حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۴۳۸

۱

سَبَتْ سَلْمیٰ بِصُدْغَیها فُؤادی

و رُوحی کُلَّ یَومٍ لی یُنادی

۲

نگارا بر من بی‌دل ببخشای

و واصِلْنی علی رَغْمِ الْأَعادی

۳

حبیبا در غم سودای عشقت

تَوَکَّلْنا علی رَبِّ الْعِبادِ

۴

أَ مَنْ اَنْکَرْتَنی عَن عشق سَلْمیٰ

تُزاوَّل آن روی نِهْکو بِوادی

۵

که همچون مُت به بوتَن دل وَ اِی رَه

غَریقُ الْعِشقِ فی بَحْرِ الْوِدادِ

۶

به پی ماچان غَرامت بِسپُریمَن

غَرَت یک وی رَوِشتی از اَما دی

۷

غم این دل بِواتَت خورد ناچار

و غَر نه او بِنی آنچَت نَشادی

۸

دل حافظ شد اندر چین زلفت

بِلَیلٍ مُظْلِمٍ وَ اللّهُ هادی

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 434
دیوان حافظ به خط عبدالصمد شیرین‌قلم ۹۹۰ هجری » تصویر 475
دیوان حافظ به توضیح و تصحیح پرویز ناتل خانلری - ج ۱ (غزلیات) - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۸۷۶
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (براساس نسخه مورخ ۸۲۴ هجری) به کوشش سید محمدرضا جلالی نائینی و نذیر احمد - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۵۰۹
مریم فقیهی کیا :
فاطمه زندی :
سهیل قاسمی :
فاطمه نیکو ایجادی :
پرسته بال افکن :
حجت الله عباسی :
محمدرضاکاکائی :
محسن لیله‌کوهی :
محمدرضا مومن نژاد :
افسر آریا :

