
حافظ
غزل شمارهٔ ۴۲۴
۱
از من جدا مشو که توام نور دیدهای
آرام جان و مونس قلب رمیدهای
۲
از دامن تو دست ندارند عاشقان
پیراهن صبوری ایشان دریدهای
۳
از چشم بخت خویش، مبادت گزند از آنک
در دلبری، به غایتِ خوبی رسیدهای
۴
منعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمان
معذور دارمت که تو او را ندیدهای
۵
آن سرزنش که کرد تو را دوست حافظا
بیش از گلیم خویش مگر پا کشیدهای
تصاویر و صوت







نظرات
ملیحه رجایی
رضا ساقی
پاسخ سئوال رانیزدردل آن گنجانیده تا مخاطبین ازکشف
پاسخ سئوال محظوظ گردند وبدینوسیله "به کمال رسیدنِ دلبریِ معشوق خویش" رابیشتروبیشتربرجسته نماید. به این ترتیب پرسشگردر مصرع دوّم درمی یابد که محبوبِ شاعر دردلبری آنقدربه اوج کمال رسیده بوده که حتّااین احتمال داشته که موردِ رشک وحسدِ بختِ خودش هم قرارگیرد وازچشم بخت خود آسیب ببیند. چراکه آسیب دیدن ازطریق چشم درباورهای عامیانه فقط به شوریا بدبودن چشم مربوط نمی شود چه بسا ممکن است که کسی آنقدر زیبا ودلربا بوده باشد که ازچشم نزدیکترین افراد خویش نیز آسیب ببیندبدون اینکه صاحب چشم،بدشگون یا دارای چشم شوربوده باشد. زیبایی هرچه که اوج بگیرد واز حدّ ومرز بگذرد به همان میزان احتمال آسیب دیدن ازچشم شورو حتّاشیرین نیز فزونی می یابد.غایت: نهایتمعنی بیت: ای نازنین، ازآنجاکه دراوج دلربایی وزیبایی هستی ودرجاذبه وجمال به والاترین مرتبه ی کمال رسیده ای چه بسا که احتمال دارد ازچشم بخت خویش هم آسیب ببینی! بختی که خود تورابه این نقطه ی اعلا رسانیده ممکن است مفتونِ دلفریبی توشده وناخواسته ازچشمش به توگزندبرسد مراقب خودت باش.واین همان لطف حافظانه ایست که به مدد نبوغ حافظ باظرافت خاصی دردل معنا جاسازی شده است.درغزل دیگری بختِ خودِ حافظ، به منظوردفع چشم زخم، شعرحافظ رابعنوان دعایی اثربخش به روی زرنوشته یا درلایه ای ازورق زرپیچیده و گردن آویزخویش می کند.حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفتمَنعم مکن زعشق وی ای مُفتی زمانمَعذور دارمت که تو او را ندیدهایمنع اَم مکن: برای من ممانعت ایجادمکن،جلوگیری مکنمُفتی : صاحب نظر،فتوا دهنده.مفتی زمان: حاکم شرع وقت.معذوردارمت: عذر تو را می پذیرم.معنی بیت: ای حاکم شرع زمان، ازعشق ورزی من جلوگیری مکن من تورادرک می کنم که چرا می خواهی مانع عشق ورزی من بشوی تومعشوق مراندیده ای ونمی دانی که چقدرجذاب ودلچسب است اطمینان دارم اگراورادیده بودی هرگزمانع ازعشق من نمی شدی بنابراین من عذرتو رامی پذیرم.به رغم مدّعیانی که منع عشق کنندجمال چهره ی توحجّت موجّه ماستآن سرزنش که کرد تو را دوست حافظابیش ازگلیم خویش مگرپا کشیدهایبیش از گلیم خویش پا دراز کردن" کنایه از حدّ وحدود خویش خارج شدن است. معنی بیت: ای حافظ آن ملامت تندی که معشوق برتو روا داشت برای چه بود؟ چرا تورا آنچنان سخت موردعتاب وسرزنش قرارداد؟ آیا ازحدّ وحدود خویش خارج شده ودر برابرمعشوق گستاخی کرده بودی که موردغضب قرارگرفتی؟حافظ به ادب باش که واخواست نباشدگرشاه پیامی به گدایی نفرستاد.
رضا عباسی
در سکوت
زهیر
مریم هندی