱۰/۲۸ - ۱۷:۳۸:۳۶
یکی از زیبایی های غزلیات خواجه بکار بردن واژه ها و کلمات مشابه و همسان در گویش یا نگارش اما با معانی مختلف و گاه متضاد است.بکار بردن "باده پیما" در مصراع اول و "باد پیما" در مصراع دوم بیت ششم که با هم فقط یک حرف ناقابل "ه" فرق دارنداز این کونه صنایع است که باده پیما کسی است متمکن که میتواند باده را به فراوانی و وفور بیاشامد و باد پیما بی چیزی است که جز باد که مفت است و بی مقدار به کف ندارد.
user_image
رضا ببری
۱۳۹۰/۰۸/۲۱ - ۰۵:۲۲:۰۸
در بیت چهارم اگر یک علامت ساکن روی حرف آخر واژه «صید» بگذارید، از اشتباه خوانده شدنش جلوگیری کرده‌اید.
user_image
حمید
۱۳۹۰/۰۹/۰۹ - ۱۵:۰۲:۰۹
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب که "خال "مهر و وفا نیست روی زیبا را
user_image
علیرضا
۱۳۹۲/۰۲/۰۳ - ۱۴:۱۷:۰۴
در بیت اول این غزل خواجه شیدایی و غم و بیقراری و حیرانی را به نحو احسن به منصه ظهور میرساند
user_image
علیرضا
۱۳۹۲/۰۲/۰۳ - ۱۴:۲۰:۴۸
آه در بیت دوم نیز به کنایه معشوق را مدیون عشق خود میداند و کاملا رندانه معشوق را تهدید میکند که معشوقی تو با عاشقی من معنی پیدا کرده..
user_image
محمد امیر سیاوش حقیقی
۱۳۹۲/۰۲/۱۴ - ۱۲:۳۰:۰۶
بیت چهارم به زیرکی و نابی بی نظیری ، بیان اخلاق مداری را در حافظ می نمایاند. و اینکه با روش اخلاقی و لطافت روحی می توانی از اندیشه های عارفان وارسته بهره برد.
user_image
محمد امیر سیاوش حقیقی
۱۳۹۲/۰۲/۱۴ - ۱۲:۳۲:۲۴
پرسش در مصراع : که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را ، به معنای احوال پرسی و سراغ گرفتن است
user_image
رضا ببری
۱۳۹۲/۰۵/۰۴ - ۰۳:۰۸:۱۳
در بسیاری از نسخ خطی، بیت چهارم اینطور ثبت شده است:به حُسنِ خلق توان کرد صیدْ اهل نظربه دام و دانه نگیرند مرغ دانا راکه وزن روانتری هم دارد.همچنین در نسخه‌های قدیمی‌تر در بیت آخر بجای «سرود» واژه «سماع» به کار رفته و تعداد نسخه هایی که از این واژه استفاده کرده اند بیشتر است. لذا می‌توان گفت که در متن اصلی شعر حافظ واژه «سماع» به کار رفته است. کلمه «سرود» بعدها توسط نسخه برداران وارد شده است.
user_image
شادان کیوان
۱۳۹۲/۰۸/۲۳ - ۱۱:۴۴:۰۲
درمورد حاشیه جناب آقای رضا ببری باید عرض کنم "حسنٍ خلق" یک واژه مرکب است که به همان خُلقٍ نیکو اشاره دارد و بس. اما در ترکیب "خلق و لطف" همانگونه که در متن غزل آمده، علاوه بر خلق ( که افاده به حسن خلق دارد)، واژه لطف هم آورده شده که به شمول بیشتر مفهومی بیت کمک میکند
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۳ - ۱۱:۵۲:۱۴
به به شادان جان خوش باز امدی ! کناره نویسی های زیباست را خوانده ام . درود
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۳ - ۱۱:۵۹:۴۲
بس که ذوق زدم اشتباه نوشتم ببین چقدر خوش امدی ؟
user_image
مرتضی
۱۳۹۲/۱۰/۲۷ - ۰۳:۰۶:۵۸
وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن است
user_image
چنگیز گهرویی
۱۳۹۳/۰۳/۰۷ - ۰۲:۵۷:۰۰
اقای شادان .باده پیما معنی متمکن نمیدهد .پیما به معنی .پیمودن و طی کردن میباشد و به صورت پسوند با اسم میاید بدان معنی متفاوت میدهد باده پیما یعنی کسی که باده میپیماید یا باده میکشد یا باده میریزد یا باده پیمانه میکند باد پیما کنایه از کسی که از چیزی محروم است و به قول شما باد که مفت وموجود است میخورد ./. صوفی( پیاله پیما )حافظ قرابه پرهیز ./. ای کوته استینان تا کی دراز دستی .واز این نمونه هواپیما و...
user_image
بیداد
۱۳۹۳/۰۳/۲۹ - ۰۸:۵۴:۴۹
به حسن خلق توان کرد صید اهل نظربه دام و دانه نگیرند مرغ دانا راچو با حبیب نشینی و باده پیمایی به یاد آر حریفان بادپیما را
user_image
بیداد
۱۳۹۳/۰۳/۲۹ - ۰۹:۰۰:۴۶
در بیت سوم ((ت)) در حسنت اضافه بوده و بیت 4 و 5 طبق تصحیح دکتر قمشه ای به صورت زیر میباشدبه حسن خلق توان کرد صید اهل نظربه دام و دانه نگیرند مرغ دانا راچو با حبیب نشینی و باده پیماییبیاد آر رفیقان بادپیما را
user_image
ایرج
۱۳۹۴/۰۴/۰۸ - ۰۶:۴۳:۴۲
چرا این غزل"دل می‌رود ز دستم، صاحب دلان، خدا را! دردا که راز پنهان خواهد شد آشکاراکشتی نشستگانیم، ای باد شُرطه، برخیز! باشد که بازبینیم دیدار آشنا راده روزه مهر گردون، افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارادر حلقه گل و مل، خوش خواند دوش بلبل هاتَ الصبوح هبوا، یا ایها السکارا!ای صاحب کرامت! شکرانه سلامت روزی تفقدی کن، درویش بی‌نوا راآسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است: «با دوستان مروت، با دشمنان مدارا»در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا راآن تلخ‌وَش که صوفی اُم الخبائِثَش خواند اشهی لَنا و احلی، مِن قُبلة العُذاراهنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی، قارون کند گدا راسرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد دلبر که در کف او موم است سنگ خاراآیینه سکندر جام می است بنگر تا بر تو عرضه دارد احوال ملک داراترکان پارسی‌گو بخشندگان عمرند ساقی بده بشارت رندان پارسا راحافظ به خود نپوشید این خرقه می‌آلود ای شیخ پاکدامن، معذور دار گدا را"سانسور شده؟
user_image
میر ذبیح الله تاتار
۱۳۹۵/۰۲/۰۱ - ۰۲:۳۹:۳۲
سلام بیت چهارم من را به داستان حضرت سلیمان وسبا برددر واقع منطق کارا تر از قدرت است خلق نیکو خلق را شکار کند:...به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظربه بند و دام نگیرند مرغ دانا را
user_image
سیدمحمد
۱۳۹۵/۰۲/۲۵ - ۰۷:۱۳:۳۹
جناب استاد ، به جدمان قسم که سانسور نشده ، این هم کپی از خود ِ گنجور :غزل شمارهٔ 5 حافظحافظ » غزلیات دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا رادردا که راز پنهان خواهد شد آشکاراکشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیزباشد که بازبینم دیدار آشنا راده روزه مهر گردون افسانه است و افسوننیکی به جای یاران فرصت شمار یارادر حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبلهات الصبوح هبوا یا ایها السکاراای صاحب کرامت شکرانه سلامتروزی تفقدی کن درویش بی‌نوا راآسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف استبا دوستان مروت با دشمنان مدارادر کوی نیک نامی ما را گذر ندادندگر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا راآن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خوانداشهی لنا و احلی من قبله العذاراهنگام تنگدستی در عیش کوش و مستیکاین کیمیای هستی قارون کند گدا راسرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزددلبر که در کف او موم است سنگ خاراآیینه سکندر جام می است بنگرتا بر تو عرضه دارد احوال ملک داراخوبان پارسی گو بخشندگان عمرندساقی بده بشارت رندان پارسا راحافظ به خود نپوشید این خرقه می آلودای شیخ پاکدامن معذور دار ما را112 حاشیه هم بر آن نوشته اندزنده باشید
user_image
گمنام
۱۳۹۵/۰۴/۱۹ - ۱۳:۴۳:۰۰
عارف جان، نیابتا عرض میکنم، بهتر ازین نمی شود!!
