حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۴۵۱

۱

خوش کرد یاوری فلکت روز داوری

تا شکر چون کنی و چه شکرانه آوری

۲

آن کس که اوفتاد خدایش گرفت دست

گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری

۳

در کوی عشق شوکت شاهی نمی‌خرند

اقرار بندگی کن و اظهار چاکری

۴

ساقی به مژدگانی عیش از درم درآی

تا یک دم از دلم غم دنیا به دربری

۵

در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسیست

آن به کز این گریوه سبکبار بگذری

۶

سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنج

درویش و امن خاطر و کنج قلندری

۷

یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است

ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری

۸

نیل مراد بر حسب فکر و همت است

از شاه نذر خیر و ز توفیق یاوری

۹

حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی

کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 444
دیوان حافظ به خط سلطانعلی مشهدی با تصاویر حاشیهٔ افزوده در دورهٔ گورکانی هند » تصویر 201
دیوان حافظ دانشگاه پرینستون نوشته شده به تاریخ جمادی الثانی ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 220
دیوان لسان الغیب سنهٔ ۹۲۰ هجری قمری دارای مقدمهٔ منثور » تصویر 318
دیوان مولانا شمس الدین محمد حافظ شیرازی به اهتمام دکتر یحیی قریب - حافظ شیرازی - تصویر ۴۶۶
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (براساس نسخه مورخ ۸۲۴ هجری) به کوشش سید محمدرضا جلالی نائینی و نذیر احمد - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۴۹۹
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
مریم فقیهی کیا :
فاطمه زندی :
محسن لیله‌کوهی :
محمدرضا مومن نژاد :
عندلیب :
افسر آریا :
شاپرک شیرازی :
محمدرضاکاکائی :

