حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۴۱۷

۱

عیشم مدام است، از لعل دل‌خواه

کارم به کام است، الحمدلله

۲

ای بخت سرکش! تنگش به بَر کش

گه جام زر کش، گه لعل دل‌خواه

۳

ما را به رندی، افسانه کردند

پیران جاهل، شیخان گمراه

۴

از دست زاهد، کردیم توبه

و از فعل عابد، استغفرالله

۵

جانا چه گویم، شرح فراقت؟

چشمی و صد نم، جانی و صد آه

۶

کافر مبیناد، این غم که دیده‌ست

از قامتت سرو، از عارضت ماه

۷

شوق لبت برد، از یاد حافظ

درس شبانه، ورد سحرگاه

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 418
دیوان حافظ دانشگاه پرینستون نوشته شده به تاریخ جمادی الثانی ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 206
دیوان حافظ نسخه‌برداری شده در رمضان ۸۵۵ ه.ق توسط سلیمان الفوشنجی » تصویر 235
دیوان لسان الغیب سنهٔ ۹۲۰ هجری قمری دارای مقدمهٔ منثور » تصویر 289
دیوان حافظ (براساس نسخه خلخالی «مورخ ۸۲۷ ق» با مقابله نسخه بادلیان «۸۴۳ ق» و پنجاب «۸۹۴ ق») به تصحیح بهاءالدین خرمشاهی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۴۶۲
دیوان حافظ به توضیح و تصحیح پرویز ناتل خانلری - ج ۱ (غزلیات) - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۸۳۷
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
مریم فقیهی کیا :
فاطمه زندی :
محسن لیله‌کوهی :
محمدرضا مومن نژاد :
پانیذ علیپور :
عندلیب :
افسر آریا :
شاپرک شیرازی :