user_image
حسین آزاد
۱۳۹۵/۱۰/۲۵ - ۰۶:۱۵:۰۸
استاد شجریاندر اجرایی خصوصی با استاد عبادی و استاد موسوی شش بیت از این کار را خواندندباسپاس
user_image
محمدطهماسبی دهنو
۱۳۹۶/۰۷/۰۳ - ۱۱:۴۲:۲۸
سلام دارم خدمت ساتید عزیزدر بیت ششم، نزدیک ترین مقصود از “بادپیما”، چ، “سواران باد” هستش و به نظر این بنده، منظور حافظ، به یاد آوردن دوستان از دنیا رفته در زمان مستی و هم نشینی با حبیب (راز و نیاز با حضرت محبوب) هستش.در روزگار حافظ، روح رو از جنس “بو” یا “رائحه” میدونستندبه اشارت های فراوان که در ابیات حافظ در ارتباط با این دو موضوع و “زلف یار” آمده دقت کنیم خیلی بهتره
user_image
محمدطهماسبی دهنو
۱۳۹۶/۰۷/۰۳ - ۱۱:۴۹:۰۵
در بیت آخر سرود زهره منظور دو مطلب میتونه باشه یکی اینکه زهره الهه زیبایی هستش و اون شعرهای حافظ رو در آسمان با موسیقی میخونه و دیگه اینکه زهره ستاره ی عشق و زیبایی هستش و اشاره به زهره ای داره که در روی زمین هاروت و ماروت فرشتگان الهی رو فریب داد تا مرتکب زنا بشن و اون در آسمان شعرهای حافظ را میخونه و چون عیسی بنابر روایات به آسمان عروج کرده و در آسمان چهارمه بنابر این با شعرهای حافظ توسط زهره اگر عیسی به رقص بیاد عجب نیستشیعنی تعجب‌آور نیست‌ اگر با شعر و سرود حافظ‌، زهره‌ در آسمان‌ به‌ سماع‌ و مسیح‌ به‌ رقص‌ بیاد (فلک‌ زهره‌ که‌ فلک‌ سومه پایین‌ فلک‌ خورشیده که‌ فلک‌ چهارمه و به‌ قول‌ قدما، مسیح‌ در فلک‌ چهارم‌ قرار دارهشعر حافظ‌ که‌ زهره‌ اون رو میخونه، آن‌چنان‌ جنجالی برانگیخته‌ که‌ در فلکی بالاتر، مسیح‌ رو در فلک‌ِ آفتاب‌ به‌ رقص‌ و پای‌کوبی‌ وا میداره 
user_image
محمدطهماسبی دهنو
۱۳۹۶/۰۷/۰۳ - ۱۱:۵۴:۰۹
نوع‌ غزل‌: عاشقانه‌ است‌. محور عمودی‌ ابیات‌ کاملاً به‌ هم‌ مربوط‌ است‌ و در تمام‌ غزل‌، تصاویری‌ از رابطه‌ نابرابر عاشق‌ و معشوق‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. حافظ‌ در این‌ غزل‌ برتری‌ و عزّت‌ معشوق‌ را مورد تأکید قرار می‌دهد و به‌ طنز از او گله‌ می‌کند و می‌نالد. به‌ نظر حافظ‌، محبوب‌ غزالی‌ست‌ که‌ عاشق‌ خویش‌ را سرگشته‌ کوه‌ و بیابان‌ ساخته‌ است‌، شکرفروشی‌ست‌ که‌ به‌ طوطی‌ شیرین‌سخن‌ خویش‌ (: حافظ‌) لطف‌ نمی‌کند (از سر مهر با او سخن‌ نمی‌گوید و تلخ‌گفتار است‌) معشوق‌، گل‌ مغروری‌ست‌ که‌ به‌ عندلیب‌ خود (: حافظ‌ که‌ دایم‌ در وصف‌ او در حال‌ سخنوری‌ست‌) بی‌توجّه‌ است‌، باده‌پیمایی‌ست‌ که‌ دور از عاشق‌ با هر کسی‌ که‌ دوست‌ دارد، به‌ بزم‌ می‌نشیند ولی‌ از عاشق‌ بی‌نصیب‌ خود (: حافظ‌) یاد نمی‌کند، سهی‌ قد سیاه‌ چشم‌ و ماه‌رویی‌ست‌ که‌ در او هیچ‌ اثری‌ از دوستی‌ و محبت‌ نیست‌، امّا این‌ تنها عیب‌ او!! نیز از آن‌ جهت‌ است‌ که‌ در سرشت‌ وی‌، مهر و وفا نهاده‌ نشده‌ است‌. معشوق‌ با آن‌ که‌، عاشق‌ او حافظ‌ شیرین‌سخن‌ است‌ که‌ سرود او زهره‌ را به‌ نوازندگی‌ و مسیح‌ را در آسمان‌ چهارم‌ به‌ رقص‌ و شادمانی‌، برمی‌انگیزد، به‌ او توجهی‌ نشان‌ نمی‌دهد و او را آواره‌ کوه‌ و بیابان‌ می‌سازد و چون‌ عاشق‌ هیچ‌ هم‌دمی‌ ندارد از نسیم‌ می‌خواهد تا از سر مهر و محبّت‌ و با لطف‌ و آرامی‌، شکوه‌ و ناله‌های‌ او را به‌ گوش‌ معشوق‌ برساند
user_image
محمدطهماسبی دهنو
۱۳۹۶/۰۷/۰۳ - ۱۲:۰۵:۳۰
ویژگی‌های‌ غزل‌: در این‌ غزل‌، کامل‌ترین‌ تصاویر برای معشوق‌ ارائه‌ شده‌ که‌ عبارتند از: غزال‌ رعنا (که‌ با آن‌ که‌ خود گریزپاست‌ امّا عاشق‌ خود را آواره‌ ی کوه‌ و صحرا کرده‌ ). شکرفروش‌، گل‌ مغرور، صیّاد، باده‌پیمای‌ بزم‌نشین‌، سهی‌ قد، سیه‌چشم‌ ماه‌ سیما و بی‌مهر و وفایی‌ صاحب‌روی‌ زیبا در مقابل‌ عاشق‌ نیز دارای‌ تصاویری است = سر به‌ کوه‌ و بیابان‌ نهاده‌، طوطی‌ شکرخا، عندلیب‌ شیدا، اهل‌ نظر، مرغ‌ دانا، محبّ بادپیما، کسی‌ که‌ زهره‌ را به‌ سماع‌ و مسیح‌ را به‌ رقص‌ درمی‌آورد، ولی‌ کلامش‌ در معشوق‌ بی‌اثر است‌ و همه‌ این‌ اوصاف‌ وصف‌ حال‌ خود حافظ‌ است‌. این‌ غزل‌ عاشقانه‌ یکی‌ از بهترین‌ غزل‌های‌ تصویری‌ حافظ‌ است‌.
