حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۴۲۲

۱

ای که با سلسلهٔ زلف دراز آمده‌ای

فرصتت باد که دیوانه‌نواز آمده‌ای

۲

ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت

چون به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ای

۳

پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ

چون به هر حال برازندهٔ ناز آمده‌ای

۴

آب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعل

چشم بد دور که بس شَعبده‌باز آمده‌ای

۵

آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثواب

کشتهٔ غمزهٔ خود را به نماز آمده‌ای

۶

زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم

مست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ای

۷

گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلوده‌ست

مگر از مذهب این طایفه باز آمده‌ای

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 422
دیوان حافظ به خط سلطانعلی مشهدی با تصاویر حاشیهٔ افزوده در دورهٔ گورکانی هند » تصویر 188
دیوان حافظ دانشگاه پرینستون نوشته شده به تاریخ جمادی الثانی ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 211
دیوان حافظ نسخه‌برداری شده در رمضان ۸۵۵ ه.ق توسط سلیمان الفوشنجی » تصویر 229
کتاب خواجه حافظ شیرازی به خط محمد ساوجی مورخ ۱۲۸۰ هجری قمری » تصویر 307
دیوان لسان الغیب سنهٔ ۹۲۰ هجری قمری دارای مقدمهٔ منثور » تصویر 287
دیوان مولانا شمس الدین محمد حافظ شیرازی به اهتمام دکتر یحیی قریب - حافظ شیرازی - تصویر ۴۰۸
دیوان حافظ بر اساس سه نسخه کامل کهن مورخ به سالهای ۸۱۳ و ۸۲۲ و ۸۲۵ هجری قمری به تصحیح اکبر بهروز و رشید عیوضی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۵۰۱
دیوان خواجه حافظ شیرازی (با تصحیح و سه مقدمه و حواشی و تکمله و کشف الابیات) به کوشش سید ابوالقاسم انجوی شیرازی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۴۰۲
دیوان کهنه حافظ (از روی نسخه خطی نزدیک به زمان شاعر) به کوشش ایرج افشار - مولانا خواجه شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۶۷
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (براساس نسخه مورخ ۸۲۴ هجری) به کوشش سید محمدرضا جلالی نائینی و نذیر احمد - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۴۶۷
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
مریم فقیهی کیا :
فاطمه زندی :
محسن لیله‌کوهی :
محمدرضا مومن نژاد :
سارنگ صیرفیان :
عندلیب :
افسر آریا :
شاپرک شیرازی :

