حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۴۶۴

۱

بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی

خوش باش زان که نبود این هر دو را زوالی

۲

در وهم می‌نگنجد کاندر تصور عقل

آید به هیچ معنی زین خوبتر مثالی

۳

شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را

هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی

۴

آن دم که با تو باشم یک سال هست روزی

وان دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی

۵

چون من خیال رویت جانا به خواب بینم

کز خواب می‌نبیند چشمم به جز خیالی

۶

رحم آر بر دل من کز مهر روی خوبت

شد شخص ناتوانم باریک چون هلالی

۷

حافظ مکن شکایت گر وصل دوست خواهی

زین بیشتر بباید بر هجرت احتمالی

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 456
دیوان حافظ به خط سلطانعلی مشهدی با تصاویر حاشیهٔ افزوده در دورهٔ گورکانی هند » تصویر 194
دیوان حافظ دانشگاه پرینستون نوشته شده به تاریخ جمادی الثانی ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 239
کتاب خواجه حافظ شیرازی به خط محمد ساوجی مورخ ۱۲۸۰ هجری قمری » تصویر 319
دیوان حافظ به توضیح و تصحیح پرویز ناتل خانلری - ج ۱ (غزلیات) - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۹۲۹
دیوان مولانا شمس الدین محمد حافظ شیرازی به اهتمام دکتر یحیی قریب - حافظ شیرازی - تصویر ۴۷۳
خاطر مجموع (جامع دیوان جامع حافظ بر اساس بیست و یک متن معتبر چاپی) تدوین و توضیح شفیع شجاعی ادیب - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۱۰۱۲
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی به کوشش سید علی محمد رفیعی - خواجه شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۶۰۷
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
مریم فقیهی کیا :
محسن لیله‌کوهی :
فاطمه زندی :
محمدرضا مومن نژاد :
پانیذ علیپور :
عندلیب :
افسر آریا :
شاپرک شیرازی :