user_image
محمدطهماسبی دهنو
۱۳۹۶/۰۷/۰۳ - ۱۲:۱۳:۱۷
معنای لغاتصبا: نسیم ملایمی که در اوایل بهار و پاییز از جانب شمال و مشرق به هنگام صبح می وزد.لطف: نرمی و مهربانی.غزال: بچه آهو.رعنا: گلی که یک روی آن قرمز و روی دیگرش زرد باشد (گل رعنا زیبا) و نیز به معنی زن ساده و نوباوه و کم تجربه.غزال رعنا: (استعاره) محبوب نوجوان و خوش اندام.شکر فروش: فروشنده شکر (استعاره) معشوق و محبوب.تفقّد: دلجویی.شکرخا: شکر جونده، طوطئی که شکر را نرم کرده و می خورد (شکّرشکن)غرور: غفلت، فریفتگی.شیدا: دیوانه، بی عقل، شوریده.عندلیب شیدا: (استعاره) بلبل بیدل و سرگشته.خُلق: خوی (استعاره) اخلاق خوش.اهل نظر: افراد آگاه وصاحب نظررنگ: اثری است که در چشم در نتیجه طول موج انوار منعکس شده از اجسام احساس می شود و رنگهای مختلف، از انوار مختلف با طول موج مختلف در ته چشم حس می شود.رنگ آشنایی: (استعاره) نشانه آشنایی و روش الفت.سهی قد: بلند بالا.حبیب: دوست.باده پیمودن: باده نوشیدن.بادپیما: (استعاره) هرزه پو، بیهوده کار، کوشش بی حاصل، بی سرانجام.وضع: قرار دادن چیزی را به جای خود، و در لغت، قرار دادن لفظ در برابر معنی، و در اینجا به معنای رَویَه و روش.مسیحا: در زبان سریانی به مسیح، مسیحا می گویند
user_image
بهار
۱۳۹۶/۰۷/۰۹ - ۲۳:۵۳:۰۱
با سلام. از اینکه امکان گفتگو و بحث حرفه ای در تفسیر اشعار رو برای ما حافظ خوانان غیر حرفه ای فراهم کردید، کمال تشکر رو دارم. در مورد تفسیر کاملا معتقدم که " درست" وجود نداره چون این ویژگی شعر حافظ که هر کس بِنَا به احوالات خودش میتونه برداشت در خور رو داشته باشه. اما پیرامون معنی کلمات به نظر ، این تفاسیر جایی ندارند. از دوستان ادیب خواهش میکنم اگر ممکنه در بحث هایی که پیرامون معانی پیش میاد با ذکر منابع جواب درست رو بنویسند که ما هم استفاده کنیم. مثلا در مورد "بادپیما" من متوجه نشدم کدوم معنی درست است؟ با تشکر
user_image
رضا
۱۳۹۶/۰۸/۰۸ - ۱۴:۲۹:۰۲
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا راکه سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما راصبا: نسیم ملایمی که معروف به پیک عاشقان شده است. ازسمتِ بارگاهِ معشوق می وزد،و عطرو بویِ یار رابه مشام جان عاشقان رسانده وآنهارا سرمست می سازد. عاشقان نیز بااودردِ دل می کنند وازاومی خواهند که واگویه های آنان رابه معشوق برساند.غزالِ رعنا: استعاره ازیارزیباروی ودلبردلستانمعنی بیت: ای بادصبا به نرمی ولطف ومحبّت، بامعشوق زیباروی ما بگو که عاشقانت به سبب عشقورزی به تو،ازفرط شیدایی وبی قراری سربه کوه وبیابان نهاده وسرگردان شده اند.(شاید دلش به رحم آید ودر حقّ ِ عاشقانش لطف وکرامت نماید،توجّه معشوق به حال عاشق،والاترین لطفیست که اوراسرمست وکامروامی سازد. عاشق ازمعشوق چیزی جزاین نمی طلبد.)صبازمنزل جانان گذردریغ مداروزوبه عاشق بی دل خبر دریغ مدارشکرفروش که عمرش دراز باد چرا؟تَفقُّدی نکند طوطی ِ شکرخا راشکرفروش: استعاره ازیار شیرین سخن ونوشین لبتفقُّد: دلجویی،احوال پرسی از روی لطفطوطی ِ شکرخا: استعاره ازخود شاعر که شعرهای چون شکر شیرین می سراید.معنی بیت:شاعرازبادصبا می خواهد که ازقول او به معشوق بگوید:آن یارزیبا ی نوشین لب وشیرین گفتار که عمرش طولانی باد،پیش ازاین ماراموردِ لطف وعنایت قرارمی داد وازتوّجه ِ اووسخنان شیرینی که می زد طبع شعری مرا شکوفامی نمود،چرادیگرازما مثل سابق دلجویی نمی کند ومارا مشمول لطف وعنایت خویش قرارنمی دهد؟پیش ازاینت بیش ازاین اندیشه ی عشّاق بودمهرورزیّ توباماشهره ی آفاق بود.غرور حُسنت اجازت مگر نداد ای گلکه پرسشی نکنی عندلیب شیدا را؟درادامه ی سخن:ازقول من به یار بگو:ای گل(ای معشوق) مگر غرور وکِبروناز مانع ازاین شد که دیگر ازاحوالاتِ بلبلِ شیداو عاشق جویانمی شوی وچنین به اوبی توجّهی می کنی؟چنانکه می بینیم گلایه وشکایتِ حافظ نیزمنحصربفرد وسرشار ازاظهارعشق ومحبّت است. اودر عاشقی سنگ تمام گذاشته وبه معشوق کمتر ازگل نمی گوید.!لافِ عشق وگِله ازیارزِهی لاف دروغعشقبازانِ چنین مستحقِ هجرانند.به خُلق و لطف توان کرد صیدِ اهل ِ نظربه بند و دام نگیرند مرغ دانا راخُلق: اخلاقاهل نظر: نظربازان،اهل دلان، کسانی که اهل ذوقند ودریک نظرکردن به زیبائیهای معشوق، دل ودین ازدست داده وشیدایی پیشه می سازند.اهل نظردوعالم بایک نظرببازندعشق است وداوِ اوّل برنقدجان توان زد.همچنان روی سخن بابادِ صباست تا واگویه ها ودردِ دل حافظ رابه معشوق برساند.معنی بیت: ازقول ما بگو: ماعاشق پیشه واهل نظریم، نقطه ضعفِ این دسته ازآدمیان،دریافتِ لطف وعنایت واخلاق ومهربانیست. به کوچکترین لطف وعنایتی مامطیع وبنده می شویم. نیازی نیست برای اسیرکردنِ وبه بندکشیدن ماطرح ونقشه بریزی که ما خود به اختیار وازروی اشتیاق،سر دربندِ اسارت تومی نهیم. چنانکه مرغ دانا را به دام ودانه نمی توان به بندانداخت، برای به بندکشیدن ِ ما نیزکافیست که ازکمندِ محبّت استفاده کنی.حافظ دراینجا با رندی،خودراصدمُلکِ دل به نیم نظرمی توان خریدخوبان دراین معامله تقصیرمی کنند.ندانم از چه سبب رنگِ آشنایی نیستسَهی قدان ِ سیه چشم ِ ماه سیما راسهی قدان: سروقامتان ِ رعنامعنی بیت:نمی دانم که چه سِرّیست! سروقامتان وسیاه چشمانِ رعنا وماه رخسار،اغلب ازآشنایی و نزدیک شدنِ باعشّاقِ خود پرهیزمی کنند.آنهابه جای آشناشدن باعاشقان خویش، دوری می جویند وغریبی می کنند.