
حافظ
غزل شمارهٔ ۴۳۷
۱
ای قصه بهشت ز کویت حکایتی
شرح جمال حور ز رویت روایتی
۲
انفاس عیسی از لب لعلت لطیفهای
آب خضر ز نوش لبانت کنایتی
۳
هر پاره از دل من و از غصه قصهای
هر سطری از خصال تو و از رحمت آیتی
۴
کی عطرسای مجلس روحانیان شدی
گل را اگر نه بوی تو کردی رعایتی
۵
در آرزوی خاک در یار سوختیم
یاد آور ای صبا که نکردی حمایتی
۶
ای دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت
صد مایه داشتی و نکردی کفایتی
۷
بوی دل کباب من آفاق را گرفت
این آتش درون بکند هم سرایتی
۸
در آتش ار خیال رخش دست میدهد
ساقی بیا که نیست ز دوزخ شکایتی
۹
دانی مراد حافظ از این درد و غصه چیست
از تو کرشمهای و ز خسرو عنایتی
تصاویر و صوت









نظرات
امیرعلی
رضا ساقی
پاسخ می دهدکه: برای این است که ازتو حرکات دلنشین(کنایه از حمایت ومیانجگیری) ببیند واز خسرو(شاه شجاع) التفات وتوجّهی شایسته.حافظ دوام وصل میسّرنمی شودشاهان کم التفاوت به حال گداکنند.
ستاره نجفیان
رضا س
هادی تدین
در سکوت
زهیر