نظرات

user_image
بهرام مشهور
۱۳۹۴/۰۷/۲۲ - ۱۴:۳۳:۲۳
از بس که معنا کردن برخی ابیات این غزل سخت است کسی تا پیش از این چیزی ننوشته است ، بخصوص بیت سوّم که احتمال زیاد می دهم جز خود حافظ کسی معنای آن را درنیابد
user_image
بی سواد
۱۳۹۴/۰۷/۲۲ - ۲۰:۳۳:۱۸
جناب مشهور، گرچه به سیار از زبان خواجه به دور است، بیت مورد اشاره به گمانم میگوید لذت زندگی آن است که روزی روزگاری وسال تو ام حاسل شود. ( روزی من شود)و ببخشید حرف ساد را نمی یابم.
user_image
شبرو
۱۳۹۴/۰۷/۲۳ - ۰۳:۳۵:۵۷
آنقدر ستیز با کلمات عربی در زبان فارسی زیاد شده که گمان کردم می خواهید همه صاد ها را با سین عوض کنید. خدا را شکر اینگونه نبوده است :)
user_image
شبرو
۱۳۹۴/۰۷/۲۳ - ۰۳:۳۸:۰۰
آنقدر ستیز با کلمات عربی در زبان فارسی زیاد شده که گمان کردم می خواهید همه صاد ها را با سین عوض کنید. :)
user_image
بی سواد
۱۳۹۴/۰۷/۲۳ - ۰۳:۴۳:۴۶
صپاص ناباور گرامی، صبح صرکار به خیر !!( میخواهم دلی از عزا در آورم)و شگفتا ! دیگر حروف با شیفت رخ می نمایند و صادتنها مانده است، در میان انبوه صفرها، انبوه یک هابر تنهایی او دل خواهم سوزاند.
user_image
ناباور
۱۳۹۴/۰۷/۲۳ - ۰۷:۳۱:۲۳
بی سواد جانکاش همه مثل شما بی سواد بودندو چه خوش شانس هستم من که اسم بنده سوسنی سروستانی نیست {صوصنی صروصتانی}خوشحال شدم ، صاد زنده شددر جوار شما هرچند مجازی بسیار آموختمزنده باشید
user_image
بی سواد
۱۳۹۴/۰۷/۲۳ - ۱۰:۳۵:۴۵
ناباور گرامی،نامتان هرچه باشد، در دل من جای گرفته اید، نه تنها از آنرو که به من آموختید که هم از دید و باورهاتان. و سروستان یاد آن خاک مشکبیز را در دلم زنده کرد ،همان نزدیکی ها کوههای صابونات ( اصطهبانات!! استهبان ) که حتا یادشان آتش در دلم می افکند، آتشی که مینوازد، می خواند ، نمی سوزاند سر خوش و سرفراز، گرم و امیدوارم میدارد مهر میهن است که چنین در سرشت مایه مان آویخته است، آمیخته است. و اما نام بی سواد را از آنروز بر خویش پسندیدم که دارو دسته پدر خوانده خرده گیران بر ننگین ترین قرارداد تاریخمان را بی سواد خواندند. تندرست و سرفراز بوید.
user_image
ناباور
۱۳۹۴/۰۷/۲۳ - ۱۳:۰۸:۱۵
بی سواد جانقربانت گردم پدر خوانده ی خرده گیران؟؟؟ننگین ترین قرارداد؟؟چگونه بوده است آن حکایت؟از مهر میهن گفتی و داغ دل تازه کردیتقدیم مهرت ای سر زمین من که ز اسطوره برتریدر چشم من عزیز تر از دُر و گوهریدر لا بلای جنگل گیلان پر شکوهروید درخت زر تو عجب کیمیاگریدر قطره قطره های زلال خلیج فارس نقشی ز آسمان ِ کرامت بر آوریدر موج پر تلاطم بحر خزر نهیصدها گهر به دامن ما ، بس توانگری در سنگ نقش های تو ای سرزمین من ثبت است بر جریده ی عالم دلاوریهرگه غریو و غرّش شیران دشت توست بر جای جای لشگر ِ دشمن تو افسری با اشک دیده خاک ترا شستشو کنیمآنگه که زخم خورده ی دیوان خود سریچون دشمنت به دیده تهدید بنگریستآمد به صد خروش ز هرخطه لشگریکرد و لر و بلوچ و جوانان پارسیپس دیلمان و خوزی و یزدی و آذریگر دشمنت چو خار نماید به روی خاکقامت کشیده ای تو ، درخت صنوبریتا جاودانه پرچم سبز و سپید و سرخدر احتزاز آوری تا بام مشتریای سر زمین من ، که چنین می ستایم اتدر آسمان خاطره ی من چو اخگریبس دیده ام به گرد جهان گوهر ثمیندر قلب ِ من ولی تو ز ِ یاقوت ِ دیگریای سر زمین من ، تو که مردان سرفرازبر دامنت چو زال نریمان بپروریدود از سرای مُفسِد ضَحّاک ماردوشبا یک نهیب کاوه به گردون برآوریجانم فدای مهر ِتو ای سرزمین من دستم تهی ست وَرنه تو از جان فراتری-زنده باشی دوست عزیز--
