
حافظ
غزل شمارهٔ ۴۵۰
۱
روزگاریست که ما را نگران میداری
مخلصان را نه به وضع دگران میداری
۲
گوشهٔ چشمِ رضایی به منت باز نشد
اینچنین عزت صاحبنظران میداری
۳
ساعد آن به که بپوشی تو چو از بهر نگار
دست در خون دل پرهنران میداری
۴
نه گل از دست غمت رست و نه بلبل در باغ
همه را نعرهزنان جامهدران میداری
۵
ای که در دلق ملمّع طلبی نقد حضور
چشم سری عجب از بیخبران میداری
۶
چون تویی نرگس باغ نظر ای چشم و چراغ
سر چرا بر من دلخسته گران میداری
۷
گوهر جامجم از کان جهانی دگر است
تو تمنا ز گل کوزهگران میداری
۸
پدر تجربه ای دل تویی آخر ز چه روی
طمع مهر و وفا زین پسران میداری
۹
کیسه سیم و زرت پاک بباید پرداخت
این طمعها که تو از سیمبران میداری
۱۰
گرچه رندی و خرابی گنه ماست ولی
عاشقی گفت که تو بنده بر آن میداری
۱۱
مگذران روز سلامت به ملامت حافظ
چه توقع ز جهان گذران میداری
تصاویر و صوت












نظرات
ناهید
لیلا اسدی
فرخ مردان
کمال داودوند
رضا ساقی
احمد
FarshidZare
در سکوت
مینا خانی