
حافظ
غزل شمارهٔ ۴۲۶
۱
از خون دل نوشتم، نزدیک دوست نامه
اِنّی رَأیتُ دَهراً، مِن هَجْرِکَ القیامه
۲
دارم من از فراقش، در دیده صد علامت
لَیسَت دُموعُ عَینی، هٰذا لَنا العلامه؟
۳
هر چند کآزمودم، از وی نبود سودم
مَن جَرَّبَ المُجَرَّب، حَلَّت به الندامه
۴
پرسیدم از طبیبی، احوال دوست گفتا
«فی بُعدها عذابٌ، فی قُربها السلامه»
۵
گفتم «ملامت آید، گر گِرد دوست گردم»
و اللهِ ما رَأینا، حُباً بِلا ملامه
۶
حافظ چو طالب آمد، جامی به جان شیرین
حَتّیٰ یَذوقَ مِنهُ، کأساً مِن الکرامه
تصاویر و صوت










نظرات
آرزو
نگین شکروی
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
علی هادی
ملیکا حقانی
حسین
محمد هادی
احمدرضا توسلی
کامیار
مصطفی
میثم
ناشناس
ملیحه رجایی
محمد
ارسک
یاد جاری
امید
فرخ
فرهاد
محمد
سکوت فریاد
رصا
ملیکا
حسین
گروس
رسولی
رسولی
پاسخ دادم): به خدا ما عشقی بدون سرزنش ندیدیم!آن زمان که حافظ به بهای جان شیرین خود، خواهان جامی شراب از معشوق شد فقط قصدش این بود تا (جامی) از کرامت (عشق را از دست معشوق) بچشد.
روفیا
آبتین کیانی
سبا
Sad Sweetheart
قریشی
حمید رضا
علیرضا
فرهاد
فرهاد
مرتضی
مرتضا
گمنام
مرحوم_فراز_خراسانی
شاهین
علیرضا
علیرضا
امین
هاشم
پاسخ بسیاری از نادانسته های این چکامه را به زبانی روان و آسان فرموده اند و دیگران نیز با جهش هایی که در اندیشه هایشان پدید آمده به برداشت های ارزشمندی دست یافته اند . اکنون من نیز برای روشن شدن اندیشه دلبستگان به چکامه ها و اندیشه های این بزرگ مرد پهنه سخن دوپهلو و مستعار دریافت خود را از واژگان تازی پیش کش می کنم (نبایر از یاد برد که ویژگی شعر این است که _ به قول دکتر محمد تقی و حیدیان کامیار مرز شعر بودن زبان آن جاست که زبان به جای خبر رسانی به بیان احساسات و عواطف رو آورد ؛ زبان چگونه شعر می شود 1383)و باید به یاد داشت که زبان حافظ زبان ایهام و استعاره است و زیبایی شعر ایشان این است که هر کس به فراخور آنی که در آن است از سخن ایشان برداشتی می کند .در مصرع دوم : همانا من روزگار را از دوری تو چون روز رستاخیز در می یابم که در آن روز هیچ کس پناهی نمی یابد و مرا در دوری تو آرام و پناهی نیست.در مصرع چهارم ، سخن را می توان غیر پرسشی نیز فرا یاد آورد و آن را خبری پنداشت ( بیش از این چشم مرا اشکی نیست و این ما را نشانه ای است .) .با فرمایش عزیزی که " حلت " " را حلال شدن " ترجمه کردند همراهم اما یاد آور می شوم که در زبان تازی "حل یحل "به چم جانشین شدن و نتیجه دادن نیز هست . بنا بر این من توان این گونه دریافت که هر کس پدیده آزموده ای را دوباره بیازماید جز پشیمانی نخواهد دروید و پایان کار او جز به پشیمانی نخواهد انجامید .اما در بیت " پرسیدم از طبیبی ... " از طبیب احوال دوست را که غایب است نپرسیده است ، بلکه احوال خود را در حالی که در کنار دوست باشد یا از دوست دور باشد می پرسد و از طبیب می خواهد تا چگونگی او را در این دو حال بیان کند و طبیب در
پاسخ می گوید آنگاه که از دوست دوری در شکنجه و سختی به سر می بری و آنکاه که در کنار دوست می گذرانی در تندرستی هستی . بیت سوم در
پاسخ به طبیب است : به خدا قسم که دوستی و دوست داشتن را بی سرزنش ( اغیار )ندیده ام .با کرنش و پاسداشت تلاش همه شمایان در راه شناساندن فرهنگ پارسی : هاشم پیرگزی
ایرانیمسلمان
پریشان روزگار
روفیا
بابک چندم
پاسخ را خواهی گرفت، مثلاً اگر به شخصی اطمینان کنی و از او ضربه خوری در آینده نیز همان را خواهد کرد حال اگر تو باز می خواهی به او اطمینان کنی این کار خطاست.این جداست از پدیده آزمایش که دوستان در شیمی، ریاضی و یا علوم دیگر آوردند...