دیدم وآن چشم ِدل سیه که توداریجانبِ هیچ آشنا نگاه نداردچو با حبیب نشینی و باده پیمایی به یاد دار مُحبّان بادپیما را حبیب: معشوق باده پیمایی: باده نوشی محبّان: دوستداران وعاشقان محبّان ِبادپیما: عاشقانی که دسترسی ندارند وبادبه دست هستند. دستشان خالیست. به بادِ صبا که به خلوتگاهِ معشوق دسترسی داردمی فرماید: وقتی که معشوق مشغول باده نوشسیت وتودرآنجاحضورداری وسعادتِ هم پیاله شدن بااوراپیدا می کنی ،به شکرانه ی این نعمت،ازمانیز یادکن که به معشوق دسترسی نداریم و دستانمان کوتاهست وازوصال محرومیم .حافظ ازدولتِ عشق توسلیمانی شد یعنی ازوصل تواَش نیست بجزبادبه دست!جز این قَدَر نتوان گفت در جمال توعیبکه وَضع ِ مهر و وفا نیست روی زیبا راوضع: قائده وقانوندرشمایل وشخصیّتِ توهیچ نقصی وجودندارد جزآنکه به قانون ِ وفاداری رازیرپا می گذاری وباعاشقان خویش نامهربانی می کنی.درآن شمایلِ مطبوع هیچ نتوان گفتجزاین قدر که رقیبانِ تندخوداریدر آسمان نه عجب گر به گفته ی حافظسرودِ زُهره به رقص آورد مسیحا را زُهره که آوازه خوان چرخ فلک است درآسمان ازغزلیّات حافظ می خواند وتعجّبی نیست اگر ازتاثیراشعارحافظ، مسیح به وجدآید وازوجدوشعف برقصد!سرود مجلست اکنون فلک به رقص آردکه شعرحافظ شیرین سخن ترانه ی توست
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۷/۰۵/۰۸ - ۱۸:۳۷:۴۶
در کتاب
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۷/۰۵/۰۸ - ۱۸:۴۲:۴۹
در کتاب رندی هویت معمائی ایرانیپروفسورمنوچهرجمالیبیت 4که براساس نسخ خطی مطرح شده این گونه ست به حُسن و لطف ، توان کرد صید اهل نظر به بند و دام نگیرند مرغ دانا را شاد باشید
user_image
مهدی قناعت پیشه
۱۳۹۷/۰۸/۱۸ - ۱۸:۰۳:۲۶
بیت یا مطلبی از سعدی یا عارف و شاعر دیگر آوردن معمولیست،با تغییر یک نکن با بکن معنی متضاد میشود ومهم معنیه!تا اینجا همشهریم اصلا خدا را منکر است.بعد احتمالا بارها نظرش تغییر خواهد یافت.عادیه
user_image
Behzad Behzadi
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۰۳:۴۲:۴۷
درودچو با حبیب نشینی و باده پیماییبه یاد دار محبان بادپیما رادوستان ادبی باد پیما را بار منفی بهش دادند و هرزه پو و بی سر انجام معنی و تفسیر کردند.بر عکس عزیزان روی بادپیما نظر مثبت دارم. به معنی سبک پا،چابک،کسی که به سرعت برق و باد خودش را می رساند.خوش قدم و خوش یمن.دوستانی که هر لحظه یادشون کنی یا خواستارشون باشی زود خودشون را می رسانند
user_image
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
۱۳۹۷/۰۹/۲۳ - ۰۶:۵۱:۵۷
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیبکه وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را 『حافظ』ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ▣ عاشق شناسیِ این بیت➊ عاشق در ابتدا هستی معشوق را در جمال وی خلاصه می کرده است .➋ عاشق کم کم جسارت گله کردن و خرده گیری پیدا می کند و دیگر خود را در برابر جمال معشوق دست و پا بسته و کر و کور نمی بیند . او چیز بیش تر و افزون تری از جمال ظاهری معشوق می طلبد .➌ ایراد و عیبی که عاشق از جمال معشوق گرفته است در حقیقت ربط مستقیمی به جمال وی ندارد بلکه او دارد از «تاثیرات جمال» بر «خُلق و خویِ صاحب جمال» می گوید .➍ عاشق در این بیت از آن دسته آدم هایی است که نظر خود را  به هیبتِ «مُشت نمونه ی خروار» درآورده است . یعنی وقتی معشوقِ صاحب جمالِ خود را بی مهر و بی وفا می بیند کُلِّ روی های زیبا را به بی مهری و بی وفایی متهم می کند حتی روی های زیبایی که ممکن است عاشقشان نباشد . البته عبارت «جز این قدر نتوان گفت» اشاره به این دارد که عاشق دارد با (احتیاط) معشوق خود را نقد می کند.➎ وجود واژه های «جمال» و «زیبا» در برابر واژه های «مهر» و «وفا» می تواند نشان از این داشته باشد که عاشق دارد به یک اندازه به زیبایی بیرونی و زیبایی درونی معشوق توجه نشان می دهد و کفه ای بر کفه ی دیگر برتری ندارد . ▣ معشوق شناسیِ این بیت➊ معشوق جمال ظاهری خود را به عاشق عرضه کرده است که گفته اند پَری رو تابِ مَستوری ندارد .➋ معشوق بی مهری و بی وفایی خود را به عاشق نشان داده است .➌ عبارت «جز این قدر نتوان گفت» شاید خبر از زود رنج بودن معشوق بدهد که عاشق را به محتاط بودن در سخنش وا می دارد .▎ احمد آذرکمان . حسن آباد فشافویه . 23 آذر 97@KashkooleGibiپیوند به وبگاه بیرونی
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۳۹۸/۰۱/۲۲ - ۱۲:۴۹:۲۵
در بیت سوم حسنت باید بشود حسنغرور حسن اجازت مگر نداد ای گلکه پرسشی نکنی عندلیب شیدا را
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۱/۲۷ - ۰۴:۳۸:۴۵
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا راکه سر به کوه و بیابان تو داده ای ما راای باد آرام خیز و آرامش رسان به لطافت(مبادا آزرده شود) به معشوق زیبا بگو که تو ما را آواره کرده ای.آوارگی عشق، دور شدن از هیاهوی وابستگی است.گلایه های شیرین عاشق فرصتی برای شکر گزاری حضور او در جان است، که باعث رهایی و رسیدن به حال خوش شده است.بیت2:شکر فروش چرا از طوطی شکر خوار(حافظ شیرین گفتار)دلجویی نمی کنی.بیت3:غرور زیبایی گل هیچ وقت اجازه نمی دهد تا از بلبل عاشق دلجویی کند.بیت4: با لطافت دل صاحب نظران(یا عاشقان نظر باز) شکار می شود همان طور که مرغ زیرک را با دام نمی گیرند.(اشاره به لطافت در بیت اول یعنی من هم به همین گونه دل را شکار می کنم)بیت5:نمی دانم چرا زیبا رویان خوش اندام رنگ آشنایی ندارند(انکار حافظ اشاره دارد که می دانم آن زیبایی آن قدر رها و آزاد است که به هیچ چیز توجه ندارد)بیت 6:وقتی با دوست باده می پیمایی عاشقان بادپیما(سرگردان)را به یاد آور(ابراز نیاز به آن ناز مطلق که سرمست حضور خویش-مجلس شراب-است)بیت7:تنها عیب زیبایی ات نداشتن مهربانی است(و این رها بودن حسن است و لیاقت ناز کشیدن حافظ را دارد)بیت 8:تعجب نکن که زهره با سرودن غزل حافظ، مسیح را در آسمان به وجد و رقص آورد.(ادعاهای حافظ)دکتر مهدی صحافیانکانال آرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی اینستاگرام:drsahafian
