حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۴۷۴

۱

هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی

که هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانی

۲

ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق

نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی

۳

بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور

که از هر رقعه دلقش هزاران بت بیفشانی

۴

گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است

خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی

۵

ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد

که در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی

۶

چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان است

مباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانی

۷

دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت

ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی

۸

ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست

بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی

۹

خیال چنبر زلفش فریبت می‌دهد حافظ

نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 466
دیوان حافظ به خط سلطانعلی مشهدی با تصاویر حاشیهٔ افزوده در دورهٔ گورکانی هند » تصویر 197
دیوان حافظ به خط عبدالصمد شیرین‌قلم ۹۹۰ هجری » تصویر 496
دیوان حافظ دانشگاه پرینستون نوشته شده به تاریخ جمادی الثانی ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 234
دیوان حافظ به خط محمدرضا ابن عبدالعزیز مورخ ۱۲۱۶ هجری قمری » تصویر 380
دیوان لسان الغیب سنهٔ ۹۲۰ هجری قمری دارای مقدمهٔ منثور » تصویر 294
دیوان خواجه حافظ شیرازی (با تصحیح و سه مقدمه و حواشی و تکمله و کشف الابیات) به کوشش سید ابوالقاسم انجوی شیرازی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۴۳۵
Folio from a Divan (collected poems) by Hafiz (d. 1390); recto: Sufi dance; verso: text - بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آورکه از هر رقعه دلقش هزاران بت بیفشانی
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
فرید حامد :
فاطمه زندی :
مریم فقیهی کیا :
محسن لیله‌کوهی :
عندلیب :
افسر آریا :
فاطمه نیکو ایجادی :
شاپرک شیرازی :