نظرات

user_image
پیام بهرامیان
۱۳۸۸/۰۴/۳۱ - ۰۳:۰۳:۵۳
این غزل تنها سروده ی مثلث حافظ است که به سه زبان فارسی دری , عربی و لهجه ی قدیم شیرازی سروده شده.لهجه ی قدیم شیرازی که همان پهلوی متغیر است گونه ای از پارسی بوده که در مرحله ی گذار از حالت میانه(پهلوی جنوبی) به نوین(پارسی دری) قرار داشته است.تقریبا بصورت فارسی در آمده بوده اما هنوز برخی آداب پهلوی را می توان در لهجه آن زمان مردم فارس یافت.اندکی بعد آن حالت ها نیز کنار گذاشته شد و گویش مزبور بصورت لهجه ی شیرازی کنونی در آمد.(این زبان نوشتاری نبوده و فقط در محاوره های محلی بکار می رفته است و حالت نوشتاری اش همان فارسی دری بوده است)شرح ابیات محلی غزل مثلث خواجه:*امن انکرتنی عن عشق سلمی/ته ز اول آن روی نهکو بوا دی* :ای که مرا از عشق سلمی نهی میکنی/تو از اول آن روی نیکو را باید دیدی(می دیدی)***که همچون مـُت ببوتن دل و ای ره / غریق العشق فی بحر الودادی* :برای همچون من ببودن (شدن) دل به این راه بده/ و غریق عشق در دریای دوستی شو*به "پی ماچان" غرامت بسپریمون/غرت یک وی روشتی از اما دی* :به "پاماچان" (تنبیهی صوفیانه) غرامت بسپاریم(می سپاریم) / اگر تو یک بی روشی (سرپیچی و کجروی) از ما دیدی***غم این دل بوادت خورد ناچار/وغرنه وابینی آنچت نشادی* :غم این دل ببایدت خورد ناچار / وگرنه بازبینی آنچه ترا نشاید**.
user_image
سمن
۱۳۸۹/۰۹/۰۹ - ۰۲:۵۷:۱۰
معنی کامل شعر گذارده شود.الان فقط از بیت 4 تا بیت 8 معنی دارد .3معنی بیت اول و بیت آخر را نیز اضافه کنید.
user_image
ملیحه رجایی
۱۳۸۹/۱۰/۱۴ - ۰۷:۱۶:۵۹
سَبَت = اسیر کرد (کلمه عربی)سَلمی = معشوق (نامی است عربی، سَلما تلفظ می شود.)صُدغَی = مخفف صُدغَین یعنی دو گیسوی آویخته (کلمه عربی)فُواد = قلب (کلمه عربی)یُنادی = ندا می دهد. (فعل عربی از باب مفاعله)واصِلنی = مرا به وصال برسان ( واصِل فعل امر از باب مفاعله + ن + ی )اَعادی = دشمنان (کلمه عربی جمع عدو)تَوَکَّلنا = توکل کردیم. (فعل عربی باب تفعّل)اَمَن = آیا کسی ، ای کسی (اَ + مَن ، عربی)اَنکَرتَنی = انکار کردی مرا ، انکار می کنی مرا (اَنکَرتَ فعل عربی باب افعال + ن + ی)تُزاوَّل = تو از اول ( فارسی دری)نِهکو = نِکو ، زیبا ( فارسی دری)بِوادی = ببینی ، دیده باشی ( فارسی دری)همچون مُت = همچون مَنَت ، تو مانند من ( فارسی دری)بِبوتَن = ببودن ، بودن ( فارسی دری) دل وَ ای رَه = دل و این راه ( فارسی دری)غَریقُ العِشق = غرق در عشق (عربی)بَحر = دریاوِداد = دوستیبَحرِ الوِدادی = دریای دوستیپی ماچان = پابوسی ( پی به معنی پا + ماچ به معنی بوسه ، فارسی دری)بِسپُریمُن = می سپریم. ( فارسی دری)غَرَت = گََرَت ، اگر تو را ( فارسی دری)وی رَوِشتی = بی روشی ، گناه و تقصیر ( فارسی دری)از اِما دی = از ما دیدی ( فارسی دری)بِواتِت = ببایدت ، باید تورا ( فارسی دری)وَغَرنَه = وگرنه ( فارسی دری)اوبِنی = می بینی ، خواهی دید ( فارسی دری)آنچَت = آنچه تو را ( فارسی دری)نَشادی = نَشایَد ( فارسی دری)لَیل مُظلِم = شب تاریک (عربی)هادی = راهنمامعنی بیت 1: سلمی با گیسوان آویخته در دو سوی صورتش، قلبم را اسیر کرد و روح من هر روز این ندا را می دهد که:معنی بیت 2: معشوق من! به من غاشق رحم کن و علیرغم دشمنان، مرا به وصال خود برسان.معنی بیت 3: محبوب من! در غم عشق و آرزوی تو، به پروردگار بندگان توکل کردیم.معنی بیت 4: ای کسی که عشق سلمی را منکر می شوی! تو اول باید آن روی زیبا را ببینی.معنی بیت 5: تا همچون من، دل تو یکباره در دریای دوستی غرق شود.معنی بیت 6: ما با پای بوسی ، غرامت خواهیم سپرد اگر تو گناه و تقصیری از ما دیدی.معنی بیت 7: غم این دل را تو ، به ناچار باید بخوری وگرنه آنچه تو را شایسته نباشد ، خواهی دید.معنی بیت 8: دل حافظ در چین زلف تو رفت در شب تاریکی که فقط خداوند راهنماست.
user_image
شهریار۷۰
۱۳۹۲/۰۸/۲۳ - ۰۶:۳۲:۲۳
