
حافظ
غزل شمارهٔ ۴۵
۱
در این زمانه رفیقی که خالی از خِلَل است
صُراحیِ میِ ناب و سَفینهٔ غزل است
۲
جَریده رو که گذرگاهِ عافیت، تنگ است
پیاله گیر که عُمرِ عزیز بیبَدَل است
۳
نه من ز بیعملی در جهان مَلولَم و بس
مَلالتِ عُلما هم ز علمِ بیعمل است
۴
به چشمِ عقل در این رهگذارِ پرآشوب
جهان و کارِ جهان بیثبات و بیمحل است
۵
بگیر طُرِّهٔ مهچهرهای و قِصّه مخوان
که سعد و نَحس ز تأثیر زهره و زُحَل است
۶
دلم امید فراوان به وصلِ رویِ تو داشت
ولی اجل به رَهِ عمر، رهزنِ اَمَل است
۷
به هیچ دُور نخواهند یافت هشیارش
چنین که حافظ ما مستِ بادهٔ ازل است
تصاویر و صوت
















نظرات
بی من
ارسلان زیازی
رسته
امین کیخا
امین کیخا
امین کیخا
دوستدار
روفیا
نهاوندی
میر ذبیح الله تاتار
شاهین نجف نجفی
امیر فراز
رضا
آرش رحمتی
دکتر صحافیان
پاسخ گویی ندارد.جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ استپیاله گیر که عمر عزیز بی بدل استمعبری که جان آدمی هر لحظه از آنجا عبور می کند و وارد دنیای حال خوش می شود بسیار باریک است و باید رها (از هر گونه تعلق جسمی، ذهنی و قلبی )و سبک از آنجا عبور کنی.دمی را بدون حال خوش سپری نکن که جایگزینی ندارد(و با تلف کردن آن لحظه، به خود و خداوند ستم کرده ای)3-تنها من نیستم که از بی عملی یا از کناره بودن از کار دولتی افسرده هستم بلکه علما هم به همین جهت حال خوش ندارند.(عمل به علم،شناختن ارزش لحظه است که خداوند در آن موج می زند)آرایه ادبی:واج آرایی حرف ل و مطابق بودن آن با قافیه غزل بر زیبایی این آرایه افزوده است.4-در این روزگار که به واقع گذرگاهی پر از غوغای خواسته های ماست(وگرنه روزگار گیاهان و جانوران همیشه آرام است) از چشم خرد نه پابرجاست و نه ارزشمند.5-رشته موی(تمرکزی که بتواند تو را به زیبایی حال خوش برساند)زیبارویی را بگیر و افسانه نخوان که نیک بختی و شوم بختی از تاثیر افلاک است بلکه از انتخاب توست.6-دلم بسیار امید داشت که به وصال کامل با تو برسم اما مرگ و یا ترس از زوال(که آمیخته با اساس روزگار است)از بین برنده آرزوی حقیقی ماست.7-اینچنین که حافظ مست باده زلال ازلی است هیچ گاه هشیار نمی بینیدش(خود بیش از همه به مضمون اشعارش پایبند است)آرامش و پرواز روح پیوند به وبگاه بیرونی اینستاگرام:drsahafian
مصطفی
دکتر صحافیان
در سکوت
برگ بی برگی
ن آرین
رضا تبار