نظرات

user_image
حمیدرضا
۱۳۸۷/۱۰/۱۵ - ۰۹:۵۲:۴۳
مصرع دوم بیت سوم از آن سعدی است:«سعدی تو کیستی که دم دوستی زنیدعوی بندگی کن و اقرار چاکری»سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل 543
user_image
ملیحه رجایی
۱۳۸۹/۱۰/۱۵ - ۰۰:۵۰:۴۲
شوکت = شکوه و جلالگَریوه = راه دشوارکُنج قلندری = گوشه درویشیاجازتست = اجازه هست ؟ ، اگر اجازه بدهینِیل = نائل آمدن ، رسیدنکیمیاگری = تبدیل خاک به طلامعنی بیت 3 : شکوه و جلال سلطنت را در کوی عشق، به چیزی نمی خرند. باید در آنجا به بندگی خود اعتراف کرده و چاکری خود را نشان دهی.معنی بیت 8 : نائل شدن به مراد و آرزو ، برحسب همت و اندیشه هر کسی است. بر شاه ، نذر خیری واجب است و بر خداست فراهم آوردن اسباب یاوری.معنی بیت 9 : حافظ! گرد و غبار بی نیازی و قناعت را از چهره پاک مکن زیرا این خاک ، بهتر از صفت کیمیا گری و تبدیل خاک به طلا است.
user_image
کوروش گرامی
۱۳۹۵/۰۱/۲۴ - ۱۴:۵۷:۳۸
حافظ میفرماید : آن کس که اوفتاد و خدایش گرفت دست گو بر تو باد تا غم افتادگان خوریشکرانه‌ی این که آدمی افتاده است و دوباره با عنایت خداوند برمی‌خیزد و سلامت مجدد پیدا می‌کند، این است که دست یک افتاده‌ای را بگیرد. کسی را که بر زمین افتاده، نشسته و مقهور قهر روزگار شده، دوباره دستش را گرفته و لبخند را بر لب او بنشاند، و او را دوباره سر پا برخیزاند. شهید بلخی از شعرای پارسی گوی ما نکته ای بسیار ناب را در این بیت بیان کرده است که : شنیدم که بهشت آن کسی تواند یافت که آرزو برساند به آرزو مندی حقیقتا آرزوی آرزو مندان را برآوردن ، دری از درهای بهشت است .
user_image
فرخ مردان
۱۳۹۶/۰۶/۱۵ - ۰۰:۴۴:۳۳
دوستان،این شعر بوضوح به مناسبت بخشیدن شخصی بلندپایه (شاید فرزند شاه) از طرف شاه زمانه سروده شده. کسی اطلاع موثقی در مورد این زمینه تاریخی داره؟
user_image
رسول
۱۳۹۷/۰۳/۰۸ - ۰۳:۱۱:۰۱
سلام من جایی خوندم که این غزل مربوط به سال 786 ه ق هست و مربوط به اختلاف بین سلطان زین العابدین پسر شاه شجاع با عمویش سلطان بایزید می باشد که نهایتا با صلح بین آن دو خاتمه یافت و در بازگشت شاه زین العابدین به شیراز حافظ این غزل را سروده
user_image
مسعود هوشمند
۱۳۹۷/۰۶/۲۴ - ۱۷:۳۳:۰۹
از آنجایی که راه تنگ و باریک بین دو کوه را گریوه می نامند، احتمال زیادی بر این است که کلمه گیوه در اصل همان گریوه بوده و یا از آن مشتق باشد. چه این پاپوش، از اطراف پوشیده و سر به هم برآمده و تنها از یک راه می توان پای در آن فرو برد و این همان وضع راه گریوه بین دو دیواره کوه را تداعی می کند.شرح جلالی بر حافظ
user_image
رضا ساقی
۱۳۹۷/۰۹/۱۹ - ۱۱:۴۴:۱۱
خوش کرد یاوری فلکت روز داوریتا شُکر چون کنی و چه شکرانه آوریچنین گویند که این غزل دراستقبال ازشاه زین العابدین فرزندشاه شجاع سروده است آن هنگام که شاه زین العابدین با عمویش سلطان بایزید و پسر عمش شاه یحیی دچار کشمکش وجدل شده ودرنهایت فاتحانه به شیرازبازگشته است.فلک: روزگار، چرخ گردون داوری : قضاوت و انصاف درباره ی جنگ و کشمکش و مرافعه ی دو یا چند تن، جنگ وجدالمعنی بیت: درروزجنگ وجدل، چرخ گردن بروفق مراد توچرخید وتورابسیارنیکویاوری نمود تا ببینیم توچگونه ازعهده ی شکرش بدرخواهی آمد و چه چیزی به شکراین نعمت به اطرافیان درنظرخواهی گرفت.مراذلیل مگردان به شکراین نعمتکه داشت دولت سَرمد عزیز ومحترمتآن کس که اوفتاد خدایش گرفت دستگوبرتو باد تا غم افتادگان خوری بر تو باد: بر تو واجب استمعنی بیت: به آنکسی که ازپای افتاد وموردلطف خداوندقرار گرفت وبادستگیری خداوند دوباره به پاخاست بگو درجایی که خداوند از افتادگان دستگیری می کند برتو واجب ولازم است که به تبعیّت ازخداوند تونیزمی بایست ازافتادگان دستگیری کنی.حافظ فرهیخته گرچه به ظاهر درحال مدّاحی پادشاه واستقبال ازبازگشت پیروزمندانه ی اوست لیکن چنانکه ملاحظه می شود تمام ابیات غزل به جای مدح وثنا، پند واندرزونصیحت است. به عبارتی حافظِ رند وصدالبته بیباک وشجاع، مدّاحی رامطابق روال همیشگی به مددِ نبوغ وهوش روانشناسانه ی خویش مبدّل به بستری مناسب و اثربخش برای بیان فضایل اخلاقی کرده است. بطوری که یک بیت ازاین غزلِ به ظاهر مدّاحی به قول خود خواجه ازصد رساله تاثیرگذارتر است.دیدیم شعردلکش حافظ به مدح شاهیک بیت ازاین قصیده به ازصد رساله بوددرکوی عشق شوکتِ شاهی نمی‌خرنداقرارِ بندگی کن و اظهار چاکریشوکت: شکوه و عظمت، جاه و جلال.اقرار: ‌اعتراف معنی بیت: درطریق عشق جاه وجلال شاهانه هیچ ارزشی ندارد وکسی خریدارعزّت وعظمت سلطانی نیست می بایست برای کسب شکوه وعظمت ،درحضرت عشق اعتراف به بندگی وخدمتگزاری کنی وباافتخارو اشتیاق حلقه ی غلامی درگوش کنی.