نظرات

user_image
ملیکا
۱۳۹۰/۱۰/۰۸ - ۰۳:۴۹:۱۷
قبل از بیت آخر چند بیت جامانده:.رو بر نتابم از راه خدمت سر بر ندارم از خاک درگاه.از صبر عاشق خوشتر نباشد صبر از خدا خواه صبر از خدا خواه.دلق ملمع زنار راه است صوفی نداند این رسم و این راه.دیشب به رویش خوش بود وقتم از روی جانان صد لوحش الله
user_image
سعید
۱۳۹۲/۰۱/۲۷ - ۰۲:۲۹:۲۷
این ابیاتی که ملیکا نوشته رو منم تو یه نسخه دیدم، اما میگن احتمال این که این ابیات رو بعده ها به شعر اضافه کرده باشن خیلی زیاده.
user_image
عاشق
۱۳۹۳/۰۳/۰۶ - ۰۸:۱۸:۲۱
ابیات ملیکا اصلا با غزل جور در نمی آد
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۳/۰۷/۲۰ - ۱۵:۳۷:۴۴
دربعضی از نسخه ها اینگونه آمده است:از شیخ و زاهد کردیم توبه وزفعل عابد استغفرالله
user_image
علی
۱۳۹۴/۰۲/۲۴ - ۱۰:۰۹:۵۵
درس شبانه و ورد سحرگاه یعنی جه
user_image
ali
۱۳۹۴/۰۹/۲۰ - ۰۲:۱۸:۳۹
سلاموزین شعر به صورت///فعلن فعولن فعلن فعولن///نیز می اید
user_image
میثم باقری
۱۳۹۴/۰۹/۲۴ - ۰۹:۰۵:۱۵
این شعر رو محسن نامجو تو یکی از آهنگای آلبوم جبر جغرافیایی خونده ، آهنگ خیلی قشنگ و خاصیه
user_image
مهدی
۱۳۹۴/۱۰/۲۵ - ۱۰:۱۴:۰۰
در بیت دوم-مصراع دوم این طور درست است :گه جام زرکش گه ((کام)) دلخواه
user_image
...
۱۳۹۵/۰۱/۲۴ - ۰۵:۴۰:۳۷
بشنوید در اجرای خصوص محمدرضا شجریان به نام مرید خرابات با همکاری فرهنگ شریف و جهانگیر ملک
user_image
معین
۱۳۹۵/۰۸/۱۳ - ۱۸:۱۲:۵۵
من احساس میکنم این شعر عمرش هیچ گاه تموم نمیشه و همیشه درباره بعضی افراد صدق میکنه؛باور ندارید؟ نظر جناب محمد رو بخونید...
user_image
امید مددی
۱۳۹۶/۰۷/۰۵ - ۰۱:۴۰:۵۲
این شلختگی در به کاربستن ردیف و قافیه از حافظ بعید است و با نظر جناب مهدی موافقم که مصراع چهارم نباید این‌چنین با مصراع اول هم شکل باشد. در تکمیل نظر جناب مهدی نیز بگویم مصراع چهارم این‌گونه باید باشد:گه جام زرکش، گه کام دل خواهخواه، صورت امری خواستن است و با دلخواه مصراع اول تفاوت دارد.
user_image
رضا
۱۳۹۶/۰۷/۲۴ - ۱۵:۵۸:۲۰
عیشم مـُدام است از لعل دلخواه کـارم بــه کـام اسـت الْـحـَـمـدُ لـِللّـه "عیش" درفرهنگِ حافظانه، زندگانی ِ مفید، همراه باشادخواری وشادکامییست.مُدام : ایهام دارد : 1-شراب 2- پـیـوستـگی، دایـمی لَعل : از سنگهای قیمتی به رنگ قرمزکه درادبیّات شعرکهن، استعاره از لبِ یارو شـرابِ ناب است. هردومعنی مدِّ نظرشاعراست. چراکه وقتی لَعل ِلبِ یار دردسترس باشد، شرابِ نابِ لَعلِ"بوسه" نیز ناخواسته وخواسته دردسترس خواهدبود. این دو: "لبِ یار وشرابِ ناب" ازخواسته های ِ مطلوب ، موردِ پسند وهمیشگیِ شاعراست.ضمن ِ آنکه دربیتِ بعدی نیز به این دو خواسته اشاره شده است.دلـخـواه : دلـپـسنـد ومطلوبکارم به کام است : کامیابم و همه چیز عالی و بر وفقِ مُراد و آرزویِ من است. کـام : آرزو ، مـُرادشکرخدا که حافظ عزیزبعد از مدّتهاغمخواری وخون ِ دل خوردن، دراین غزل اشاره به کامیابیِ خویش دارد. خودش نیزبا آوردن ِ "الحمدلِللّه" ازخالقِ نعمت ها قدردانی می کند.