user_image
فرزانه
۱۳۹۸/۰۴/۰۶ - ۱۶:۱۹:۲۸
جز اینقدر نتوان گفت در جمال تو عیبکه((خال)) مهر و وفا نیست روی زیبا رادیوان، انجوی شیرازیبا توجه به روی زیبا فکر میکنم که خال صحیح تر باشه
user_image
مسعودهوشمندی حاجی آبادغوری
۱۳۹۸/۱۲/۱۷ - ۱۸:۲۴:۳۰
ادیبان صاحب قلم درودتان بادنمیدانم چرا یکباره باخواندن این غزل جرقه ای در ذهنم زده شد که شعر شهریار در این مصرع که متیم دا بیر آدیم گلسین دیلوزه وشعر شفیعی کدکنی که میسرایددرود و آفرین بر دوستان صاحب نظرنمیدانم چرا این غزل مرا بیاد شعری از اشعار سفیعی کدکنی انداخت آن شعر معروفش که مبسرایدبه کجا چنین شتابان،"گون از نسیم پرسید." دل من گفته زین جا ،هوس سفر نداری ،ز غبار این بیابان ؟ ""همه آرزویم اما،چه کنم که بسته پایم""به کجا چنین شتابان؟ ""به هر آن کجا که باشد،به جز این سرا ، سرایم .""سفرت به خیر اما ،چو از این کویر وحشت ،به سلامتی گذشتی ،به شکوفه ها به باران ،برسان سلام ما را."هردو را ملهم از این شعر دانستم؟اصلا انگار صبا و نسبم صبا و نشستن با حبیب و بیاد آوردن محبان باده پیما در هردو سه شعر یک پیام مشترک دارد وتمناها از یک جنسند آنجا که حافظ مبسرایدچو با حبیب نشینی و باده پیماییبه یاد دار محبان بادپیما رادر "محبان باد پیما‌ "غور کنید ودر بیت فوق دریابیم که حافظ را در این بیت چه مقصود است؟و بیاد آوردن این قوم به وقت همتشینی با حبیب چرا تمنا شده است و اصلا چرا به شکوفه وباران از نسبم سلام‌ رساندن تمنا شده است نظیرش را در شعر ترکی استاد شهریار هم داریم تمنا میکند از دختران که نام من هم بیادتان می آید وبرزبانتان جاری میشودخلاصه از این باد پیمایی میتوان گفت مجردی میتوان گفت دورانی که دوستان با همدیگر دراوقات فراِغت باهم بوده اند و رنج وبدبختی و همدیگر داشتن را تمرین کرده اندالبته شاید بادپیمایی به دورانی از عمر جوان گفته شود که در معطلی گذشته است حال حافظ میگوید وقتی با دوست سرخوش عیش و مستی هستی دوستان را بیا بیار و بقول عوام یک پیک یا پیاله هم به یاد دوستان غایب از نظر بزنید که روزگاری با شما گذراندند
user_image
نیما
۱۳۹۹/۰۱/۱۱ - ۱۷:۵۰:۲۲
با سلام.در دستگاه ماهور گوشه راک هندی شنیدم که آقای دوامی اینچنین میخواند:*به حسن خلق توان کرد صید اهل نظر به دام و دانه *بِگیرند مرغ دانا را*که به نظر بنده هم فقط به همین شکل معنای درستی دارد.یعنی مرغ دانا نظر اهل دلان را با خوش خلقی های خود جلب میکند.
user_image
مسعود هوشمندی
۱۳۹۹/۰۱/۱۸ - ۱۵:۱۶:۱۰
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظربه بند و دام نگیرند مرغ دانا رادرود برشما نیمای بزرگ و نکته سنجقطعا همین است که میفرماییداین معنی درست تر است که اگر بگوییمهمانگونه که مرغ را با محبت وازطریق دام ودانه میگیرند اهل نظر را هم میتوان باحسن خلق و محبت جذب کردالبته استاد ما بودید و دقت کردید ولی معنی واضحترش را بحضورتان تقدیم نمودم
user_image
قلندر
۱۳۹۹/۱۱/۲۳ - ۰۱:۴۱:۵۵
با درود و مهر..وقتی در اوج تنهایی قرار گرفتی و متوجه شدی در این عالم تنهایی،، وقتی راه معرفت بقول خواجه به خلوت کشیدت و به تماشا حاجتی نبود،، وقتی هرجا نظر انداختی دوست رو دیدی و حق در تمام عقل و دل و جان طنین افکن شد، اونوقت تازه انسان میفهمه ابتدای یه درگاه بزرگ قرار گرفته که باید راه ورود به آشیانه سیمرغ رو بتونه بفهمه و پیدا کنه اونجاست که تازه میفهمی هیچی نمیفهمی و... *** *** رهی رفتی که همواره ز هر سویش خطر آید یقین عقلت ز بی عقلی به جنگی در شرر آیدچو خواهی عالم معنا شود کشف حضور توحضور خود ببین جانا که جانان در نظر آید****** با سپاس از دوستان همراه و حقیقت جو
user_image
اییار
۱۴۰۰/۰۱/۱۲ - ۰۶:۲۱:۳۸
درود بر سروران ارجمند گنجورتا اینجا که حاشیه های این چند غزل را خوندم به حاشیه های این غزل که رسیدم و خواندم تعجب کردم که کسی حضرت لسان الغیب را به انواع جرم ها محکوم نکرده بجز آقای مهدی شیرازی که خودش رو همشهری حافظ میدونه خوشبختانه کسی هم توجهی به این موضوع نکرده و
پاسخی نداده و خودش هم به نام های دیگه وارد عمل نشده .باید یه چیزی نذر کرد.
user_image
Mm Mh
۱۴۰۰/۰۹/۲۰ - ۱۵:۴۵:۵۰
سلام شرمنده کارهای خانم فاطمه نیکو ایجادی رو از کجا میتونم دنبال کنم؟ پیج اینستایی چیزی ندارن ایشون؟
user_image
در سکوت
۱۴۰۰/۱۲/۲۶ - ۱۵:۵۳:۴۳
این غزل را "در سکوت" بشنوید  
user_image
سیّد محس سعیدزاده
۱۴۰۱/۰۲/۰۹ - ۰۷:۳۱:۳۲
به خلق ولطف،توان کرد صید اهل نظر به بند ودام نگیرند،مرغ دانارا اهل نظر همان مرغ دانا است،بنابراین دانایی در نزد حافظ به معنی قدرت تفکر ونظربازی است، نه حفظ کردن قرآن باچهارده روایت.مرغ دانا یامرغ زیرک آدم اندیشمندی است که قدرت تفکر درد وعقل او انفصالی نیست،محقق است نه مقلد.چنین کسی ابدا دردام نادان هاییکه رجال سیاسی خوانده میشوند،گرفتار نمیشوند. به عبارت دیگر محال است که رجال سیاسی بی اخلاق بلکه ضد اخلاق بتوانند مرغ دانارا به دام اندازند.این دانایان تسلیم احسان ولطافت روح وخلق نیکو اند؛چیزی که رجال سیاسی وافراد خبیث ولئیم جامعه ازآنها تهی هستند. درحقیقت او گفت محال است که دانا اسیر نادانی بشود که فلک زمان مراد را به دست او داده است!
user_image
ناصح رحیمی
۱۴۰۱/۰۴/۰۸ - ۰۵:۵۴:۵۳
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی به یاد دار مُحِبّان بادپیما را .....    باده پیمایی به معنای باده ریختن است... حافظ در بیشتر اشعارش معشقوق را ساقی خطاب می‌کند و در اینجا هم همین کار رو کرده. 