user_image
Ahmadali Gholami
۱۳۹۴/۰۷/۲۴ - ۰۷:۵۱:۴۰
نکا ت مهم در این غزل 1. کارحسن معشوق و عشق عاشق هردو به سمت کمال و افزایش پیش میروند و زوالی ندارد.2. زوال ناپذیری و ازلی بودن این دو3. تصور عقل انچه را دریافت در محدوده درک وهم و دریافت وهم نمی باشد4. دم و لحظه هر دو یکی هستند ولی از دو فضای متفاوت و یک تفاوت مفهومی خواهند داشت بسبب متفاوت بودن در تعلق ولی بلاحاض فعلیت یکی می باشند ولی در دو محیط و مختصات متفاوت. نکته مهم در غزل حافظ که کمک شایانی به درک رابطه می نماید مقدار ارزش کمی دم وقتی از فضای روحانی به فضای فیزیکی وارد می شود با توجه به معادلات تبدیل به دو صورت خواهد بود الف- زمانیکه حافظ با معشوق باشد و درک نماید یکسال زمانی فیزیکی که حضور داشته باشد ارزش 365 روز آن به میزان 1 روز خواهد بود در واقع زمان منقبظ می گردد.ب- زمانیکه حافظ غافل از معشوق و ناتوان از درک آن باشد در یک دم روحانی پس از تبدیل و انتقال به فضای فیزیکی در 1 لحظه یا همان کوچکترین واحد زمانی فیزیکی برابرخواهد بود با 365 روز که در واقع انبساط زمان را نشان می دهد.5. در خواب انچه به چشم دیده شود فقط خیال و خیال استدر نهایت بازهم "مقام رضایت" انچه قبلا بدان اشاره کرده میرسیم.
user_image
فرخ مردان
۱۳۹۶/۰۶/۱۵ - ۰۳:۲۳:۰۹
@ بهرام مشهور:"شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را....هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی"اینجور که من میفهمم:شُد= شود، می شود=> خواهد شدروزی(1)= یک روزروزی(2)= قسمت، نصیببزرگترین لذت عمر من آن خواهد بود که یک روز،وصال تو نصیبم شود.
user_image
بهادر غلام زاده
۱۳۹۷/۰۲/۰۴ - ۰۶:۵۱:۳۰
سلامگزارشی برای بیت سومحظ=بهره، گر زانکه=اگر=اگر چنانچه، روزی=بهره،نصیب، وصال= رسیدن به یارمعنی: اگر در سراسر عمر تنها یک روز وصال تو نصیب ما شود، از عمر بهره ی کامل را برده ایم.یا: یک روز وصال برابر است با بهره مندی تمام عمرویا:عمرما بیهوده نبوده است، اگر تنها یک روز به وصال یار زسیده باشیم.
user_image
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ
۱۳۹۷/۰۷/۳۰ - ۰۶:۴۷:۵۵
ﺩﺭ اﺩاﻣﻪ ﺗﺤﻠﻴﻞ و ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺑﻴﺖ ﺳﻮﻡ,ﻳﻚ ﻭاﮊﻩ, ﻣﺒﻬﻢ اﺳﺖ و ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻧﻴﺰ,ﺗﻔﺎﻭﺕ اﻳﺠﺎﺩ ﻛﻨﺪ!!!ﻭاﮊﻩ *ﻫﺮﮔﺰ* ﺩﺭ ﺑﻴﺖ ﺳﻮﻡ,ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻌﻨﺎ ﻣﻴﮕﺮﺩﺩ?!اﮔﻪ ﻛﺴﻲ ﻣﻴﺪﻭﻧﻪ, ﭘﺎﺳﺦ ﺑﮕﻪ. ﺳﭙﺎﺳﮕﺰاﺭﻡ.
user_image
فوآد
۱۳۹۷/۰۹/۱۸ - ۰۵:۵۹:۲۷
جانم فدای حافظ این بیت اشتباه استهرچند هست خواجه از هر لحاظ عالیزیاد لازم نیست خودتونو به زحمت بندازین به فرض اگه معنایی هم برای بیت سوم متصور باشه همین که اینقدر خواننده برای معنا کردنش به زحمت میافته علامت اینه که از لحاظ معانی بیان اشکال داره. هرچند مثل منی لیاقت شاگردی خواجه رو هم نداریم اما حرف حرف حقه!!
user_image
ما را همه شب نمی برد خواب
۱۳۹۷/۰۹/۱۸ - ۰۷:۱۳:۲۳