معنی بیت : سپاس خدای را که زندگانیِ سرشاراز شادمانی وکامیابی دراین زمان نصیبِ من شده است. لبِ معشوق وشرابِ ناب پـیـوستـه دردسترس من است وچرخ فلک بر وفقِ مُرادِ من می چرخد. آری برای حافظِ شیرین سخن،مُرادِ دل ازگشت وگذار درباغ ِ عالمِ امکان، جزوصال یار وشرابِ ناب چیزدیگری نیست وهیچ چیزنمی تواندبه اندازه ی وصال،رضایتِ اورا فراهم نماید.مُرادِ دل زتماشای باغ عالم چیست؟به دستِ مردم ِ چشم ازرُخ توگل چیدن ای بخت سرکش تنگش به بـَر کــشگـه جـام زر کـش گـه لعل دلخواه "بختِ سرکش" هم به معنی اقبالِ بلند وهم بختِ نافرمان، هردومعنی مدِّ نظراست. ازیک زاویه شاعربختِ خودرا بلند می بیند وبه بختِ خویش می نازد. اززاویه ای دیگر،سابقه ی ناموافقی ونافرمانی ِ بخت به نظرش می آید و به بختِ خویش کنایه می زند که توناسازگاری کردی وهرگزوفق ِ مرادِ من نبودی، امّا من صبوری پیشه کردم وحالا به کام رسیده ام توگرچه سرکش بودی ونافرمان، ولی من به شکر ِ این کامیابی نادیده می گیرم. پس ای بخت سخت درآغوشش بگیر وکام خویش را برآر. "بخت" را هم با کسره یِ آخر می‌توان خواند : «ای بختِ سرکش» و هم با سکون : «ای بخت ؛ سر کِش»، در حالت دوم "سر کش" به فعل اَمـر تبدیل می شود ودو معنایِ متفاوت حاصل می گردد:بانافرمانی وعصیان،تنگ درآغوشش گیر. یا "سرت را بلند کن وسرافرازانه وباغرور درآغوش بگیر"بَر : آغـوشجام زر : جام زرّیـن ، جام طلایی معنی بیت: ای بخت باغرور وسرافرازنه تَنگ ومحکم یار را درآغوش گیرودردورنج هجران ومشقّاتِ فراق به فراموشی بسپار.اکنون زمان کامیابیست،گاهی شرابِ ناب ازجام طلایی سربکش و گاه ازلَعلِ لبِ یار سرمست شو وکام خویش برآر.مَسندبه گلستان بَر تاشاهدوساقی رالب گیری ورُخ بوسی مِی نوشی وگل بویی مـا را بــه رندی افـسـانـه کـردنــدپــیـران جــاهـل ، شـیـخـان گـمـراه"رندیِ حافظانه"غیرازرندیِ عامیانه هست. درمیان مردم وحتّادرنظرگاهِ اغلب ِشاعران ِ بنام عرصه ی شعرکهن، "رند" به معنای "زیرک، حیله گر، مُنکر، بی قید و لاابالی، بی سر و پا و آن که پایبندِ آداب و رسوم عمومی و اجتماعی نباشد و مصلحت اندیشی را انکار کند و هرچه پیش بیاید انجام دهد و بگوید"است. امّاازنگره ودیدگاهِ حافظ،"رند" انسانی بی ریا، پاک باطن وپاکباخته ودرست نقطه مقابل ِ زاهدِریاکارقراردارد وهمواره درتقابل باصوفی ومدّعی آراسته ظاهر باباطن ِآلوده وناپاک می باشد. شخصیّتِ رند درکارگاهِ خیالی ِحافظ برمبنای ِ آرزوها، باورها واعتقاداتِ شخصی بازآفرینی شده است . رندِ حافظانه دارای صفاتِ نیکو،دوست داشتنی وپاک دلیست. ازمشخصّه های بارز ِ رنـد حافظ، عشق بازی،نظربازی مِهرورزی، نکته دانی، بیزاری از زُهد ریایی وبی توجّهی به تعلّقاتِ دنیوی است. شرح ِ ماهیّت ِ مقام "رند" با آن گذشته و سابقه یِ ننگین، ولی با آن شأن و شکوهِ درخشان که در دیوان حافظ دارد براستی که دشوارست!. افسانـه : افسانه به معانی مختلفی به کار رفته است : الف ) داستـان : دیــده ی بــخــت بــه افـسـانـه ی او شـد در خـواب کــو نــســیــمـی ز عـنـایـت کـه کـنـد بـیــدارم ب ) : سخنان نا راست و دروغ : جنگ هفتاد و دو ملّت همه را عـذر بـنـه چون نـدیـدنـد حقـیـقـت ره افسانه زدند. ج ) : نکته ای که درگذرِ زمان به مَـثل وحکایت تبدیل شود. د ) : افسون ، سحر و جادوه) : مشهور ، شهرت یافته وغیره منظورازپیران ِجاهل همان کهنسالان و بزرگانِ فرقه هایی همانند صوفیگری وغیره می باشد.