user_image
رضا تبار
۱۴۰۱/۱۱/۱۰ - ۱۴:۳۸:۰۳
معنی ابیات ۱- ای یاد صبا(بادی که در صبح و هنگام طلوع آفتاب از سمت مشرق می وزد و به پیک عاشقان معروف است) به نرمی و لطف به آن آهوی زیبا و خوش خرام(کنایه از زیبایی مطلق محبوب ازلی)، -بگو عاشقان تو از فرط شیدایی ات سر به کوه و بیابان نهاده اند(شاید دلش به رحم آید). ۲- یار شیرین سخن(انسان کامل /فضای گشوده شده دل) که عمرش طولانی باد، -چرا دیگر طوطی شکر دوست (کنایه از خود شاعر )را مورد لطف و عنایت قرار نمیدهد. ۳- ای گل زیبا(محبوب)،آیا جز این است که فریفتگی حاصل از زیبایی ات، -اجازه نمی دهد که از این بلبل(خود شاعر) شوریده احوالی بپرسی. ۴- با نرمخویی و خوش خلقی می توان دل مردم صاحبدل(آنان که اهل تصفیه دل هستند)را شکار کرد. - با ریسمان و دام( کنایه از وسوسه های دنیوی و لذت طلبی نفس) نمی توان مرغ دانا(سیمرغ / کنایه از افراد صاحبدل که به هوشاری حضور رسیده اند و  فریب دنیا را نمی خورند  ) را صید کرد. (برای شکار صاحبان دل نیازی به طناب و دام نیست،با نرمخویی و محبت می توان دل آنهارا بدست آورد.) ۵- نمی دانم که چه سری است که سرو قامتان و سیاه جشمان ماه رخسار(کنایه از زیبا رویان/در اینجا کنایه از خدا) -اغلب از آشنایی با عشاق خود پرهیز می کنند. ۶- وقتی تو ( خطاب افراد به حضور رسیده) با معشوق(خدا) نشستی و مشغول عشق ورزیدن هستی)، - از ما دوستاران هم که به او دسترسی نداریم نیز یاد کن. ۷- در زیبایی تو (خطاب به محبوب ازلی/ان الله جمیل و یحب جمال/ خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد) هیچ نقصی وجود ندارد، جز اینکه قانون مهر و وفا را زیر پا می گذاری! ۸- عجیب نیست اگر زهره(ستاره ای که نماد شادی و طرب است) که رامشگر و آوازه خوان آسمان است، شعر (غزلیات) حافظ را در آسمان بخواند (زیرا شعر حافظ شعر عشق ، محبت و شادی است و انعکاس آن در  آسمان  و کاینات نیز طنین انداز می شود)  
user_image
یوسف شیردلپور
۱۴۰۲/۰۱/۰۳ - ۲۲:۲۹:۳۴
اجرای خصوصی محمدرضا شجریان باهنرنمایی محمد موسوی   بزم خصوصی غرور گل بی نهایت زیبا ورویایی تاسرحد جنون ادمی را عاشق خدا میکنه با صحبتهای پایانی استاد گرامی وخوش سخن استاد بهمن بوستان❤️
user_image
فاطمه یاوری
۱۴۰۲/۰۳/۲۰ - ۰۴:۴۰:۴۶
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ماه سیما را......!
user_image
علی جان نثاری
۱۴۰۲/۰۵/۱۵ - ۰۰:۳۰:۵۹
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را صبا باد بهاری شرقی که نماد محبت و رویش و لطافت است و واسطه خبرگزاری و پیام رسانی محبین و عاشقان است حافظ به جناب باد صبا میگوید که به لطافت بگو نه تندی به ان محبوب من که چون اهوی خوش اندام است که تو ما را سر به کوه و بیابان دادی  همان که فرمود من مومن را مبتلی میکنم البلا للولاء نسال الله العفو و العافیه و المعافاه    شکرفروش که عمرش دراز باد چرا تَفَقُّدی نکند طوطی شکرخا را شکر فروش کسی یست شادی پخش میکند کنایه از محبوب است تناسبش با طوطی عاشق از این جهت است طوطی شکر میخورد گلایه یست از عاشق که جرا محبوب تفقدی نمیکند آه من قله الزاد و بعد السفر ،ادب اولیاء است که استبطاء ندارند  غرور حُسنت اجازت مگر نداد ای گل؟ که پرسشی نکنی عَندَلیب شیدا را چطور خوبی غرور بیاورد اضافه متضاد است شاید مراد وکبریایی باشد که برای نیکان در مجالست با اسماء الهی حاصل میکنند یا بهتر بگوییم اینگونه سالک میبیند نه اینکه محبوب غرور داشته باشد یعنی مقام چنین مقامی یست ،حرف اینست که چرا محبوب از سالک که تشبیه به عندلیب شیدا شده طوطی شیدا شده دلجویی نکرده در مقام دلگرفتگی هایی عاشقانه است در هر حالی که فرمود لولا دعائکم نا یعبو بکم ،اگر یاد امام شما را نبود دشمن شما را می ربود  إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ‏ لِمُرَاعَاتِکُمْ‏ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَکُمُ الْأَعْدَاء.   "بحار، ج ٥٣، ص 175"       به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظر به بند و دام نگیرند مرغ دانا را اهل نظر یعنی بزرگان حکمت نظری یا اهل شهود و بزرگان حکمت عملی که قلوب الرجال وحشیه فمن تالفها ائتلفت، این بزرگان به مرغ دانا تشبیه شده که با دانه ریختن و نرمی انرا به دام میکنند    ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سَهی‌ قدانِ سیَه‌ چشمِ ماه‌ سیما را بالاخره دنیا دار ابتلاءست و برای معنای جلال و حجاب و عشق و عاشقی بالاخره اینمیشود که برخی روی آشنایی نداشته باشنددخصوص انان که انسان دوستشان دارد یعنی سهی قدان، سرو قامتان سیه چشم ماه سیما چون ماه صورتشان است نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا سهی قامت . بلندقامت . موزون اندام :برخ شد کنون چون گل ارغوانسهی قد و زیبارخ و پهلوان .     چو با حبیب نشینی و باده پیمایی به یاد دار مُحِبّان بادپیما را   با حبیب نشستن باده پیمایی است و الا باد پیمانی یست باد در بساط است فقط چه تعابیر جالبی  حبیب و باده یعنی نفس کسی که دوستش داری خودش باده است انسان را سرمست میکند با او بودن مجالست با او باده است( المومن باخیه کثیر)    جز این قَدَر نتوان گفت در جمال تو عیب که وضع مِهر و وفا نیست روی زیبا را عیب جمال اینست که وفا ندارد روی زیبا، گویا میخواهد عاشق از معشوق گله کند که روی زیبا وفا ندارد  و این برای این خداوند متعال قرار داد که ابتلاء را بالا ببرد    در آسمان نه عجب گر به گفتهٔ حافظ سرود زُهره به رقص آورد مسیحا را   میتواند اشاره به سیر صعودی اعمال انسانی باشد که باعث تغییر قضا ست یا به عبارتی موجب بدا میشود یا همان فرار از قضای الهی به قدر.  سروده حافظ باعث تغییر قضای بالا دستی میشود گفت فشار از پایین و چانه زنی از بالا موثر افتاده  خدایا ما را و اعمال ما را مرضیه رضایت قرار ده به ما عافیت بده و با فضلت باما رفتار کن ماشاء الله لاحول ولاقوه الا بالله 
user_image
حمیدرضا
۱۴۰۲/۰۶/۰۲ - ۰۹:۲۲:۴۴
آقای محمدرضا ضیاء در کانال حافظ‌خوانیشان در شرح این غزل اشاره می‌کنند که حافظ این غزل را در استقبال از غزلی از شاعری با نام اسماعیل بابا قزوینی با این مطلع سروده است: که می‌برد خبر آن شوخ‌چشم رعنا را که بی جمال تو خون گشت جان و دل ما را
user_image
Mmd Mmd
۱۴۰۲/۰۷/۲۳ - ۰۳:۳۷:۲۵