پریشان روزگار
پریشان روزگار
بابک چندم
پریشان روزگار
پریشان روزگار
بابک چندم
پریشان روزگار
پریشان روزگار
بابک چندم
پریشان روزگار
پریشان روزگار
رضا اعرابی
معتمد
ن.ک
امیرحسین
سمیه
الیاس
صائب
سعید
عرفان
بیگانه
روفیا
۸
محسن
فرشید موسوی
سروش
مبینا
رضا ساقی
پاسخ داد: درفراق اوبیماری وعذاب خواهدبود ودرکنار اوسلامتی وسعادت، این است ماجرا واحوالات دوست.فراق ووصل چه باشدرضای دوست طلبکه حیف باشد ازاوغیراو تمنّاییگفتم ملامت آید گرگِرد دوست گردمو الله ما رَاَینا حُبّا بلا مَلامهملامت: سرزنش،توبیخ وتنبیهوالله: به خدا، به خدا سوگند.ما: (نفی) نه.رَاَینا: دیدیم.ما رَاَینا: ندیدیم.حُبّا: دوستی را.بلاملامه: بدون سرزنش و شماتت.معنی بیت: (به طبیب گفتم درست است که نزدیک شدن به دوست سلامت وسعادت آوردلیکن شرایط من بگونه ایست که) اگرنزدیکترشوم ودوربراوباشم یقین دارم که موردملامت قرارخواهم گرفت (طبیب گفت:) سوگندبه خدا که چنین است وما تابحال عشقبازی بدون ملامت کشیدن ندیده ایم.عاشق چه کند گرنکشد بارملامتبا هیچ دلاورسپر تیرقضا نیستحافظ چوطالب آمدجامی به جان شیرینحتی یذوق منه کاسا من الکرامهطالب: طلب کننده، خواستاربه جان شیرین: درقبال جان شیرین، در اِزای جان شیرین.حتّی: تا، تااینکهیَذوق: بچشد.منه: از آن.کاسا: کاسه، پیاله.من: از.الکرامه: کرامت، بخشش، بزرگواری.معنی بیت:حافظ در قبال دادنِ جان شیرین یا به بهای جان عزیز پیاله ای طلب کرده است باشد که ازآن پیاله، شرابی از کرامت عشق بچشد. زاهدشراب کوثر وحافظ پیاله خواستتادرمیانه خواسته ی کردگارچیست
پویا
کاظم ذبیحی
آفرین
فرزاد
عرفان
ایرج.
ایرج.
مجید
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
حسین معتقدی فرد)
محمد صادق امینی
نور
سینا
محمد ق
سلمان
سلمان
ملیکا رضایی
تماشاگه راز
پاسخی به سنایی است منتها مصراع دوم ملمع حافظ را بایستی با همزه استفهام خواند (الیست). مصراع دوم بیت سوم حافظ همان است که سنایی در بیت دوم خود آورده و این یک ضرب المثل عرب است که هر دو به آن استناد جسته اند. عبارت عربی مصراع دوم بیت چهارم حافظ را سودی و قریب، به این صورت آورده اند: فی قربها عذابٌ فی بُعدها السلامه لیکن از آنجا که حافظ بلافاصله در بیت پنجم چنین اظهار می کند: گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم. و این بدان معنا ست که حافظ در
پاسخ طبیب می گوید اگر زیاد با دوست معاشرت کنم مورد ملامت مردم واقع می شوم و مصراع دوم بیت پنجم از قول طبیب است که در
پاسخ حافظ می فرماید به خدا سوگند هیچ عشقی را بدون ملامت ندیدم. به همین سبب فی بعدها عذابٌ صحیح است و این نا توان در معنای بیت پنجم کلمه (گفت) را در پرانتز به منظور افاده معنی اضافه نموده است. بیت مقطع این غزل نیز مورد اختلاف حافظ شناسان است زیرا برای بعضی بدین گونه بلیغ نیست و به همین سبب مرحوم رشید یاسمی چنین اصلاح کرده اند: حافظ چو طالب آمد ساقی بیار جامی و به نظر این ناتوان اگر قرار باشد چنین اصلاحی صورت گیرد بایستی آن را بدینگونه بخوانیم: حافظ چو طالب آمد جامی، بیار ساقی و عقیده ام بر این است که حافظ جامی به جان شیرین طالب آمده یعنی در ازاء دادن جان شیرین، طالب جامی از باده عشق است و این صورت کلام اصلی رسا و بلیغ است.شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
در سکوت
مهران
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
مصطفی ملائی