گویند که بـدتـرین انـسانـهـا پـیـران نادانـنـد! چراکه به رغم ِ آنکه آفتاب ِ عمرشان برلبِ دیواررسیده، هنوزدرجَهل وتاریکی فرومانده ونتوانسته اند راه ازبیراه تشخیص داهند وگامی درراستای رسیدن به حقیقت بردارند.بسیاری از اوقات یکی ازهمین پیران جاهل، درزمانی که قحط الرجال است بااستفاده ازقدرت، برجای بزرگان تکیه زده و باجهالت وخودپسندی وغرور،جامعه ای رابه سقوط وانحطاط می کشاند.حافظ ازاین قوم دلِ پُرخونی دارد.جاهل : درتاریکی فرومانده،نادان و بی خبر به هرعلّت. شیـخ :هم به معنی پیراست هم به معنی واعظِ اهلِ شریعت و پـرهـیـزکار، زاهـد، عابد وبزرگ. گُمراه : راهِ حق و حقیقت را نشناخته، کوردل وبه بیراهه کشیده شدهمهمّترین برداشتی که از مصرع اول به ذهن ِ جوینده یِ حقایق نهفته درلایه های ِ زیرین ِ معنا های غزلیّات ِ حافظ متبادرمی گردد این است که: عدو شودسببِ خیر اگرخداخواهد. آنها صوفیان ِ جاهل وخودبین وخودپسند،بارفتارشان رندی ها و قلندری هایِ ما را برجسته ساخته وبر سر زبان ها انداختند.! حافظ دراینجا سرنخ ِ مهمّی از فلسفه ی شکل گرفتنِ مَسلکِ رندی،به دوستارانش هدیه نموده است. حافظ به عبارتی دراین بیت می فرماید: دلیلِ اصلی ظهوررندی هایِ ما، جهالت وگُمراهی این قوم مُتعصّب ویک سویه نگربود. ماجرا همان ماجرای عبرت انگیز ِ"ادب ازکه آموختی؟ ازبی ادبان!" است. اصرار این قوم برجهالتشان، سببِ گشایش ِ بستری مناسب برای رشد ونموّ فرهنگِ آزاداندیشانه ی رندی ِ حافظانه شد. مـعـنــی بـیـت : صـوفیـان کهنسالِ نـادان و زاهـدانِ گمراهِ راهِ حق نشناس بودند که سببِ برجسته شدن ِ این مرام واوج گیری ِ فرهنگ ومَنِش رندی شدند.بدان مَثَل که :همانگونه که بادِ های مخالف هرچه باشدّت به وَزند بادباک ها بیشتراوج می گیرند، مخالفتها وانکارهای جاهلان ومُتعصّبین یک سویه نگرباعثِ ظهور وگسترش این مَسلک گردید.از دســتِ زاهـد کــردیـم توبـهوزفعل عـابـد اسـتـَـغـْـفـِـرُ الـلّــه زاهد : پارسا وباتقوا (البته منظور زاهدیست که ریاکارانه قصدفریب مردم رادارد.عابد : عبادت کننده، دراینجانیز منظورعابدیست که درون وبیرونش خیلی باهم تفاوت دارند.فـعـل : کـار استـَغفرُالله یعنی از خدا آمرزش می‌طلبم . پناه برخدا در ادبیـات فارسی "اسنتغفرالله" به چند منظور به کار برده می‌شود : الف ) : برای نـفی و انـکـار ب ) : برای بیان خشم ج ) : در مقام تعجب و به جای "الله اکبـر" د ) : در مقام تـعـویـذ به جای "اَعـوذ بالله" درست است که حافظ دراین بیت اشاره ای به اعمال ِ زاهد وعابد نکرده ونـگـفـتـه که زاهـد و عـابـد چه کار کرده‌اند که ازدست آنها توبه کرده وبه خدا پناه می برد.امّا باتوجّه به سایر غزلها، وبراساس شناختی که ازحافظ داریم به احتمال قریب به یقین، ریاکاری ،فریبِ مردم ویکسان نبودن ظاهر وباطنِ آنها، حافظ توبه می کند! البته طرز بیان ِ سخن مثل همیشه با طنز وطعنه هست، چون علی الظاهر خطا وگناه را عابد وزاهدمرتکب شده اند ولی این حافظ است که ازطرفِ آنها توبه کرده و استغفرلله می گوید! مـعـنــی بـیـت : خداوندا ! من از دستِ کارهای ناشایستِ وزشت ِزاهد وعابد توبه کردیم .اطمینان داشته باش ما(رندان) چنین نخواهیم کردو از تو طلبِ آمرزش می‌کنیم!