نظرات

user_image
جمشید پیمان
۱۳۸۹/۱۱/۰۸ - ۰۴:۵۲:۲۵
جمشید پیمان:تو را درجان خود جویم، که در جانم تو پنهانیچو دریابم تو را در جان، رَهَم از بندِ حیرانیز پای رفتنم بُگشا، غُل و زنجیرِ ماندن راملولم می کند ماندن، ازآن گیرم گرانجانیبه هرجائی تو را جُستم، که بازت یابم ای دَرجانندانستم که اینجایی، بجز در جان، نمی مانیز هَر چون و چرا بیرون، نه ای افسانه و افسوننه دانش
پاسخت داند، نه مدلولاتِ نادانیعِقالِ عقل و بندِ عشق، نبندد دست و پایت رابرون از عقل و از عشقی، وَرایِ کفر و ا یمانیپیامت را نیوشیدم، شدم پُـر از پَـرِ پروازبه زیرِ بال خود دیدم، شکوه و فَرِّ کیهانیبه دریاهای پر توفان، اگر باشی تو کشتی باننترسم از سفر دیگر، درین شب های ظلمانیدلم را چون به دست تو، سپارم ای امین دلرها گردم هم از ظلمت، هم از دَردِ پریشانیجز «آزادی» چه خوانیمَت که بنماید تو را گوهربه نام پر فروغ تو، چه جان ها گشته قربانینشانی هایت ای زیبا، به هر دار و چلیپائیبه لب نام تو می جوشد، چه در پیدا، چه پنهانیاگر شب در زمینِ من، گشوده بال تاریکیز هم بگسل سیاهی را، به چشمم مهرتابانیتوئی سیمرغ البرزم، خجسته نام و رائی توبکن بایسته تدبیری، زحد بگذشته ویرانی
user_image
مینا
۱۳۹۲/۰۳/۰۶ - ۱۶:۴۴:۵۹
افسوس که به خواب سحری مشغول شدیم و زمان عیش وشادی را از دست دادیم ای دل به ارزش زمان آنگاه پی میبری که درمانده شوی به تعبیر اهل دلی دردا و ندامتا!!!
user_image
کامیار
۱۳۹۲/۰۳/۲۷ - ۱۲:۵۳:۵۵
از حمیدرضا و پیمان بسیار ممنونم خیلی زیبا بود
user_image
محمد جواد نعمت الهی
۱۳۹۲/۰۸/۰۲ - ۱۱:۰۳:۳۹
مصرع آخر از مطلع قطعه معروف انوری ابیوردی (قرن ششم) تضمین شده است. دقت بفرمایید که سلمان ساوجی در قرن هشتم می زیست و او نیز این مصرع را از انوری تضمین کرده است. قطعه:نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانیسلیما ابلها لا بلکه مرحوما و مسکیناسنایی گرچه از وجه مناجاتی همی گویدبه شعری در ز حرص آنکه یابد دیده بیناکه یا رب مر سنایی را سنایی ده تو در حکمتچونان کز وی به رشک آید روان بوعلی سیناولیکن از طریق آرزو پختن خرد داندکه با تخت زمرد بس نیاید کوشش مینابرو جان پدر تن در مشیت ده که دیر افتدز یاجوج تمنی رخنه در سد ولوشینابه استعداد یابد هر که از ما چیزکی یابدنه اندر بدو فطرت پیش از کان الفتی طینابلی از جاهدو یکسر به دست توست این رشتهولیک از جاهدو هم برنخیزد هیچ بی فینا
user_image
عبدالله
۱۳۹۵/۱۰/۲۹ - ۰۷:۱۶:۳۶
شجریانبرگ سبز 251
user_image
بابک
۱۳۹۶/۰۷/۲۰ - ۰۸:۳۹:۲۳
مصرع دوم بیت هفتم : بدانی قدر وصل آندم که در هجرا فرو مانیاین رو در چند نسخه دیدم و به نظر بنده روان تر هست
user_image
بابک
۱۳۹۶/۰۷/۲۰ - ۰۸:۴۰:۳۱
هجران
user_image
مسعود هوشمند
۱۳۹۷/۰۶/۳۰ - ۱۹:۴۰:۱۵
حافظ: هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانی نظامی:قصه ناشنیده او داند نامه نانوشته او خواند
user_image
رضا ساقی
۱۳۹۷/۱۰/۱۲ - ۱۱:۳۲:۴۶
هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانیکه هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانیهواخواه: هوادار،خواهان معنی بیت: ای عزیز دل، می دانم که تو خودنیک می دانی من چقدرهوادار وخواهان توهستم نیازی به گفتن ونوشتن نیست تو باچشمان بسته می بینی و بدون آنکه مطلبی نوشته شود، به موضوع پی می بری ومطلب را در می ‌یابی. محترم داردلم کاین مگس قندپرستتاهواخواه توشد فرّوهمایی داردملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوقنبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانیملامت گو: سرزنش کنندهمعنی بیت: سرزنش کننده توان درکِ رابطه ی میان عاشق ومعشوق راندارد اوهمانند نابیناییست که نمی تواند به ویژه اسرارپنهانی دونفررابیند.هرسرموی مراباتوهزاران کاراستماکجاییم وملامتگربیکارکجاستبیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آورکه ازهر رَقعه ی دَلقش هزاران بُت بیفشانیپا بازی: پایکوبی،اشاره به رقص صوفیان که سماع گفته می شود.