نظرات

user_image
سپهر
۱۳۹۳/۰۱/۰۲ - ۱۵:۵۱:۳۷
واقعا دست مریزاد ,اهتمام تان را برای گردآوری این همه شعر زیبا و روح نواز باید ستود...
user_image
احمد
۱۳۹۶/۰۹/۱۵ - ۰۷:۴۱:۱۵
وزن شعر فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن هست لطفا تصحیح بفرمایید
user_image
مسعود
۱۳۹۷/۰۷/۰۲ - ۱۲:۵۳:۲۰
تعبیر: از فرصت پیش آمده نهایت استفاده را داشته باش و چشم بصیرت داشته باش و سره را از ناسره تشخیص بده. همه ی عوامل برای اینکه به مقصود برسی فراهم است. شک و تردید را از خود دور کن و تصمیمی جدی بگیر.
user_image
رضا ساقی
۱۳۹۷/۰۸/۱۴ - ۱۷:۰۰:۲۳
ای که با سلسله ی زلف دراز آمده‌ایفرصتت باد که دیوانه نواز آمده‌ایسلسله: زنجیرسلسله ی زلف: زلف به زنجیر تشبیه شده است. زنجیری که برای بستن دلهای دیوانه وشیدا مناسب ترین بنداست. فرصتت باد: دوران ازآن ِتوباددیوانه نواز: نوازنشگردلهای عاشق ودیوانه معنی بیت: ای دلسِتانی که با زنجیرزلف به تجلّی درآمده ای امیدوارم که مجال کافی داشته باشی که جلوه گریهای تونوازشگردلهای شیدا وعاشق است.من دیوانه چو زلف تورهامی کردمهیچ لایقترم ازحلقه ی زنجیرنبود.ساعتی ناز مفرما و بگردان عادتچون به پرسیدن ارباب نیازآمده‌ایبگردان عادت: عادت خود را عوض کن، ارباب نیاز: نیازمندان، حاجتمندان،همچنین می تواندکنایه ازخودشاعرباشدکه سرحلقه ی نیازمندان است نیازبه عشق ومحبّت ودلجویی معشوق.معنی بیت: وقتی که برای دلجویی ازنیازمندان آمده ای وقصد داری ازاحوالات آنها باخبر شوی ساعتی عادتِ نازکردن وفخرفروشی راکناربگذار.ای سرونازکه خوش می روی به نازعشّاق رابه نازتوهرلحظه صدنیازپیش بالای تومیرم چه به صلح و چه به جنگچون به هر حال برازنده ی ناز آمده‌ایمعنی بیت: من فدای قدوبالای توشوم چه بامن برسرصلح باشی وچه درجنگ درهرحال نازوعشوه شایسته ی توست و قبای نازبرقامت والای تودوخته شده است.فرخنده بادطلعت خوبت که درازلببریده اند برقدِ سروت قبای نازآب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعلچشم بد دور که بس شعبده بازآمده‌ایلَعل: یاقوت سرخرنگلب لعل: لبی که سرخ رنگ وآبداراست. آب وآتش درهم آمیخته شده است.شعبده باز: زبردست،تردست وماهر، و نیرنگ باز. معنی بیت: لبهای سرخ وآبدارتوجلوه ی خیال انگیزآمیزش آب وآتش است چشم بد ازتو دورباشد که چه خوب درنقش شعبده بازآمده ای کارتوهمانند تردستی آنها شگفت انیز وحیرت زاست.ناگفته نماند که "آب وآتش به هم آمیختن" تنها کنایه از سرخی وآبداربودن لب نیست بلکه افزون براین، رساننده ی خاصیّتِ مستی بخش وباده گون بودن آن نیزهست وبه عبارتی لب لعل یاربه صورت پنهانی تشبیه به باده ی آتشین شده که هم آب است وهم آتش. ضمن آنکه اززاویه ای دیگر آب وآتش هرگز درهم نمی آمیزد امّا به لطف طبع حافظانه وبه مددِ نبوغ او نه تنها این دو به هم می آمیزند بلکه ازآمیزش آنها لطایف خیال انگیزی نیزپدید می آید. حافظ درمورد لب یار درمیان همه ی شاعران ایران زمین لطیف ترین تعابیر وبکرترین مضامین راخَلق کرده است چنانکه خود خطاب به همین معشوق شعبده بازمی فرماید:این لطایف کزلبِ لعل تومن گفتم که گفت؟وین تطاول کزسرزلف تو من دیدم که دید؟آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثوابکُشته ی غمزه ی خود رابه نمازآمده‌ایثواب: کاردرست ونیکمعنی بیت:مرحبا بردل مهربان ونازک تو، کاردرستی کردی برای خواندن نماز میّت ِکسی آمده ای که ازرفتارهای دلبرانه ی توکُشته شده است.دوردارازخاک وخون دامن چوبرمابگذریکاندرین ره کُشته بسیارند قربان شمازُهدمن باتوچه سنجدکه به یغمای دلممست و آشفته به خلوتگه رازآمده‌ایچه سنجد: چگونه ارزیابی شود، ازعهده اَش برنیاید که دربرابرغارتگری تومقاومت کندخلوتگه راز: خلوتگاه خصوصی ومحل عبادت ورازونیازمعنی بیت: توکه اینچنین سرمست وآشفته حال برای غارت دلم تا خلوتگاه عبادت من آمده ای ایمان وتقوای من تاب مقاومت خودراازدست می دهد وبه همراه دلم به غارت می رود.ازچشم شوخش ای دل ایمان خود نگهدارکان جادوی کمانکش برعزم غارت آمدگفت حافظ دگرت خرقه شراب آلوده‌ستمگرازمذهب این طایفه بازآمده‌ای؟ دگرت خرقه: بار دیگر خرقه تو باتوجّه به آلودگی خرقه به شراب، "این طایفه" اشاره به خرقه پوشان پرهیزگار وزاهد است.بازآمده‌ ای: برگشته‌یی.پرداختن پیوسته ی حافظ به عیش وعشرت،بی پروا سخن گفتن درمورد شراب ووانمودکردن به شرابخواری وخوشباشی، درهمه ی دورانها تبعات ناگواری برای حافظ درپی داشته وبسیاری ازنزدیکان ودوستان نزدیک وی رارنجیده وازاو دورنموده است. دراینجا نیز مخاطب غزل که به احتمال قریب به یقین شاه شجاع جوان وخوش قد وقامت است درمورد همین مسئله زبان به اعتراض گشاده وبه حافظ کنایه می زند که مگرازپرهیزگاری وزهد وتقوی رویگردان شده ای که خرقه ات شراب آلودشده است‌.معنی بیت: محبوب ومعشوق من گفت: ای حافظ دوباره خرقه ی زهدِ تو به شراب آلوده گشته است چرادست ازشرابخواری برنمی داری؟ شاید از جاده ی شریعت خارج شده وزهد وتقوا را ترک کرده ای؟! عیبم بپوش زنهار ای خرقه ی می آلودکان پاکِ پاکدامن بهرزیارت آمد
user_image
علی امینی
۱۳۹۸/۰۲/۳۱ - ۲۳:۴۶:۱۵
انگار حضرت حافظ درک حضور کسی را می کند از عالم غیب ، یک پیر یا پیامبر یا ائمه یا حضرت مهدی یا ... به هر شکل نوش جانش گوارای وجود.
user_image
برگ بی برگی
۱۳۹۹/۰۱/۱۳ - ۰۲:۰۵:۵۸
ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ایفرصتت باد که دیوانه نواز آمده‌ایسلسلهٔ زلف با عنایت به مصراع دوم علاوه بر معنیِ زنجیر کنایه از این جهانِ فُرم و صورت است که بسیار دراز و عریض و طویل است و دامی برای انسان، مخاطب خداوند است که با چنین سلسلهٔ زلف زیبا و فریبنده ای به انسان فرصت داده است تا پس از نافرمانی در بهشت و هبوط در این سلسلهٔ زلف بتواند بارِ دیگر با نظر بر این سلسلهٔ زیبا دیوانه و عاشق شود و بار دیگر مورد نوازشِ معشوقِ ازل قرار گرفته و فرصتِ بازگشت به او را داشته باشد، حافظ این فرصت را دوجانبه می داند چرا که این فِراق و جدایی از اساس ذهنی و توهمی بوده و همهٔ هستی یک خرد و هُشیاری بیش نیست. ساعتی ناز مفرما و بگردان عادتچون به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ایاما انسان که در سلسلهٔ این جهان در بند و گرفتار شده است سراسر نیاز است و معشوق سراپا ناز، یعنی با اینکه اشتیاق برای پیوستنِ انسان به اصل خود دو جانبه است این انسان است که نیازمند است و می خواهد قائم به او شود، اما خداوند که قائم به ذاتِ خود است بی نیاز از انسان برای چنین بازگشتی ست، پس عادتِ او ناز کردن است و حافظ از معشوقِ الست می خواهد تا با عنایت به اینکه "برخلاف آمدِ عادت موجبِ کامیابی ست" حال که به احوالپرسیِ اربابِ نیاز یعنی انسانِ دیوانه و عاشق آمده است ساعتی و یا لحظه ای این عادتِ ناز کردن را بگرداند،‌ باشد که موجباتِ وصال و کامیابیِ حافظ فراهم گردد.پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگچون به هر حال برازنده ناز آمده‌ای "بالایِ" یعنی مرتبهٔ متعالیِ معشوقِ الست، به صلح یعنی با رضایتمندی و جنگ یعنی با ستیزه گری و مقاومت، پس حافظ می‌فرماید انسان چه با صلح و رضایتمندی و چه با ستیزه گری که جنگ است، به هر حال بایستی در پیشگاهِ بالا بلندِ معشوقِ ازل نسبت به خویشتنِ توهمی و ذهنیِ خود بمیرد، چرا که بهر حال این معشوق با نازی آمده است که برازندهٔ اوست، چنانچه مولانا نیز فرموده است؛                آمده ام که تا به خود گوش کشان کشانمت        بی دل و بی خودت کنم در دل وجان نشانمت پس جنگِ مورد نظرِ حافظ نیز چنین است که اگر انسان با میل و رغبت و صلح نسبت به خودِ نفسانی بمیرد که چه بهتر، در غیر اینصورت خداوند با کشیدنِ گوشِ انسان و با اعلانِ جنگ او را بی دل و بی خود می کند، این جنگ می تواند ناکام کردنِ انسان باشد نسبت به هر چیزِ بیرونی و مربوط به سلسلهٔ زلف که این جهانی ست و مادی، تا اینکه سرانجام انسان با تحملِ دردهای ناشی از نامرادی های زندگی بی دل و بی خود شده و بسوی معشوق بازگردد.