دوست عزیز پیام بهرامیان این در این شعر زبان سوم لهجه مردم فارس نیست ، زبان لری متمایل به لهجه‌ی مردمان تویسرکان است که بنابر بعضی نقل‌ها حافظ اصالتی از آنجا داشته‌ است. از دوست عزیز استاد امین کیخا خواهشمندم به یاری من در این غزل برسد و چند نکت که به نظرشان می‌رسد را به ما ارزانی دارند. در کل تنها غزل سه زبانه‌ی خواجه حافظ است این غزل.
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۳ - ۰۹:۲۳:۱۷
با درود به شهریار مهربان و باریک بینم البته لری بیشتر به گویشی می ماند تا یک زبان کامل ولی واژه های بسیار زیادی دارد به طوری که به درک و دریافت بهتر پارسی میانه یاری می رساند فارسی میانه و یا پهلوی البته یکباره به دری دیگر نشده چنانچه می دانید به احتمال زیاد یک فرایند سپری شده است ولی ما انچه از این تغییر نسبتا تند در دست داریم اندک است . لری در تویسرکان و ملایر اغاز می شود و تا فارس و برازجان هم به کار می رود در کردی عراقی بسیاری از واژگان بسیار شبیه لری هستند و در واقع همه ریشه های درخت پهناور و گشن بیخ فارسی هستند .اما پی ماچان یا پای ماچان جایی از خانه بزرگان است در پیشسرا که نزدیک کفشکن است .اوبنی به بختیاری امروز ایبینی یعنی می بینی و به کردی می شود دبینی ایما دی احتمالا از ایما به معنی ما و دی همان دیدن است یعنی اگر یک بی روشی و یا بی ادبی از ما دیدی است رویهمرفته روی همه گویش ها باید کار بشود و با دلسوزی همه درونسوی و مضمون های زیبایشان به فارسی باز پرداخت شوند از واژه های تویسرکان و ملایر دکتر حیدری ملایری که اختر فیزیک دان هستند در نوشتن کتاب اختر فیزیک سه زبانه اش استفاده کرده است ( و البته از بقیه لهجه های ایرانی ) و کتاب ارزشمندی به مردم ایران پیش کش کرده است که رایگان بر خط قابل استفاده است .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۳ - ۰۹:۳۷:۵۵
تا پرورده شدن و به برامدن مردان و زنان تیزبینمان البته راهی نمانده است و انروز با یک کوشش همگانی فارسی را پر بار تر خواهیم کرد برای نمونه بنمایه های پارسی را در آذری بسیار جستجو کرده اند و چه بسیار واژه های زیبایی که یافته نشده است . ولی به عنوان خویشکاری و وظیفه هر کس باید در کاری که استاد است انچه می داند به پارسی درست بنویسد و واژه بسازد تا اینکه روایی ان بیشتر شود چند روز پیش من یک همایش در مورد نوزادان تندرست دادم و بسیاری از پزشکان و پرستاران هر چند انگلیسی را بهتر از فارسی ام می فهمیدند ولی در انها حس شور و گرایستگی به دانستن یک فارسی پژوهشگرانه را نشان می دادند تا واژه اخر همه باریک بینانه گوش می دادند باید این حس که این فارسی است که مایه نازیدن و برازیدن است در میان فارسی زبانان فراوان شود و این حس برامد و نتیجه کتاب خوانی است ولی من به مردان و زنانمان و نیز پروردگار دل نیک کرده ام .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۸/۲۳ - ۰۹:۴۹:۴۹
شهریار جانم پدرم یک فرهنگ نامه فارسی به لری در مدت 30 سال گرد آورده اند که بیش از هزار صفحه ان حاضر است و اماده چاپ است و در واقع اولین فرهنگ نامه فارسی به لری است زیرا پیش تر لری به فارسی بودند و برای همه لغت های فارسی لری ای نیافته بودند . در پیش گفتار ان 40 صفحه در سنجش لری با پشتو و افغانی و کردی و وامواژه های مغولی نگاشته شده است .امید داریم که پروردگار به فارسی نیرو دهد و مردممان را فرهیخته تر کند که در گرداوری این واژگان تیرگان مختلف ایران بیشتر بکوشیم که راه سرفرازی بیشتر فارسی همین است .
user_image
شهریار۷۰
۱۳۹۲/۰۸/۲۳ - ۱۰:۱۶:۱۴
درود بر شما استاد بزرگوار امین کیخا از