دوست گرامی با اسم پروردگار این بیت یک نکته ی مبهم داره که اگر دو پاره ی مصراع دوم رو جابجا کنیم روشن میشه تفسیرهای بالا درسته مصراع اول :من بهره ام رو از عمر می گیرم چنان چه با تووصال روزیم بشه , * هرگز به روز عمر* کنایه ی روشن داره به اینکه این اتفاق تو عمر من نمی افته روز عمر هم کنایه از کوتاهی عمر ما انسان ها , و اون چیزی که به گمانم مدنظر حافظ بوده زندگی مادی منظوره
user_image
ما را همه شب نمی برد خواب
۱۳۹۷/۰۹/۱۸ - ۰۷:۱۶:۵۳
شد حظ عمر حاصل گر زانکه با تو ما را روزی شود وصالی , هرگز به عمر روزی به این ترتیب کاملا روشنه ,
user_image
ما را همه شب نمی برد خواب
۱۳۹۷/۰۹/۱۸ - ۰۷:۲۰:۰۱
من بهره و نصیبم رو از زندگی می برم اگه وصال تو روزیم بشه , هرگز تو عمر من چنین روزی نخواهد اومد ...
user_image
رضا ساقی
۱۳۹۷/۱۰/۰۲ - ۱۱:۰۲:۲۸
بگرفت کار حُسنت چون عشق من کمالیخوش باش زان که نبود این هردو را زوالی حُسنت: جمال و زیبایی توکمال: کامل شدن، به نهایت واوج رسیدن زوال: فروریختن و نابودشدنمعنی بیت: جمال وزیبایی توهمانندِ اشتیاق وعلاقه ی من به اوج کمال وپویایی رسیده است هیچ دغدغه ا ی به دل راه مده نه زیبایی توکاستی می پذیرد نه نیازمندی من، خوش باش که هردودایمی وجاودانه هست. نصاب حُسن درحدّکمال استذکاتم ده که مسکین وفقیرمدر وَهم می‌نگنجد کاندر تصوّرعقلآید به هیچ معنی زین خوبتر مثالیوَهم: گمان وخیال،پندارتصوّر: 1. صورت کسی یا چیزی را در خیال خود مجسّم ساختن.2. گمان کردن؛ پنداشتن؛ انگاشتن.به هیچ معنی: درهیچ موضوعی، درهرموضوعیمثال: شبیه،مانندمعنی بیت: حتّادرظرف گمان نیزنمی گنجد که عقل توانسته باشد مثالی بهترازاین ،درهرموضوع وبه هر مضمونی تصویرسازی کند. به عبارت دیگر عقل نمی تواند مثال مناسب تر وقانع کننده ترازاین پیداکند حتّادرباره ی هرچیزوهرموضوعی بخواهدمثال بهترازاین پیداکند موفّق نخواهدشد.بی تردید مثال موردبحث در این بیت، مضمون بیت پیشین است(کارحُسن تو واشتیاق من به سرحدّ کمال رسیده خوش باش که......)وامّا چراعقل قادرنیست مثال متناسب ترازاین پیداکند؟ برای اینکه سخن پیرامون عشق واشتیاق است روشن است که پای عقل دراین وادی می لنگد ونمی تواندبسان حافظِ عاشق پیشه که ازعشق تعلیم سخن گویی فراگرفته،مضمون سازی کند.قیاس کردم وتدبیرعقل دررهِ عشقچوشبنمیست که بربَحرمی کِشدرقمیشد حظِّ عمرحاصل گر زان که با تو ما راهرگزبه عمرروزی روزی شود وصالیحَظّ: لذّت"هرگز" دراین بیت به معنای هیچ وقت نیست بلکه درقدیم به معنای گاهی وهمیشه ودایم بکارمی رفت ودراینجانیزبه معنای همیشه ودایم بکاررفته است."روزی اوّل" به معنی یک روز و روزی دوّم به معنی قسمت ونصیب معنی بیت: اگرتنها دریک روزازعمرمان، وصال تونصیب می گردید لذّت همیشگی بدست می آمد ومی توانستیم تمام عمرازآن لذّت بهره ببریم. یک روز وصال تو لذّت یکروزه ندارد بلکه لذّتی عظیم وتمام ناشدنی دارد ومی توان تمام عمرازآن لذّت بهره برد. حافظ درجای دیگرپارا ازاین هم فراترنهاده ونه یک روز را بلکه یک لحظه وصل را بالذّت همه ی کامهای جهان برابر دانسته است.به وصل دوست گرت دست می دهد یک دمبروکه هرچه مراداست درجهان داریآن دَم که با تو باشم یک سال هست روزیوان دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالیمعنی بیت:ای دوست آن لحظه ای که باتوودرکنارباشم(زمان به چشم من بسیارتند ولذتبخش می گذرد وگذرزمان راحس نمی کنم چنانکه) گذشتِ یکسال به اندازه ی گذر یک روزبه نظرمی آید. درمصرع دوّم: وآن دمی که دورازتوبوده باشم (زمان بسیارکُند وآزارنده می گذرد چنانکه) گذشتِ یک لحظه به اندازه یکسال طول می کشد.