
حافظ
غزل شمارهٔ ۴۶۶
۱
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وین دفتر بیمعنی غرق می ناب اولی
۲
چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم
در کنج خراباتی افتاده خراب اولی
۳
چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی
هم سینه پر از آتش هم دیده پرآب اولی
۴
من حالت زاهد را با خلق نخواهم گفت
این قصه اگر گویم با چنگ و رباب اولی
۵
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی
۶
از همچو تو دلداری دل برنکنم آری
چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اولی
۷
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی
تصاویر و صوت





نظرات
پیام
سید
احمد
آذرگشسب
پویا
بابک بامداد مهر
پاسخ به دوست عزیز،اشاره حافظ به دفتربی معنی،دفتر ودرس مدرسه ای بوده که درآن زمان مسلط بوده ومسلم بدانیدمنظورش به اشعارخودش که بیت الغزل معرفت است نبوده.درجایی خواندم استادشفیعی کدکنی این غزل رابسیارخوش داشته اند:این خرقه که من دارم دررهن شراب اولیوین دفتربی معنی غرق می ناب اولی.
رضا ساقی
رئوف موسوی
محمد شکری
محمد ضیا احمدی
فرید ن
Mo Taheri
جاوید
پاسخ به آقا «فرید»باید عرض کنم گمونم شما حتی معنای کلمهی (دفتر) رو تو فرهنگ لغت نزدید یا لااقل چهارتا شعر نخوندید که بفهمید به چی میگن دفتر معنی دفتر، کتاب و دفتر مدرسه(دینی) و مکتب خانه است که در آن ها مطالب دینی یادداشت میکردند و نه کتاب آسمانی دوماً اینکه کلماتی نظیر شراب و می و ساقی و... در هر شعری معنای متفاوت و مشخصی داره، باید دید اون شعر رو کِی و چرا و خطاب به چه کسی نوشته اما عموما اشعارش به دو دسته تقسیم میشن:یه گروه از اشعار که واقعا مراد از شراب همون می و شراب است که این اشعار خطاب تزویر گران و زاهدان دو روی زمان حافظه و به زاهدان تزویرگر میگه می خوردن بهتر از عبادات ازو روی رِیا ست. //( یه توضیح برای کسایی که نمیدونند: زمان حافظ دو سه تا پادشاه به تخت نشستند اولی که اسمش یادم نیست خیلی علاقه به شعر و شاعری داشت و به شاعران بها میداد اما دومی به اسم امیر مبارزالدین (پادشاه کرمان و سپس شیراز )یه پادشاه قاتل بی رحم بود که پادشاه اولیه رو کشت و خلاصه دهن همه رو سرویس کرد علاقه ای هم به شاعری نداشت(اینجا حافظ و شاعران اون زمان حسابی خونشون از دست حاکم جدیده به جوش بود) بعد از اینکه به اندازه کافی خون ریزی کرد یهو به فکر دین و ایمان و این چیزا افتاد از اون به بعد خیلی فاز مذهبیتوری میگرفت و به زاهدان و عارفان اهمیت میداد به همین دلیل بسیاری از افراد یه خرقه پوشیدنو یه عمامه گذاشتنو ادای مذهبی ها و با ایمان هارو در میاوردن که خودشون رو برای شاه عزیز کنند اما از اونجایی که حافظ خودش با دین و ایمان بود و اهل سلوک و خلاصه اینکارا تزویر اینارو میدونست و بدش میومد به همین دلیل هم بهشون هی میتوپید.)گروه دوم مربوط به خدا و این چیزا که حتی تو دانشگاه هم رشته اختصاصی داره واژه شناسی عرفانعذر میخواهم با توضیحات نا کاملم
در سکوت
داود مهرائی