
حافظ
غزل شمارهٔ ۴۱۳
۱
خط عذار یار که بگرفت ماه از او
خوش حلقهایست لیک به در نیست راه از او
۲
ابروی دوست گوشه محراب دولت است
آنجا بمال چهره و حاجت بخواه از او
۳
ای جرعهنوش مجلس جم سینه پاک دار
کآیینهایست جام جهانبین که آه از او
۴
کردار اهل صومعهام کرد می پرست
این دود بین که نامه من شد سیاه از او
۵
سلطان غم هر آن چه تواند بگو بکن
من بردهام به بادهفروشان پناه از او
۶
ساقی چراغ می به ره آفتاب دار
گو بر فروز مشعله صبحگاه از او
۷
آبی به روزنامه اعمال ما فشان
باشد توان سترد حروف گناه از او
۸
حافظ که ساز مطرب عشاق ساز کرد
خالی مباد عرصه این بزمگاه از او
۹
آیا در این خیال که دارد گدای شهر
روزی بود که یاد کند پادشاه از او؟
تصاویر و صوت






نظرات
مسعود
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
سیدعلی ساقی
محمد فلاح
عرفان صالح
مهدی ابراهیمی
علی امینی
بابک بامداد مهر
مهدی ابراهیمی
در سکوت
برگ بی برگی