بیت ۳: مگر چنانچه به معنای شاید و گویا گرفته شود مصراع سوالی نخواهد بود بیت ۴: بعض نسخ: به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را بیت ۶: باده پیمودن: اندازه کردن و مجازا پر کردن پیمانه از باده و به دیگری دادن. بادپیما: بیهوده کار و کنایه از بی بهره و محروم  بیت ۷: وضع: حالت و شیوه و همچنین ایجاد و خلق شده. شیوه مهر و وفا در روی زیبا وجود ندارد و شاید روی زیبا برای مهر و وفا وضع و ایجاد نشده (سعید حمیدیان)
user_image
جاوید مدرس اول رافض
۱۴۰۲/۰۷/۲۷ - ۰۹:۴۴:۰۸
تضمین غزل شماره ۴...........نسیم صبح ببوسد جمال گلها را شمیم آن چو کند مست مرغ شیدا را  به رنگ و خط چه نیازست روی زیبا را...........صبا به لطف بگو آن غزال رعنا راکه سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را*********وقوع آنچه کند ای رقیب شاد ترا بر آورد ز نهاد آن، فغان و آه مرانبات طوطی طبعم شود نثار که را؟..................شکر فروش که عمرش دراز باد چراتَفَقُّدی نکند طوطی شکرخا را********* بساق لطف تو،  خار از چه رو فتاد ای گلخدای، عطر ترا  صد چُنان دهاد ای گلبمدح روی تو بلبل قدم نهاد ای گل..................غرور حُسنت اجازت مگر نداد ای گل؟که پرسشی نکنی عَندَلیب شیدا را*********نصیحتی کنمت خیز و زان بیاب ثمر بصوت بلبل شیدا درا بوقت سحرببوستان چو بیابی هزار دُرً و گهر.................به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظربه بند و دام نگیرند مرغ دانا را********* شبست و عطرِ نسیمست و ماه سیمائیمقابلت چو نشستست با فریبائیحریف میکده و اهل فن و سودائیچو با حبیب نشینی و باده پیماییبه یاد دار مُحِبّان بادپیما را******** کسی نیافت ،نیابد چو در قبال تو عیبدروغ باشد اگر هست در کمال تو عیبحسد برند و نیابند در جمال تو عیبجز این قَدَر نتوان گفت در خصال تو عیبکه وضع مِهر و وفا نیست روی زیبا را******* به سینه طبع سخن را نهفته  حافظ گل ادب به غزل ها شکفته  حافظز طبع رافض و وز دُرً سُفته حافظ...................در آسمان نه عجب گر به گفتهٔ حافظسرود زُهره به رقص آورد مسیحا راجاوید مدرس رافض
user_image
برگ بی برگی
۱۴۰۲/۰۸/۰۵ - ۲۱:۲۱:۴۴
صبا به لطف بگو آن غزالِ رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را بادِ صبا به انتقالِ پیغام مابینِ عاشق و معشوق مشهور است و غزالِ رعنا استعاره از زیبا رویِ گریز پاست،‌ پس‌حافظ از بادِ صبا می خواهد تا به لطف معشوق را آگاه کند از سرگشتگیِ خود که در پیِ بدست آوردنِ او سر به کوه و بیابان گذاشته است، به لطف دارایِ ایهامی ظریف است بگونه ای که در نظرِ اول معنیِ به لطافت سخن گفتن را در ذهن متبادر می کند اما معنیِ اصلیِ آن لطفی است که بادِ صبا در حقِ آن معشوق یا غزالِ رعنا و زیبای گریزان انجام می دهد اگر این پیام را به او برساند. این تأویل موجبِ شگفتی می‌گردد اما با عنایت به متنِ غزل و ابیاتِ پس از این است که درمی یابیم این غزالِ گریزپا کسی نیست جز مخاطبانِ غزلهایِ حافظ، غزل‌هایی که همگی بیت الغزلِ معرفت هستند و هدفی جز حفظ و افزودن بر این رعنایی و زیباییِ انسانها ندارند و حافظ برایِ چنین منظوری به هر دری می زند تا مخاطبانش را آگاه کند که "فریادِ حافظ اینهمه آخر به هرزه نیست"،  پس حافظ همچون صیادی خود را سرگشته کوه و بیابان می کند تا به هر لطایف الحیلی که باشد غزالی را که در کوهِ ذهن و بیابان از اصلِ خود جدا افتاده و در سرگردانی بسر می بَرَد صیدِ خود کند. شکر فروش که عمرش دراز باد چرا تَفَقُّدی نکند طوطیِ شکرخوا  را اما حافظ که در پیِ صیدِ غزالهایِ رعنا اما گریزان از خود شناسی و معرفت، می باشد ابزاری بجز ابیاتِ همچون شکر و غزل‌هایی ناب ندارد که با توصیفِ عشق و پرداختن به احوالِ عشقهای این جهانی برایِ آن جوانانِ رعنا جاذبه هایی ایجاد کند تا سرانجام شاید در صیدِ او افتاده و منظورِ اصلیِ حافظ از این شکر افشانی ها را در یابد، پس از شکر فروشِ زندگی درخواست می کند تا تَفَقُّد و مرحمتی عنایت کند و طوطیِِ شکرخوایی چون حافظ را از شکرِ خود بهرمند کند تا او بتواند آن شکر و برکت را در قالبِ ابیاتی زیبا و جذاب برایِ غزالِ رعنا بیان کرده، او را صیدِ خود کند، حافظ بارها خود را طوطی صفتی توصیف کرده است که هرچه استادِ ازل از او می خواهد بر زبانِ خود جاری می کند، مولانا نیز بیتی معروف درباره شکر فروشِ خود سروده است؛ چه شکر فروش دارم که به من شکر فروشد                                                 که نگفت عذر روزی که برو شکر ندارم غرورِ حُسنت اجازت مگر نداد ای گل که پرسشی نکنی عندلیبِ شیدا را گُل در اینجا همان غزالِ رعنا می‌باشد که بوسیله ابیاتِ شکرینِ حافظ صیدِ او شده و همچون گلی زیبا شکوفا شده است، و عندلیب نیز همان طوطیِ شکر خوایِ بیتِ پیشین است که عاشقِ شکفته شدنِ گُل است "یعنی حافظِ شیرین سخن"، پس اکنون که طوطیِ شکرخوا در انتظارِ تَفَقُّد و رسیدنِ شکر یا مفاهیمِ معنوی می باشد تا آنرا با ذوق و هنرِ خود بپروراند و به گُلهایِ مشتاقِ این چمن ارزانی کند،‌ می‌بیند که گُل پرسش یا درخواستی از حافظِ عندلیبِ عاشق نمی کند که چه شد آن ابیات و غزل‌هایِ نابی که گُلها را هرچه بیشتر شکوفا می کند و سببِ تأخیر چیست، پس حافظ می‌فرماید نکند از اندک بهره ای که از این شکر برده ای و به حُسن و زیباییِ نسبی رسیدی مغرور شده ای و این غرورِ حُسن اجازه تقاضایِ شرابِ بیشتر را به تو نمی دهد؟ درواقع حافظ با گُل یا سالکِ طریقت گوشزد می کند که با اندک تغییر و زیبا شدنی از غرور اجتناب کرده و همچنان جویا و در طلبِ ابیاتِ معنویِ شکرین  از عندلیب یا بلبلِ عاشق باشد و به حُسنِ کسب شده ی فعلی بسنده نکند. به خُلق و لطف توان کرد صیدِ اهلِ نظر به بند و دام نگیرند مرغِ دانا را اهلِ نظر در معنیِ عرفانیِ خود آمده است که همان بزرگان و عارفانی همچون حافظ و مولانا  هستند ومی توانند با خُلقِ خوش و لطافتِ طبعِ خود غزالِ رعنا را صیدِ خود کنند تا به مراتبِ عالیِ معرفتی دست یابند، در مصراع دوم مرغِ دانا کنایه از انسانهایی می باشد که دانا و عاقل هستند، و چون عقل با عاشقی سازگار نبوده و آبشان در یک جوی نمی رود،‌ پس ایشان را به هیچ دام و بندی نمی توان صید کرد، مگر آنکه آنان نیز عاشق شوند و از عقلِ جزویِ معاش اندیشِ خود رهایی یابند. ندانم از چه سبب رنگِ آشنایی نیست سَهی قدانِ سیه چشمِ ماه سیما را حافظ در ادامه بیتِ قبل می‌فرماید در شگفت است و نمی داند مرغِ دانا یا غزالِ رعنایی که با عقلِ خود  تن به بند و دامِ صیاد یا عندلیبی همچون حافظ نمی دهد از چه سبب و با چه دلیلِ موجهی با سَهی قدان  رنگ و بویی از آشنایی ندارند، سهی قد یا بلند قامتی که سیه چشم