آب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعلچشم بد دور که بس شعبده بازآمده‌ایآب همان جریان اصیل زندگی و خرد و هشیاری ایزدی و آتش همان دردها و رنجهای ناشی از تعلق خاطر انسان به چیزهای این جهان میباشند و این دو را طراحی خداوند یا زندگی در نهاد انسان قرار داده و بهم آمیخته است تا هرکه را آب فایق شد به حضور زنده شده و در زمره ره یافتگان باشد و هرکه را آتش و دردها و خودِ دروغین و هم هویت شدگی ها غلبه کند در زمره کسانی که گوش کشان و با جنگ و اوقات تلخی به محضرش ببرند و حقیقتاً که تجمیع این آب و آتش از اعجاز لب لعل اوست.آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثوابکشته غمزه خود را به نماز آمده‌ایپس‌ با توجه به ابیاتِ پیشین دریافتیم که بهر حال خداوند یا معشوقِ ازل چه با صلح و چه با جنگ و با غمزه اش( با عنایتِ چشمِ خونریزش) خویشتنِ برآمده از ذهن انسان را که توهم است کشته می خواهد، و حافظ می فرماید اما آفرین بر او که نرم و نازک دل است و از سرِ مهر و مهربانی نسبت به انسان است که اجازه نمی دهد این خودِ کاذب بیش از این در وجودِ انسان تُرک تازی کند، و با همین نرم دلی ست که بهرِ ثواب بر سرِ جنازهٔ این کشته حاضر شده و نمازِ میِّت می خواند تا این کشته باور کند که مرده است و با غفلتِ انسان بار دیگر سودای بازگشت و کنترلِ ابعادِ وجودی او را در سر نپرورد.زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلممست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ایزهد و تقوایی که برآمده از ذهن میباشد معیاری برای سنجش و مقایسه با اصلِ انسان نیست، پس حافظ زهد را نیز در زمرهٔ توهماتِ خویشتنِ ذهنیِ انسان قرار داده و می فرماید زاهد گمان مبَرَد که با قرار دادنِ زهدش در دل می تواند از این خون و خونریزی جانِ سالم به در بَرَد، این معشوقی که من می بینم مست است و آشفته از این ریا کاری ها، پس برای به تاراج بردن همه چیزهای این جهانی و از جمله باورهایی که انسان در دل و مرکز خود قرار داده است حتی تا خلوتگه راز و محرابِ راز و نیازِ زاهد آمده است و هیچ چیزی جلودارش نیست.گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلوده‌ستمگر از مذهب این طایفه بازآمده‌ایدگرت یعنی بار دیگر، پس آن معشوق که مستِ بادهٔ الست است و آشفته حال از اینهمه ریا کاریِ انسان، به حافظ رسیده و می فرماید ای حافظ می بینم که بار دیگر خرقه ات شراب آلوده است، مگر تو هم ریاکارانه از مذهبِ این طایفه که خرقهٔ زهد می پوشند اما شراب می نوشند باز آمده ای و در محفل و در زُمره زاهدانِ ریایی هستی؟ و البته که آن معشوق بهتر از هر کسی می داند حافظ که تسلیم است و معشوق را برازندهٔ ناز می داند خرقه اش آلوده است به شرابِ عشق و او از میکدهٔ عاشقی آمده است.
user_image
میثم
۱۳۹۹/۰۵/۰۳ - ۰۵:۵۳:۴۷
با سپاس از همه دوستانو تشکر ویژه از شرح آقای رضا ساقی که از نوشته های ایشون خیلی استفاده میکنم. انشاله که خداوند ایشون و همه دوستان را در سلامتی کامل نگه داره.
user_image
جواد
۱۳۹۹/۱۲/۲۷ - ۱۶:۰۱:۱۸
صواب به معنی کار درست و ثواب به معنی پاداش هست.لطفا اصلاح بفرمایین. البته اینجا ظاهرا هر دو شکل کلمه مناسب هست
user_image
تماشاگه راز
۱۴۰۰/۰۵/۱۱ - ۰۸:۲۳:۳۴
سپاس جناب رضا ساقی   شرحهای شما بر تمام غزلیات حافظ در سایت گنجور چونان شرابی گوارا تشنگان را سیراب کرده ، سرمستی و نشاط می بخشد سپاس از مهر بیکران شما که از شراب شعر حافظ مست شده اید و ما را شریک الاذواق خویش می نمایید
user_image
در سکوت
۱۴۰۱/۰۶/۲۲ - ۰۴:۵۷:۴۹
این غزل را "در سکوت" بشنوید
user_image
زهیر
۱۴۰۲/۰۳/۱۳ - ۲۱:۴۶:۵۹
از بین خوانش‌ها با خوانش فریدون فرح‌اندوز خیلی حال کردم. عالی بود. البته تفاوت جزئی با نسخۀ گنجور داشت. 🌹👏  
user_image
مریم هندی
۱۴۰۳/۰۴/۱۳ - ۱۲:۴۲:۲۱
به نظر من اسب امام حسین ع در محرم است.غزل شماره ۴۲۲
user_image
مریم هندی
۱۴۰۳/۰۴/۱۴ - ۰۰:۴۶:۲۴
با سلام.نور دیده .چشم حضرت یعقوب ع وپیراهن دریده حضرت یوسف ع.ندیدن مفتی حضرت یعقوب ع  .  حافظ قرآن شناس. سوره یوسف.