طنزها وطعنه های حافظ درعینِ سادگی بسیار ویرانگر واثربخش هستند. حافظ با یک استغفرلله گفتن درقبال ِ کار این پیش پابینانِ گمراه ونادان،بنیان ِ فکری آنهارا درهم فروریخته ورسوایشان می سازد.ای کبک خوش خرام کجامی روی بایست؟غُرّه مشو که گربه ی زاهد نمازکرد!جـانـا چه گویم شـرح فـراقـتچـشـمی و صـد نـَم، جانی و صد آهحافظ که به وصالِ معشوق رسیده، دراین بیت درغالبِ دردِدل، ازحال و روز دورانِ فراق برای معشوق صحبت می‌کند. گویی که معشوق ازآن روزها پرسیده باشد.مـعـنــی بـیـت : جانا، ای معشوق عزیز تر از جانم، چگونه شرح دهم دوری و جداییِ تـو را؟ همین قدر بدان که درفراقِ توچشمی بودم اشگ باران، وجانیّ که فقط آه از نـهـادم برمی آمد. باچشم گریان آه بسیارمی کشیدم وتمام زندگانی ِ من همین بود.گرم ترانه ی چنگِ صبوح نیست چه باکنوای من به سحرآهِ عذرخواهِ من استکـافـر مبـیـنـاد این غـم که دیــده‌ستاز قامتت سرو از عارضت ماه مـَبـیـنـاد : مَبیندغم : دراینجا بعضی این غم را"غم عشق"گرفته اند! درحالی که این غم غم ِ حسرت و رَشک است. یعنی : سَروازاینکه قامتش مثل ِ توموزون ودلربا نیست و مـاه ازاینکه تحت الشعاع ِ فروغ ِ چهره‌ی تـو قرارگرفته،هردودرغم واندوه فرورفته اند ودررنج وحسرت بسرمی برند. مـعـنــی بـیـت : خـدا کـنـد که کافر هم این غم وحسرتی که از قامت تـو در دل سرو و از چهره‌ی زیـبـای تـو در دل مـاه افتاده است، مَبیند.روشنیِ طَلعتِ توماه نداردپیش ِ توگل رونق ِ گیاه ندارد. شـوق ِ لَبت بُرد از یاد حافظدرس ِ شبانه ، ورد سحرگاه شـوق: اشتیاق وآرزومندی وِرد : سخنانِ زیر لب ، دعـا و ذکری که آهسته و بسیار تکرار می‌کنند. مـعـنــی بـیـت : اشتیاق وعلاقه ی فراوانی که در وجودِ عاشق ِ من برای بـوسیدنِ لـب تـو موج می زند،سبب شده درس ومشق ومطالعه ی ِ شبانـگـاهی و دعا وذکر صبحـگاهی ازخاطر حـافــظ زدوده شود. بس نگویم شمّه ای ازشرح شوق ِ خود ازآنک دردِسرباشدنمودن بیش ازاین ابرام دوست
user_image
محمدی
۱۳۹۶/۱۱/۱۶ - ۱۰:۵۴:۲۳
سلاماین شعر را هم استاد سراج خواندهولی متاسفانه در بخش خواننده ها اشاره نشدهدر اثر آئینه روتصنیف آئینه رو
user_image
امسا
۱۳۹۷/۰۲/۱۶ - ۱۱:۵۷:۵۷
ممنون از آقا رضا واقعا لطف کردین اکثرا من در اینجا شعرای حافظ رو با تفسیر و معنی کردن شما متوجه شدم
user_image
محمد
۱۳۹۷/۰۳/۲۳ - ۲۰:۰۹:۱۳
علی نوشته:درس شبانه و ورد سحرگاه یعنی جهسلام دوستان عزیز از دوستان تقاضا دارم کمی در احوال مولانا و شمس مطالعه کنیم خیلی از سؤالاتتمون
پاسخ داده میشه.
user_image
سروش
۱۳۹۷/۰۸/۰۹ - ۰۶:۰۹:۱۸
با توجه به این‌که در غزل دیگری حافظ می‌فرماید "ما درس سحر در ره می‌خانه نهادیم"، و نیز از آنجا که بر عبادت نیمه‌شب‌ها در دین اسلام توصیه بسیار شده و مثلا "نماز شب" بسیار دارای ارزش می‌باشد، آیا درست‌تر نیست که در غزل پیش رو، گفته شود "شوق لبت برد از یاد حافظ / ورد شبانه، درس سحرگاه"؟همچنین شایان توجه است که در روزگاران پیشین، به علت محدودیت ابزار روشنایی در شب، شاید "درس شبانه" به اندازه ی روزگار ما معمول نبوده باشد.
user_image
علی امینی
۱۳۹۸/۰۲/۳۱ - ۰۱:۰۰:۴۴