است، یعنی بینا و صاحب‌نظر است و سیمایِ او همچون ماه زیبا و مُنَوَّر شده است، نشانی هایِ ذکر شده از آنِ بزرگانی همچون مولانا و حافظ است که انسان یا غزالِ گریزپا می تواند از عقل و دانایی رها و خود را در معرضِ بند و دامِ این بزرگان قرار داده و صیدشان شود. چو با حبیب نشینی و باده پیمایی به یاد دار مُحِبّانِ باد پیما را حبیب در اینجا یعنی حضرتِ دوست، باده پیمودن استعاره از نوشیدنِ شراب است و باد پیمودن کنایه از کارِ بیهوده و بی ثمر کردن، پس حافظ خود یا جوانِ رعنایی را که او نیز بر اثرِ صید شدن سهی قد و ماه سیما شده است را مخاطب قرار داده و می فرماید پس از زنده شدنِ به عشق که از صفاتِ ذکر شده و سیه چشمی می توان به آن آگاه شد، آنگاه اگر با خداوند یا زندگی به وحدت رسیده و با حضرتِ دوست بنشینی و باده نوشی کنی، همانطور که در الست باده عشق را با او نوشیدی، پس از مُحِبّانِ باد پیما نیز یادی بکن، مُحِبّانِ باد پیما کسانی هستند که مرغِ دانا هستند و این ابیات و غزلهایِ معنوی و شکرین  را می‌پسندند و مُحِب یا دوستدارِ حافظ هستند، اما با پرداختن به فرعیاتِ این غزلیات از آنها فقط موسیقیِ آن را دریافت می کنند و یا صِرفاََ به آرایه هایِ ادبی می پردازند و حافظ را تحسین می کنند، حافظ می‌فرماید اینان مُحبان و دوست دارانِِ حافظ هستند که باد می پیمایند و بهره ای از این غزل‌ها که شکر فروش با تَفَقُّدَش به طوطیِ شکر خایی  چون حافظ ارزانی داشته است بی بهره می مانند. جز این قَدَر نتوان گفت در جمالِ تو عیب  که وضعِ مِهر و وفا نیست رویِ زیبا را حافظ بارِ دیگر آن غزالِ رعنایِ گریز پا که عاقل است و تن به صیدِ صیاد و عندلیب نمی دهد را توصیف می کند که در نهایتِ جمال و زیبایی و جوانی بسر می بَرَد و در خُسن و جمالِ ظاهر و صورت هیچ عیبی بر او نمی توان متصور شد بجز وضعی که در آن گرفتار است و آن هم نبودنِ مهر و وفا نزدِ چنین انسانی است که به غالبِ قریب به اتفاقِ انسانها اطلاق می شود، یعنی حیفِ چنین حُسن و جمالی که خداوند در بهترین صورت و شکل ظاهر او را خلق کرده است اما او قدرِ خود را ندانسته و بویی از مِهر یا عشق و وفایِ به عهدِ الست نبرده است، حافظ این عدمِ وفای به پیمان انسان را خاصِ زیبا رویان یا همه انسان‌ها و بویژه جوانانِ رعنا و غزالِ گریزان از صیدِ صیاد می داند. در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ  سرودِ زُهره به رقص آورَد مسیحا را اما غزالِ رعنایی که تن به دام و بندِ سَهی قدی می دهد که قامتش موزون و رفیع شده و چشمِ  سیاه و بینایِ زندگی را بدست آورده و ماه سیما شده است ، پس‌ آن گُل یا غزال نیز دلش به عشق زنده و همچون مسیح به آسمانِ یکتایی عروج کرده و سهی قد می گردد، در این حال زُهره که نمادِ شادمانی می باشد به نمایندگی از کائنات و با گفته هایِ حافظ آنچنان سرودی را ساز می کند که مسیح را در حالیکه در این جهان است و وجودِ جسمانی دارد در این آسمانِ یکتایی به رقص و سما می آوَرَد، یعنی کلِ کائنات از زنده شدنِ غزالِ رعنایی به عشق شادمان و دست افشان می شوند و این عجیب نیست و بلکه نتیجه طبیعیِ این وفایِ به عهدِ غزالِ رعنا می باشد.    
user_image
رضا صالحی
۱۴۰۲/۰۸/۰۷ - ۰۵:۵۱:۴۷
به نظر می‌رسد که خطاب این بیت نسبت به خود شاعر باشد. و مصرع دوم می‌تواند بادْپیما یا باده‌پیما باشد. در هر حالت معنی متناقض با دیگری می‌شود...  در یکی یاپ اهل محبت موجب تقرب است و در یکی یاد به معنای وساطت می‌تپاند باشد
user_image
جاوید مدرس اول رافض
۱۴۰۲/۰۸/۰۷ - ۱۶:۴۳:۱۹
تضمین غزل حافظ...........نسیم صبح ببوسد جمال گلها را شمیم آن چو کند مست مرغ شیدا را  به رنگ و خط چه نیازست روی زیبا را...........صبا به لطف بگو آن غزال رعنا راکه سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را*********وقوع آنچه کند ای رقیب شاد ترا بر آورد ز نهاد آن، فغان و آه مرانبات طوطی طبعم شود نثار که را؟..................شکر فروش که عمرش دراز باد چراتَفَقُّدی نکند طوطی شکرخا را********* بساق لطف تو،  خار از چه رو فتاد ای گلخدای، عطر ترا  صد چُنان دهاد ای گلبمدح روی تو بلبل قدم نهاد ای گل..................غرور حُسنت اجازت مگر نداد ای گل؟که پرسشی نکنی عَندَلیب شیدا را*********نصیحتی کنمت خیز و زان بیاب ثمر بصوت بلبل شیدا درا بوقت سحرببوستان چو بیابی هزار دُرً و گهر.................به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظربه بند و دام نگیرند مرغ دانا را********* شبست و عطرِ نسیمست و ماه سیمائیمقابلت چو نشستست با فریبائیحریف میکده و اهل فن و سودائیچو با حبیب نشینی و باده پیماییبه یاد دار مُحِبّان بادپیما را******** کسی نیافت ،نیابد چو در قبال تو عیبدروغ باشد اگر هست در کمال تو عیبحسد برند و نیابند در جمال تو عیبجز این قَدَر نتوان گفت در خصال تو عیبکه وضع مِهر و وفا نیست روی زیبا را******* به سینه طبع سخن را نهفته  حافظ گل ادب به غزل ها شکفته  حافظز طبع رافض و وز دُرً سُفته حافظ...................در آسمان نه عجب گر به گفتهٔ حافظسرود زُهره به رقص آورد مسیحا
user_image
نون الف
۱۴۰۲/۱۱/۱۵ - ۱۰:۳۰:۱۳
غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را   در تمام تفسیرهای گذشته، پرسش نکردن در مصرع دوم نپرسیدن حال و احوال معنی شده. من یک معنی متفاوت در این بیت می‌بینم. معشوق (گل) گاهی نسبت به عشق بلبل بی‌اعتماد است و او را در این مورد بازجویی میکند و مورد پرسش قرار میدهد. حافظ می‌گوید ای گل‌، غرورت کجا رفته بود وقتی این پرسش ها را می‌کردی؟ مگر غرور حسنت اجازه نداد که از بلبل پرسش نکنی از عشقش؟   این معنی با بیت قبل هماهنگ نیست، ولی با بیت بعدی هماهنگ است‌. که می‌گوید با بند و دام نمی‌شود عشق را به دست آورد، با خلق حسن باید عشق به دست آورد‌. نمی‌شود بلبل را هی مورد پرسش قرار بدهی و او را به بند بکشی، همین حسن تو باید کافی باشد که او را به دست آوری.
user_image
دکتر مهدی محمدی
۱۴۰۳/۰۲/۱۸ - ۰۷:۴۳:۲۲
در واقع کل غزل یک جمله است و آن عبارت است از : صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که: ادامه غزل. مصراع دوم و سایر ابیات مفعول هستند برای فعل بگو در مصراع اول .  ای صبا به غزال رعنا بگو . چه چیزی را؟ ابیات بعدی را بگو. که در مصراع دوم که تاویل به مصدر اصلی است و تمام افعال بعد از خود را تبدیل به مصدر و مفعول برای فعل بگو در مصراع نخستین می کند. با این نگاه مشکلات ابیات و مصراع ها حل می شود .