حافظ دراین بیت زیبا ونغز به مددِ طبع لطیف خویش قرنها پیش قانون نسبیّت رابه زبان شیرین وحافظانه اثبات وعرضه کرده است. آلبرت انیشتین احتمالاً ازاین بیت الهام گرفته که درمورد قانون نسبیّت می گوید: "وقتی باکسی که عاشقش هشستید ملاقات می کنیدیک ساعت مثل یک ثانیه می گذرد وهنگامی که روی آتش پامی گذاریدیک ثانیه به اندازه ی یک ساعت می گذرد به این می گویند: نسبیّت" ماهم این هفته برون رفت وبه چشمم سالیستحال هجران توچه دانی که چه مشکل حالیستچون من خیال رویت جانا به خواب بینمکز خواب می‌نبیند چشمم به جز خیالیمعنی بیت: (ای حبیب چون دیدارتوممکن نیست) و ازآنجا که برای من تنها این امکان میسّراست که روی تورا درخواب ببینم ازبداقبالی دریغاکه اصلاً خواب به چشمم نمی آید(چشمم هیچ خودِ خوابیدن رانمی بیند فقط خیالِ خوابیدن رادرسرمی پروراند درنتیجه نمی توانم بخوابم وخیال روی تورانیزنمی توانم درخواب ببینم)خواب بیداران ببستی وآنگه ازنقش خیالتهمتی برشبروان خیل خواب انداختیرَحم آربر دل من کز مِهر روی خوبتشدشخص ناتوانم باریک چون هلالیمعنی بیت: بردل ِ عاشق من رحم کن ببین که وجودِ ناتوان من ازمحبّت واشتیاق روی نازنین تو چگونه لاغروباریک همچون هلال ماه شده است!هلالی شدتنم زین غم که باطغرای ابرویشکه باشدمه که بنماید زطاق آسمان ابروحافظ مکن شکایت گر وصل دوست خواهیزین بیشتر بباید بر هجرت احتمالیمعنی بیت: ای حافظ گله وشکایت مکن اگرتووصال دوست می طلبی می بایددرنظرگرفته وپذیرفته باشی که وصال به آسانی بدست نمی آید واحتمال دارد هجران طولانی مدّتی راتحمّل کنی تاقابلیّت لازم رابه دست آوری.حافظ شکایت ازغم هجران چه می کنیدرهجروصل باشد ودرظلمتست نور
user_image
مهرداد
۱۳۹۸/۰۷/۲۰ - ۱۶:۰۴:۰۲
سلاممتونی رو که دوستان زحمت نگارش اون رو بر خود هموار کردن نخوندم (نه فرصت ،نه سعادت) ،اینکاره نیستم ،عبوری به مناظره و مباحثه بر سر معنای واژه «هرگز» در مصرع دوم بیت سوم برخوردم...به گمانم مراد خواجه از هرگز در این متن خاص ، واژه ای معادل «عمرا» ،«زهی خیال باطل» «کارخدارو چی دیدی شاید شد »....و امثال آن باشه،ببخشید هول هولکی شد
user_image
نگین کشاورز
۱۴۰۰/۱۱/۱۶ - ۲۲:۲۳:۳۰
شد حظ عمر حاصل از آن که با تو ما را یک دم به عمر روزی روزی شود وصالی    
user_image
علی محمد حقیقت جو
۱۴۰۱/۰۴/۰۲ - ۰۱:۳۳:۰۶
با سلام به نظر این حقیر معنی این بیت چنین مینماید شد به معنی شود  اگر تنها یک روز از تمام عمرم وصال تو حاصل شود تمام بهره زا از عمرم برده ام ولی هرگز چنین نخواهد شد و ان یک روز هم وصال تو حاصل نخواهد شد  حقیقت جو
user_image
رضا س
۱۴۰۱/۰۹/۱۳ - ۱۵:۴۳:۰۹
در مورد بیت ششم: رحم آر بر دل من کز مهر روی خوبت/ شد شخص ناتوانم باریک چون هلالی با توجه به اینکه هلال در مصرع دوم اومده، مهر رو در مصرع اول باید به معنای خورشید بگیریم: از اشتیاق خورشید نورانی صورتت همچون هلال ماه ضعیف و خمیده شده‌ام. ضمن اینکه با طلوع خورشید در آسمان، ماه محو می‌شود.
user_image
در سکوت
۱۴۰۱/۱۰/۱۵ - ۱۷:۵۷:۱۰
این غزل را "در سکوت" بشنوید