حضرت حافظ در زمان سرودن این شعر شعفی دارد از رسیدن نسبی به آن چیزی که دنبال می کرده ،انگار پس از تلاش بسیار ، توبه کردن، نماز شب و ذکرهای سحرگاهان حالا که به وصال کمی رسیده راه رسیدن را هم بعد از وصال فراموش کرده ، شاید بدلیل لذتی که از بودن در این حس و لحظه در حال تجربه است و او را بسیار مشعوف کرده.
user_image
امیر
۱۳۹۸/۰۴/۱۳ - ۰۶:۲۴:۳۳
استاد سیامک آقایی هم تصنیف بسیار زیبایی رو از این شاعر ساخته و اجرا کرده که واقعا ارزش پوش دادن داره !!!
user_image
استاد
۱۳۹۹/۰۳/۲۸ - ۱۷:۵۶:۴۲
سالار عقیلی خیلی قشنگ خونده ولی همایون هم قشنگه . حلال دانلود کنید
user_image
تنها خراسانی
۱۳۹۹/۰۵/۲۷ - ۱۱:۳۱:۱۵
ما را به رندی افسانه کردندپیران جاهل شیخان گمراهاز دست زاهد کردیم توبهو از فعل عابد استغفراللهحضرت حافظ مست الوهیت بوده در همه حال!فاتحه شیخ و حتی پیر را هم خوانده استباریاو همیشه درعیشی مدام بوده است....
user_image
آرش هوشمند
۱۳۹۹/۰۶/۱۸ - ۱۳:۱۹:۱۶
سلاماین غزل توسط محسن نامجو هم خوانده شده بنام چشمی و صد نملطفا ذکر کنیدممنون
user_image
mhoseinabbasi
۱۳۹۹/۰۶/۲۲ - ۰۵:۱۷:۴۳
این شعر رو محسن نامجو به اسم چشمی و صد نم خونده لطفا داخل فرم "این آهنگ رو چه کسی خوانده" بگذارید ممنون.پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
حیدر سهیلی اصفهانی
۱۳۹۹/۱۰/۰۳ - ۰۹:۱۲:۵۱
بر این شعر حضرت حافظ، ابیات زیادی اضافه شده است، از جمله در یکی از ترانه‌های سلیمان واثقی معروف به سلی، این ابیات اضافه شده است: آیین تقوا، ما نیز دانیم، اما چه چاره با بخت بی‌راهما شیخ و زاهد، کمتر شناسیم، یا جام باده، یا قصه کوتاه!
user_image
محمد
۱۳۹۹/۱۲/۰۲ - ۱۴:۳۴:۳۸
این غزل را علیرضا افتخاری هم در آلبوم سرمستان خوانده است
user_image
در سکوت
۱۴۰۱/۰۶/۱۵ - ۱۴:۰۱:۳۱
این غزل را "در سکوت" بشنوید
user_image
سیّد محس سعیدزاده
۱۴۰۱/۰۹/۲۳ - ۱۹:۱۱:۵۲
مارا به مستی افسانه کردند--پیران جاهل شیخان گمراه ازقول زاهد کردیم توبه--وزفعل واعظ استغفر الله(دیوان حافظ؛نسخه تصحیح شده مسعودفرزاد،به کوشش علی حصوری، تهران، اول، 1362، انتشارات همگام،ص368). حافظ ازسازمان صنفی روحانیّت اسلام درعصر خودش شکوه دارد ووازآنان انتقادمیکند؛میگوید:شیخی که خود راه بلد نبود،وپیری که علم نداشت،وزاهدی که فعل اش خوب وقول اش بد بود ،وواعظی که قول اش خوب وفعل اش بد بود؛مارا به اسلام دعوت میکردند.شیخ وپیر مست خیال بودند وافسانه میساختند وروایت میکردند؛وهدف آنان مستی مابود؛اما من ازهیچ یک ازاین مقامات الگو نگرفتم. اگر به جای «مستی» ازکلمه ی «رندی» استفاده کنیم،معنی اش این است که شخان کمراه وپیران جاهل ،وزاهد وعابدبد قول وواعظ بدعمل،ازسر سیاست(مکر وبدجنسی)برای ما افسانه میخوانده اند. اگر افسانه نبود چرا خود شیخ وخود پیر وجناب زاهد عابد وجناب واعظ هیچ حظّی ازهدایت ندارند؟وقتی اینها -که سران سازمان صنفی روحانیّت اند-خود ازروحانیّت بی بهره هستند،چگونه میتوانند به دیگران فیضی برسانند؟درجایی دیگر میگوید: واعظان کاین جلوه درمحراب ومنبر میکنند--چون به خلوت میروند،آن کار دیگر میکنند پرسشی دارم زدانشمند مجلس بازپرس--توبه فرمایان چرا خودتوبه کمتر میکنند؟ گوئیا باور نمیدارند روزداوریکاین همه قلب ودغل درکارداور میکنند
user_image
محمد کلهر
۱۴۰۲/۰۹/۱۳ - ۱۰:۵۶:۲۶
اینو نامجو به زیباییِ تمام خونده ولی اشاره ای نکردید.