پاسخ کامل و دقیق‌تان بسیار سپاس‌گزارم.من بی هیچ گمانی بر این عقیده‌ام که واژه‌های اصیل زبان پارسی را تا جایی که به دلزدگی و ناراحتی عموم مردم نینجامد ، به کار بریم. زیرا این فرهنگ آمیخته از واژگان پارسی ، عربی ،آذری، عربی-پارسی و سایر واژگان برآمده از زبان‌ها و گویش‌های گوناگون سرزمین‌مان محصول قرن‌هاست و به ‌کارگیری مجدد آن‌ها نیـــاز به تلاش و خواست همگانی دارد.یادآوری‌های بزرگانی چون شما کمک شایانی در زمینه‌ی شناخت واژگان همسان دارد.
user_image
ک ن
۱۳۹۳/۰۹/۰۳ - ۱۷:۴۳:۱۳
دوستان گرامی این شعر ترکیب زبان عربی و فارسی معیار و پهلوی هست.لری هم ریشه در زبان پهلوی دارد.سعدی هم در مثلثات خود از گویش شیرازی قدیم استفاده کرده است.شباهت دلیل بر یکی بودن نیست.این گویش با کمترین دست خوردگی در شمال غرب شیراز هنوز رایج می باشد.
user_image
محمد
۱۳۹۴/۰۵/۲۹ - ۰۶:۵۷:۲۱
به نظر من حافظ با این شعر خواسته اطلاعات زبانی و ادبیاتی کاملش در منطقه رو به خواننده نشون بده... به خصوص مصرع غرت یک وی روشتی از امادی که هنوز در مناطق مجاور شهر قدیمی ارجان و بهبهان امروزی رایج هست و بسیار استفاده میشه... مثلا امروزه در گویش بهبهانی به جای عبارت سر لجت در فارسی از عبارت سر غرتت استفاده میشه... و به جای عبارت چی از ما دیدی در فارسی چت اما دی استفاده میشه
user_image
علی عادلفر
۱۳۹۴/۱۱/۰۸ - ۲۳:۲۷:۱۰
حافظ کلامی بسیار پخته وشیرین دارد و توانایی صحبت کردن به عربی و یا فارسی دری را افتخاری بزرگ برای خود میداند(همانطور که دیگر شاعران بزرگ نظیر سعدی و مولانا نیز از اشعار عربی استفاده کرده اند) حافظ در شعری بیان می‌کند که عربی شعر گفتن یک هنر و مهارت شگرف است: اگرچه عرض هنر پیش یار بی ادبی است / زبان خموش ولی دهان پر از عربی است......
user_image
انور
۱۳۹۵/۰۷/۱۹ - ۰۹:۰۰:۱۲
دو بیت ماقبل آخر بە ظن نزدیک بە یقین بە زبان کوردی لهجە گورانی نوشتە شدە.
user_image
حامد
۱۳۹۶/۱۰/۱۹ - ۰۳:۳۶:۵۹
باعرض سلام. به نظر من در بیت هفتم معنی کلمه "نشادی" باید "شاد نبودن "باشه نه "شایسته نبودن " خوردن غم عشق برای عاشق لذت بخش است
user_image
نجاتی
۱۳۹۷/۰۷/۱۹ - ۰۲:۳۵:۵۸
لهجه سه بیت که شیرازی قدیم است. بسیار شبیه است به لهجه امروزی مردم مهر و لامرد در جنوبی ترین نقطه فارس، و دوستان می دانند که نقاط دور از مرکز دیرتر از سایر مناطق تحت تاثیر قرار می‌گیرند.نکته جالب لین جاست که گویشوران لر وقتی به این مناطق سفر می کنند از نزدیکی این لهجه به گویش لری بسیار شگفت زده می شوند. از سوی دیگر می دانیم کگه بین کردی و لری ارتباط خانوادگی زبانی وجود دارد.این شواهد و مانند این ها نشان می دهد که تا حدود قرن هشتم و نهم نیمه غربی و جنوبی ایران علاوه بر زبان معیار گویش خاصی داشته اند که بین همه این مردمان رواج داشته. نشان واضح دیگر از این لهجه غزلهای محلی شاه داعی الله شیرازی است. او حدود سی غزل با همین لهجه دارد.برخی از محققان معتقدند لهجه امروز مردم شیراز تحت تاثیر دقت ادبی و تاثیر گذاری سعدی و حافظ و دیگر شاعران و ادیبانش شکل گرفته. نشا در نور مگز میتوانید این مقالات را پی گیری و مطالعه نمایید.
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۷/۱۹ - ۰۴:۲۷:۳۰
امن انکرتنی عن عشق سلمیتزاول آن روی نهکو بوادیدرست:تو ز اول روی آن نهکو بوا دینهکو: این (ه) که خفیف خوانده میشود در زبانهای انگلیسی و آلمانی و روسی هم هست برخی جاها به (خ) تبدیل میشود.john-kohn-buckinham و ...در ایران در بختیاری و زرشتیان یزد هنوز رایج استپهل (پل)-دهر(در=دختر)-سهر(سرخ)-زاهل(زال) و ...بوادی میشود ببا(مخفف بباید) و دی(دیدن)بوادی:بباید دیدنغم این دل بواتت خورد ناچارو غر نه او بنی آنچت نشادیاو بنی یعنی او ببینی(آن بینی که)بواتت:بباتت که مخف ببایدت یا بوایدت استآنچت;آنچه تو راناچار بایدت غم دل خورد و گر نه هر چه بینی همه ناشادی است.یعنی به غم (شیرین) عادت کنی بهتر از آن است که تا ابد تلخکام باشی.بساز و بسوز که خوش است سوز عشق
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۷/۱۹ - ۰۴:۴۷:۰۲
دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز راتا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز راکامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیستبر زمستان صبر باید طالب نوروز را
user_image
رضا ساقی
۱۳۹۷/۰۹/۰۶ - ۰۸:۳۴:۰۵
سَبَت سَلمی بصُدغیها فُؤادیو روحی کُلُّ یومٍ لی یُنادیاین غزل به سه زبان (پارسی، عربی وگویش محلّی) سروده شده است. هرشاعری برحسب مسئولیتی که برگردن خویش احساس می کند دوست دارد باسرودن شعر وغزل به زبان محلّی، گویش مردمان سرزمین خویش رازنده وجاوید نگاهدارد وحافظ نیزازاین انرمستثنی نمی باشد.سَبَت: اسیرکردسَلمی: سلما، معشوقه ای افسانه ای درفرهنگ ادبیّات عاشقانه ی عرب، کنایه ازمعشوق است چنانکه گویند لیلای منصُدغ: زلف بِصُدْغیها: به دو زلف او.فؤادی: قلب منروحی : و روح من کُلُّ یومٍ: هر روزلی یُنادی: مرا صدا می‌کند. معنی بیت: معشوق با کمند گیسوان خویش دل مرا به اسارت بُرد ازآن پس هر روزروح مرانیزصدا می زند که بیا. معشوق دلم را برده اینک قصد بردن جان نیزدارد.دین ودل بردندوقصدجان کنندالغیاث ازجورخوبان الغیاثنگارا بر من بی‌دل ببخشایوَ واصِلنی علی رغم الاَعادیبیدل: دلدادهواصِلنی: مرا به وصال برسانعلی رغم: به رغم آنکه، بر خلاف میل، دراینجا به کوری چشمالاعادی: دشمنان من. معنی بیت: ای محبوب ، رحمت ومرحمتت راشامل حال ِمنِ دلداده بکن مرابه کوری چشم دشمنان از وصال خویش بهرمند کن.مراامید وصال توزنده می داردوگرنه هردَمم ازهجرتوست بیم هلاکحبیبا درغم سودای عشقتتَوکّلنا علی ربّ ِ العِبادیسودای عشقت: دیوانگی وجنون عشقتتَوکّلنا: توکّل کردیم، به اوپناه بردیمربِّ العباد: پروردگار بندگان.معنی بیت: ای حبیب، ازفشارغم واندوهِ سودای عشق تو، ازجنون عشق تو مابه پروردگار وخالق بندگان پناه برده وسرنوشت عشق خویش رابه اوسپرده ایم.روزاوّل رفت دینم برسرزلفین توتاچه خواهدشددراین سودا سرانجامم هنوزاَمَن اَنکَرتَنی عَن عشق سَلمیتَزاوّل آن روی نِهْکو بوادیاَمَن: ای کسی کهانکَرتنی : منکر عشق من بودیعن: ازتَ: به معنای تو درگویش محلّیزَ اوّل: از اوّلآن روی: آن چهره نِهْکو:نیکوبَوا دی: باید می دیدیمعنی بیت: ای کسی که عشق مرابه معشوق انکارمی کنی ، تو از اول باید رخسارِنیکوی اورامی دیدی تومعذوری ، چون چهره ی زیبای اورا خوب ندیده ای عشق مراانکارمی کنی وگرنه انکار نمی کردی.مَنعم مکن زعشق وی ای مُفتی زمانمعذوردارمت که تواورا ندیده‌ایکه همچون مَت بِه بوتَن دل وای رَهغَریق العِشق فی بَحر الوِدادیمُتْ: من ترابِبوتَن:به بودنوَ ای ره: به این طریق، به این راهغریق العشق: غریق عشقفی: دربَحر: دریا وِداد: دوستیبَحرالوداد: دریای محبتمعنی بیت: تاهمانند من دل تونیز در دریای دوستی غرق شود دل به راهِ عشق بده و درطریق عشقبازی گام بردار.آشنایان ره عشق دراین بحرعمیقغرقه گشتند ونگشتند به آب آلودهبه پَی ماچان غرامت بسپریمنغَرَت یک وی رَوشتی ازاَما دیپَیْ : پاماچان: محلّی که کفشها رادرآنجا درمی آورند."پی ماچان" ایهام دارد: 1- پای بوسان. 2- اشاره به روش تنبه کردن خطاکاران درمیان صوفیان است. بدین روش که خطاکاربه منظورتحقیرشدن درمحلّ کفش کنی روی یک پا می ایستاده تا مجازات گردد. حافظ به معشوق می فرماید: تو مُرادی ومامریدان توهستیم. اگرخطایی مرتکب شدیم به همان شیوه ی صوفیان خودرامجازات خواهیم کرد. بِسپَریمَن:بسپاریمغَرَت: گَرَت، اگر تو. وی رَوِشتی: بی روشی، کار بی پایه ای، خطاییاَما: مادی: دیدی معنی بیت: اگر تو یک خطا وکاراشتباه از ما دیدی، ما به پای ماچان غرامت خواهیم داد. به پای بوسی توخواهیم افتاد. یا همانندِ صوفیان خطاکار درمحل کفش کنی خودرامجازات خواهیم کرد تاغرامت بپردازیم. به پای بوس تودست کسی رسید که اوچوآستانه بدین درهمیشه سرداردغم این دل بُواتَت خوردناچاروَغَر نه اوبنی آنچت نَشادیبُواتِت: بباید تراوَغَرْنه: وگرنهاوبِنی : اوببینی، آن ببینی کهاَنْچِتْ: آنچه تو رانَشادی: نشاید، شایسته ی تو نیستاین بیت را بعضی خطاب به معشوق فرض کرده ودربرداشت معنادچاراشتباه شده اند. این بیت خطاب به مخاطبین غزل وهمگانی هست .