نقطه ی عشق نمودم به توهان سَهومکنورنه تابنگری ازدایره بیرون باشیساقی به مژدگانی عیش ازدَرم درآیتا یک دَم ازدلم غم دنیا به دربریمعنی بیت: ای ساقی ازدر درآی ومژده ی عیش ونوش باخود بیاورتا باجام شرابی یک لحظه از دلم غم دنیا رابه درببریبیاای ساقی گلرخ بیاورباده ی رنگینکه فکری در درون ما ازاین بهترنمی گیرددر شاهراه جاه و بزرگی خطر بسیستآن به کزاین گریوه سبکبار بگذریگریوه : گردنه ، کوه پَست ، پشته ، تپه ، راه ناهموار میان کوه پست وتپّه معنی بیت: (ای پادشاه) درجاده ی شهرت وبزرگی وجاه طلبی خطرات زیادی وجودارد راه ناهمواراست وگردنه ی صعب العبوردارد بهترآنست که دراین مسیرسبکبارباشی(بایدقانع وواقع بین باشی و بلندپروازی وزیاده خواهی نکنی تابتوانی ازاین گردنه ی خطرناک بگذری وگرنه خطرات زیادی توراتهدیدخواهد کرد)اززبان سوسن آزاده ام آمدبگوشکاندراین دیرکهن کارسبکباران خوشستسلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنجدرویش و اَمن خاطر و کُنج قلندریسودا: معامله، فکروخیالاَمن خاطر: آسایش خاطر قلندری : درویشی، رندیمعنی بیت: سلطان وپادشاه همواره درفکرحفظ تاج وتخت است ودغدغه ی ضعف وقوّت لشکردرسردارد پادشاه همیشه در تشویش ونگرانی بسرمی برد ویک شب نیست که سرآسوده بربالین بگذارد در حالی که درویش درکنج قناعت ودرویشی آسوده خاطر وخرسنداست وهیچ دغدغه ای به دل ندارد.دراین بازاراگرسودیست با درویش ِخرسند استخدایامُنعم اَم گردان به درویشیّ وخرسندییک حرف صوفیانه بگویم اجازت استای نور دیده صلح به از جنگ و داوریصوفیانه: درویشانه،کنایه از سخن بی پرده وبی تعارفمعنی بیت: ای پادشاه، اجازه هست یک سخن درویشانه بگویم؟ ای عزیز وای نورچشم من، صلح وآشتی بهترازجنگ است.یکی ازباورهای لطیف وناب حافظانه تاکیدبرصلح ودوستی وپرهیزازجنگ وخونریزیست که اوراازتندرویان وخشونت طلبانی که همواره برطبل جنگ می کوبند متمایز می کند. درنظرگاهِ پرنیانی حافظ، گفتگوصلح ومدارا ازجنگ وداوری برتر است جنگ کشتار وخرابی وویرانی دارد جنگ ذاتاً بد است وبه باورحافظ جنگ خوب بکلّی وجود ندارد.آسایش دوگیتی تفسیراین دوحرف استبادوستان مروّت بادشمنان مدارانیل مُرادبرحَسَب فکروهمّت استاز شاه نذر خیر و ز توفیق یاورینیل: رسیدن و نائل شدنمراد: هدف، مقصود برحسب: براساس ، به شرطمعنی بیت: دستیابی ورسیدن به سرمنزل مقصود، به شرط داشتن فکردرست وهمّت واراده تحققّ می پذیرد. حافظ درمصرع دوّم رندانه وباچاشنی طنز، شاه را درمعذورات اخلاقی قرارداده ومی فریاد: پادشاه نذرخیری برای اطرافیان درنظربگیرد تا توفیق وظفربه یاوری شاه بشتابد.حافظ به پادشاه توصیه کرده نذرخیری درنظر بگیرد تا توفیقات الهی نصیب اوگردد بنظر می رسد که حافظ باخود چنین اندیشیده که مبادا پادشاه ومخاطبین غزل، برداشت دیگری از"نذرخیر" کرده وحمل بر درخواست کمک مالی نمایند؟ ازهمین رو وبه منظوررفع ابهام وروشن کردن اذهان مخاطبین بلافاصله به خودنهیب می زند که :حافظ غبار فقر و قناعت ز رُخ مشویکاین خاک بهتر از عمل کیمیاگریغبار فقر و قناعت: فقر و قناعت به گرد وغبار تشبیه شده که بر رخسارشاعرنشسته است.کیمیاگری: روش تبدیل فلزات ناقص به فلزات باارزش مثل طلامعنی بیت: ای حافظ مناعت طبع نگهدار قناعت پیشه گیر وگرد وغبارتهیدستی وفقر را با چشمداشت ازدیگران ازرخ مشوی این غبارفقر وقناعت که رخسارتوراگرفته نشانه ی آزادگی وارستگی توازتعلّقات دنیویست ثروتی تمام ناشدنیست که ازکیمیاگری نیزباارزش تر است.ماآبروی فقروقناعت نمی بریمباپادشه بگوی که روزی مقدّر است.
user_image
محمدامین
۱۳۹۸/۰۲/۲۲ - ۲۲:۵۷:۰۴
سلام و دروداشاره به رباعی خیام:تا راه قلندری نپویی نشودرخساره بخون دل نشویی نشودسودا چه پزی تا که چو دلسوختگانآزاد به ترک خود نگویی نشودخیام
user_image
علی
۱۳۹۸/۱۰/۱۸ - ۲۳:۵۷:۰۲
حرف صوفیانه تنها در این اثر بکار رفته است
user_image
رضا س
۱۳۹۹/۰۲/۲۳ - ۰۷:۳۰:۳۱
سهیل قاسمی مثل همیشه به زیبایی متن غزل را خوانده ولی بیت دوم اشتباه خوانده شده و باید یک‌نفس خوانده شود. منظور اینه که به آنکس که افتاد و خدا دستش را گرفت بگو تو هم دست افتادگان را بگیر. که کلمه‌ی "به" در اول بیت به اقتضای وزن حذف شده. اگر مکث کنیم مصرع خبری شده و اینطور میشه که هرکس که افتاد خدا دستش را می‌گیرد و تو هم غم افتادگان را بخور و دستشان را بگیر که معنی درستی به دست نمیاد.
user_image
رضا س
۱۳۹۹/۱۲/۲۴ - ۰۶:۲۵:۳۷
بیت دوم رو فقط فریدون فرح‌اندوز درست خونده. بقیه بعد از اوفتاد مکث می‌کنن که معنی درستی به دست نمیاد.
user_image
در سکوت
۱۴۰۱/۰۹/۲۷ - ۲۱:۰۰:۴۸
این غزل را "در سکوت" بشنوید