
حافظ
غزل شمارهٔ ۴۱
۱
اگر چه باده فَرَح بخش و باد گُلبیز است
به بانگِ چَنگ مخور مِی که مُحتَسِب تیز است
۲
صُراحیای و حریفی گَرَت به چَنگ افتد
به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است
۳
در آستینِ مُرَقَع پیاله پنهان کن
که همچو چشمِ صُراحی زمانه خونریز است
۴
به آبِ دیده بشوییم خِرقهها از می
که موسمِ وَرَع و روزگارِ پرهیز است
۵
مجوی عیشِ خوش از دورِ باژگونِ سِپِهر
که صاف این سر خُم جمله دُردی آمیز است
۶
سپهر بر شده پرویزنیست خون افشان
که ریزهاش سر کَسری و تاجِ پرویز است
۷
عراق و فارس گرفتی به شعرِ خوش حافظ
بیا که نوبتِ بغداد و وقتِ تبریز است
تصاویر و صوت

















نظرات
ادریس امینی
علیرضا
دکتر ترابی
فرهاد
مرتضی
فرهاد
میر ذبیح الله تاتار
سهیل قاسمی
سهیل قاسمی
Mahdiyar
وحید قاسمی
رسول آزادوار
رضا
رضا
بهار فرزی
آیدین آذری
مسیح
مسیح
دکتر صحافیان
رضا س
معترض بنزینی. آبان۹۸
رضا س
مهر
مهر
ایرانژاد
محسن
نسی
نسی
میلاد
FarshidZare
در سکوت
برگ بی برگی
رضا تبار
م ر ن
Carpe Diem