معنی بیت: خواهی نخواهی تو باید غم دل رابخوری اگرغم دل نخوری (اگرعاشق نشوی) بناچارآنچه راکه سزاوارتونیست خواهی دید. فقط غم عشق است که نشاط بخش است و شایسته ی تو. غم روزگار(غمهای متفرقه وروزمرّگی سزاوارتونیست) عاشق شو غمخوارخویش باش و "غم ِدل" بخور تا غم روزگار رنگ بازد هرجا غم عشق باشد غمهای دیگراثرات خودرااز دست می دهند.پیوندعمربسته به موئیست هوش دارغمخوارخویش باش غم روزگارچیست؟دلِ حافظ شداندرچین زلفتبه لَیلٍ مُظِلم والله هادی به لَیلٍ: در شب.مُظلِم: ظلمات، تاریک.وَ اللهُ هادی: خداوند هدایت کننده هست. معنی بیت: دل حافظ درمیان چین وشکن زلفِ سیاه تو درشب تاریک وظلمانی فرورفته است خداوندهدایتگراست وازگمراهی نجات خواهدداد. سرانجام ازتاریکی ِچین وشکن زلفت به روشنایی ِ رخسارت خواهم رسیددراین شب سیاهم گم گشت راه مقصودازگوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
user_image
Mawson ‎ Lilehkoohi
۱۳۹۸/۰۷/۳۰ - ۰۲:۳۱:۵۱
سَبَتْ سَلْمی بِصُدْغَیْها فُؤادِی 1وَ رُوحی کُلَّ یَوْمٍ لِی یُنادی نگارا بر منِ بی‌دل ببخشای 2وَ واصِلْنی عَلی رَغْمِ اُلاعادِی حبیبا، در غمِ سودای عشقتتَوَکَّلْنَا عَلی رَبِّ الْعِبادِ 3 اَمَنْ اَنْکَرْتَنی عَنْ عِشْق سَلْمی 4تزاوّل آن روی نهکو 5 بوادی 6 که همچون مُت 7 به بوتن 8 دل وَ ای ره 9غریقُ‌العشق فی بَحْرِالوَدادِبه پی¬ماچان 10 غرامت بسپریمن 11غرت 12 یک وی روشتی 13 از اما 14 دی 15غم این دل بواتت 16 خورد ناچارو غر نه 17 او بنی 18 آنچت 19 نشادی 20دل حافظ شد اندر چین زلفتبلیْلٍ مُظْلِمٍ وَاللهُ هادی 211 (از معشوقگان عرب و کنایه از محبوب شاعر) با دو زلفش مرا اسیر کرد و روان من هر روز مرا ندا می دهد2 و مرا به رغم دشمنان از وصل خود برخوردار ساز3 به پروردگار بندگان توکل کردیم4 ای که عشق سلمی را بر من ناروا دانستی5 نِهْکو: (به زبان محلی) به معنای نیکو6 بَوادی: (به زبان محلی) بباید دیده باشی7 مُتْ: (به زبان محلی) من ترا 8 بِبوتَن: (به زبان محلی) به بودن9 وَ ای ره: (به زبان محلی) به یکباره10 پَیْ ماچان: پای ماچان، جایی که کفش ها را از پای درمی‌آورند، محل کفش کن، پایین ترین و نازلترین محل مجلس، و در اصطلاح درویشان به صف نِعال گفته می‌شود11 بِسپَریمَن: (به زبان محلی) بسپاریم12 غَرَت: (به زبان محلی) گَرَت، اگر تو13 ویْ رَوِشتی: (به زبان محلی) بی روشی، کار بی رویه ای، گناه یا تقصیری14 اَما: (به زبان محلی) ما15 دیْ: (به زبان محلی) دیدی، از امادی: (به زبان محلی) از م دیدی16 بُواتِت: (به زبان محلی) بباید ترا17 وَغَرْنه: (به زبان محلی) وگرنه18 وا بِنی: (به زبان محلی) باز بینی19 اَنْچِتْ: (به زبان محلی) آنچه تو را20 نَشادی: (به زبان محلی) نشاید، شایسته تو نیست21 خداوند در شب تاریک راهنماست
user_image
حافظ خوان
۱۳۹۹/۰۱/۰۳ - ۰۰:۰۵:۵۴
چرا برخوانی های استاد گرمارودی پخش نمیشه باورکنید از صدای خشک و بی روح سهیل قاسمی دیگه خسته شدیم بااین صدای کسل کننده از حافظ زده شدیم چکار کنیم دیگه این صدارا نشنویم
user_image
حافظ خوان
۱۳۹۹/۰۱/۰۳ - ۰۰:۰۹:۲۷
این غزل زیباست خیلی هنرمندانه اما ...چرا برخوانی های استاد گرمارودی پخش نمیشه باورکنید از صدای خشک و بی روح سهیل قاسمی دیگه خسته شدیم بااین صدای کسل کننده از حافظ زده شدیم چکار کنیم دیگه این صدارا نشنویم
user_image
سهیل قاسمی
۱۳۹۹/۰۴/۲۵ - ۰۸:۴۷:۳۸
سلام. دوست عزیز «حافظ خوان» پیغام شما را دیدم و ذکر خیری در یکی از نشست‌های زنده اینستاگرامی من شد از شما و کامنت ارزشمندتان. لینکش را برای شما گذاشتم. باز ممنونم که می‌شنوید. از آشنایی با شما بسیار خوشحالم پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
ایرج.
۱۳۹۹/۰۴/۲۵ - ۱۲:۲۵:۱۶
درود بر دکتر کیخا-ی نازنین پزشک متخصص و مردمی و فرهیخته. چون همیشه با ریز بینی و بدون تعصبات کور قومی ،‌ اظهار نظر کردید و بهدهمین دلیل نوشتارتون دلنشین هستن. پایدار باشید.
user_image
Chro سلیمانی
۱۳۹۹/۱۰/۰۸ - ۰۶:۰۳:۳۰
با سلام خدمت دوستان گرامیاز نظرات بسیار ارزشمند شما بهره بردیم، اما چه اصراری دارید که که زبان های رایج در ایران را گویش و لهجه بنامیم؟ لری، کوردی، دری و ... درست است که از زبان ایران باستان مشتق شده است اما اکنون هر کدام برای خودشان دستگاههای آوایی، دستور زبان مختص و شیوه نوشتار متفاوت دارند. به مانند زبان های که از لاتین مشتق شده اند که البته هیچ شکی در وجود اشتراکات فراوان در آنها نیست.
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۹/۱۲/۲۳ - ۰۲:۰۴:۴۶
این غزل هم‌وزن و هم‌قافیهٔ غزل دیگری از «قطب الدین شیرازی» به لهجهٔ شیرازی است و احتمالا با نظر به آن شعر سروده شده باشد. این قطب الدین شیرازی گویا آن قطب الدین شیرازی دانشمند مشهور نیست و شاعری همنام با ایشان است. آن غزل به این شرح است:فــؤادی وافــؤادی وافــؤادیخُذا را یار مَهْروتان مبٰادیمُش از غم می‌تُزِم هَرْرُو و صَد بَارفلایَخشی من الیوم التَنادینَـه شِو آرام و نَزْ روزِمْ قـَرارِناَز انکِمْ دَرْ غم هِجران نهٰادیقَدِش سَرْوِنْ جه جی سَرْوِ رَوانِهِنْلَوِشْ قَنْدِن جه جَیْ قَنْدِ قَنٰادیبحقّ الحُب اُنظُر فـی حـبـیبٍبزُعْمِ الحِبّ فی رَغم الاَعادیغَرِتْ جَنْکِن بِرُم سُلحِی وَ وَاکُهْاَغَرْجه دُشمِنانْ نشان ‌ای نَشادیتو گُفتَی قُطْبِ مسکِی وٰانُوٰازِمْبَسِت گُفْتِست و‌ای زِزْ هم بِوَادیبرگرفته از غزلی از قطب‌الدین شیرازی به گویش قدیم شیراز به قلم دکتر علی اشرف صادقی در وبگاه مزدک‌نامه.علاوه بر این در بخش «پراکنده‌های ایرانشناسی» از مجلهٔ بخارا شمارهٔ 142 در نوشته‌ای با عنوان «اشعار شیرازی جلال‌الدین طبیب» به قلم «پژمان فیروزبخش» به غزل مشابهی از شاعر طبیب همعصر حافظ اشاره شده است.
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۰/۰۸/۲۷ - ۱۸:۱۶:۵۹
دوستانی که  سروده حافظ را به تویسرکانی دانست   دیدی که این این سخن  به تویسرکان نزدیک است و دوستی که دو بیت اخر را نزدیک به یقینا کردی دانست  ای کاش واقعا هنگامی که سخن از نزدیکی ها میشود  هم همینگونه  خویش  را به هم نزدیک بدانیم - اما  تمونه این سروده ها تنها از حافظ نیست سعدی نیز مثلثات دارد  از دو شاعر دیگر شیراز  دو دیوان کامل به این زبان مانده پ لز جندین شاعر دیگر از سده های گوناگون و شهرهای گوناگون فارس بدین زبان اثر مانده  - این زبان که با ان مینویسم زبان پارسی دری است  و زبانپارسی همین زبان محلی قدیمی شیراز و زبان شما که انرا تویسرکانی و کردی  میخوانی است   
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۰/۰۸/۲۷ - ۱۸:۳۲:۳۷
 آنچ دوست عزیز پیام بهرامیان فرمودند پیوستهه از سوی استادان دانشگاه ایران نیز گفته میشود  تنها یک نکته میماند  هنگامی که میگوییند  در مرحله گذر پهلوی  جنوبی به پارسی دری  - ایا به این نگاه میکنند که  این زبان در سده  هفت و هشت و ده و تا دوازده رواج داشته  و پارسی دری  از چندین سده پیشش رواج داشته  - چگونه میشود که بگویید  گذر پهلوی جنوبی به پارسی دری  و ما به چشم و دیدگان و دل میبینیم که  زبان پارس تا سده های پس از زبان دری همچنین رواج داشته  و به زبان فارسی دری تحول  نیافته - یعنی انچه استادان میگویند زبان فارسی از جنوب غرب امده  و اینکه انرا دنباله زبان پهلوی ساسانی   میشمارند دروغی بیش نیست   - نه دنباله زبان ساسانی  - یعنی همه اینها پارسی اند و باید همه ایرانیان را پارسی بدانیم همانگونه که در شاهنامه و اوستا و نزد ارمنیان و نزد سریانیان و عبرانیان و  همه مردمان دوست و نزدیک و دور امده   لن
user_image
در سکوت
۱۴۰۱/۰۹/۲۷ - ۲۰:۳۶:۱۲
این غزل را "در سکوت" بشنوید
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۱/۱۱/۳۰ - ۲۲:۲۶:۳۹
مَت   و نه مُت = منتمَش = منشبسپریمَن
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۲/۱۱/۰۹ - ۰۸:۱۰:۴۴
فــؤادی وافــؤادی وافــؤادیخُذا را یار مَهْروتان مبٰادیمش از غم می‌تزم هَرْرُو و صَد بَارفلایخشی من الیوم التَنادینَـه شو آرام و نَزْ روزِمْ قـَرارِناَز انکِمْ دَرْ غم هِجران نهٰادیقَدِش سَرْونْ جه جی سَرْو رَوانِهِنْلَوِشْ قَنْدن جه جی قَنْدِ قَنٰادیغَرِتْ جَنگن برم سُلحِی وَ وَاکُهْاَغَرْجه دُشمِنانْشان ‌ای نَشادیتو گُفتَی قُطْبِ مسکِی وٰانُوٰازِمْبَسِت گُفْتِست و‌ ای زِزْ هم بِوَا دی اغر چون مت نبوتن دل و ای رهتز اول آن روی نهکو بوا دی به پی ماچان غرامت بسپریمنغرت یک وی روشتی از اما دی غم این دل بواتت خورد ناچارو غر نه او بنی آنچت نشادی  
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۴۰۲/۱۲/۲۶ - ۱۰:۱۳:۰۶
سَبَتْ سَلْمیٰ بِصُدْغَیها فُؤادیو رُوحی کُلَّ یَومٍ لی یُنادیالصُدغ: الشَّعْرُ فوقَ الوجه من العین إِلی الأذن - موی بالای صورت از چشم تا گوش. بنابراین ترجمه کردن به «گیسو» صحیح نمی باشد چون گیسو را در دو طرف صورت نمی اندازند بلکه یا در پشت سر است یا اطراف گردنصُدغَینِ + ها = صُدْغَیهاترجمه: سلمی با موهای قرار گرفته در بالای صورتش دل مرا دربند و اسیر کرد و روح من هر روز به من ندا می‌دهد (نگارا بر من بی دل ببخشای ...) 2 نگارا بر من بی‌دل ببخشایو واصِلْنی علی رَغْمِ الْأَعادیبه رغم و خواسته دشمنان (که می‌خواهند مرا رها کنی) مرا رها نکن (پیوسته با من باش)  3 حبیبا در غم سودای عشقتتَوَکَّلْنا علی رَبِّ الْعِبادِبر پروردگارِ بندگان توکل کردیم. 4 أَ مَنْ اَنْکَرْتَنی عَن عشق سَلْمیٰتُزاوَّل آن روی نِهْکو بِوادیای کسی که مرا از عشق سلمی عیب می‌کنی تو باید از اول آن روی زیبا را بدیدی 5 که همچون مَت به بوتَن دل وَ اِی رَهغَریقُ الْعِشقِ فی بَحْرِ الْوِدادِتا هم‌چون من (من‌ت) ، دل به این راه بدادی و دل، غرق عشق در دریای دوستی بشود 6 به پی ماچان غَرامت بِسپُریمَنغَرَت یک وی رَوِشتی از اَما دِیاگر یک خلاف روش (تقصیر) از ما دیدی به پی ماچان (نوعی تنبیه صوفیانه) غرامت بسپاریم (تن به مجازات دهیم) 7 غم این دل بِواتَت خورد ناچارو غَر نه اَو بِنی آنچَت نَشادیناچارا باید غم این دل را بخوری وگرنه آن چه تو را شایسته نیست خواهی دید. (آنچه را نشاید، می‌بینی)  8 دل حافظ شد اندر چین زلفتبِلَیلٍ مُظْلِمٍ وَ اللّهُ هادیدل حافظ به خاطر شب تاریک در چین و شکن زلفت وارد شد و خداوند هدایت‌گر است.در بِلَیلٍ مُظْلِمٍ،  باء در بِلَیلٍ مُظْلِمٍ یا باءِ سبب است (معنی: به سببِ) یا باءِ ظرفیت است به معنی فی.اگر باء سبب باشد ترجمه اش می شود: دل حافظ به خاطر شب تاریک در چین و شکن زلفت وارد شد و خداوند هدایت‌گر است. (او را هدایت و از تاریکی نجات خواهد داد.)اگر باء ظرفیت باشد ترجمه اش می شود: دل حافظ در شب تاریک در چین و شکن زلفت وارد شد و خداوند هدایت‌گر است. (او را هدایت و از تاریکی نجات خواهد داد.) ترجمه دیگری نیز می‌توان در نظر گرفت که حتما ترجمۀ بهتری خواهد بود و آن هنگامی است که «شد» را به معنی از دست رفتن بگیریم. دل‌شده: دل از دست داده. (ما دل‌شدگان خسرو شیرین پناهیم) در این صورت باید باء را در در بِلَیلٍ مُظْلِمٍ، باء سببیّه بگیریم: دل حافظ به خاطر شب تار، در چین و شکن زلفت از دست رفت.
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۳/۰۴/۲۲ - ۰۲:۰۵:۴۹
گوشه یکی از پهلوی نوشت های شیراز  این بیت  را بیادگار نوشته اند که گویا ان زمان چون ضرب المثلی فراگیر بوده هر بی بن و سرْش ، سر نشا کردگربه‌ش کر شیر نر نشا کرد-گربه کار شیر نر نشایدش کردنسر=سرور نشا=نشاید کر=کار