رقعه: (رُ، عِ یا عَ) 1 - تکّه ، قطعه 2 - پینه که به جامه دوزند، وصله 3 - قطعه کاغذی که روی آن نویسنددلق: خرقهرقعهِ دلق : تکّه و پاره ی خرقه بُت: تندیس ومجسّمه ای که به اشکال گوناگون می سازند وآن رامی پرستند معنی بیت: گیسوان خویش بگشا، صوفیان راتشویق به رقص و پایکوبی کن تا صوفیان به وجد آیند ودرحین رقص خرقه های خویش تکّه پاره کنند وازهرتکّه هزاران بُت به روی زمین فروریزد.دراینجا ضمن اشاره به رسم ورسومات صوفیان که تکّه پاره های خرقه رادرحین سماع به تبرّک برمی دارند وآن رامقدّس می شمارند!طعنه ی پنهانی ورندانه نیزبه عملکرد صوفیان صورت گرفته است چرا که این رفتارها ازنظرگاه حافظ خرافات به حساب می آید(البته نه رقص وسماع) بلکه تکّه های خرقه که متبرّک شمرده می شوند ازهمین روی به بُت تشبیه شده است.خیزتاخرقه ی صوفی به خرابات بریمشطح وطامات به بازارخرافات بریم.گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند استخدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانیگشادِ کار: گشایش ایجادشدن درکار ومرتفع شدن مشکل ومانعابروی"دلبند"دراینجا باایهام حافظانه ای آمده است:1- ابروی دلکش،اسیرکننده ی دل وجذّاب. 2- دل به معنای وسط،ابرویی که وسطش بسته وگره خورده است کنایه ازخشم وعصبانیّتمعنی بیت: محض رضای خداوند یک لحظه بنشین وگره ازابروان دلکش بگشا وبخند که گشایش کار عاشقان بسته به وضعیّت ابروان توست. تواگرخندان باشی درکارمشتاقانت گشایش حاصل می شود اگرخشمناک باشی وگره درمیان ابروانت باشد درکارآنها نیزگره می افتد.نگارم دوش درمجلس به عزم رقص چون برخاستگره بگشودازابرو وبردلهای یاران زدمَلَک در سجده ی آدم زمین بوس تو نیّت کردکه در حُسن تو لطفی دید بیش از حدّ انسانیمَلَک: پری،فرشتهزمین بوسِ تونیّت کرد: به نیّت بوسیدن خاک درگاه تو به آدم سجده کرد.حُسن: زیبائی، جمالمعنی بیت: آن روز که مَلَک به آدم سجده کرد نیّت بوسیدن خاک درگاهِ تودردلش بود برای آنکه درتوزیبای وجاذبه ی خاصّی دید زیبایی که فراترازحدّ وحدودِ انسانیست.برفکندی پرده ازرخ یک نظردر جلوه گاهوازحیا حور وپری را درحجاب انداختیچراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان استمباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانیچراغ افروز چشم: فروزنده ی چراغ چشم، روشنایی بخش چراغ چشم"این جمع" اشاره به زلف معشوق است که سبب جمعیّت خاطرعشّاق می باشد.معنی بیت: روشنایی بخش چراغ چشمان ما نسیم معطّرگیسوان معشوق است خداوندا هیچگاه جمع زلف معشوق ازباد پریشانی آشفته ودرهم باد.شکنج زلف پریشان به دست بادمدهمگو که خاطرعشّاق گوپریشان باددریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشتندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی شبگیر:سحرگاه، بعدازنیمه شب واوایل سحرگاه درمانی: درمانده شویمعنی بیت: دریغ و افسوس چه شادخواریهاوعشرتهایی که می شد درسحرگاهان انجام دهیم امّا به خواب سحرگاهی فرورفتیم وازعیش بازماندیم! ای دل، قدر وارزش وقت رانمی دانی تاآن زمانی که کاملاً درمانده می شوی.وقت راغنیمت دان آن قدرکه بتوانیحاصل ازحیات ای جان این دم است تادانیملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیستبکش دشواری منزل به یاد عهد آسانیملول: دلگیری و اندوهناک بودن.طریق کاردانی : رسم دانایی عهد آسانی : زمان آرامش و آسایش، زمان رسیدن به منزل.معنی بیت: اینکه ازرفتارهای همراهان واطرافیان خویش دلگیرباشی واندوهناک گردی رسم دانایی نیست می باید دشواریها وگرفتاریهای راه رابایادآوری ِ راحتی وآسایش ِ رسیدن به منزل باصبروشکیبایی تحمّل کرد.مکن زغصّه شکایت که درطریق طلببه راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشیدخیال چنبر زلفش فریبت می‌دهد حافظنگر تا حلقه ی اقبالِ ناممکن نجنبانیچنبر: حلقهحلقه ی اقبال: بخت واقبال به حلقه ی درِ ، وحلقه ی گیسونیزبه حلقه ی درِاقبال تشبیه شده است.حلقه ی اقبال ناممکن: حلقه ی درِ خانه ی اقبالی که احتمال بازشدنش صفراست.نجنبانی : به حرکت درنیاوری، به صدا در نیاوری.معنی بیت:ای حافظ، تصوّرکردن حلقه های زلف معشوق تو را گمراه می کند. این حلقه های خیالی که درافکارتونقش بسته، حلقه های دری نیست که بابه حرکت درآوردن حلقه، انتظارگشایش درب راداشته باشی! مراقب باش تا حلقه درِ بخت و اقبالی را که به روی تو باز نخواهدشد، به صدا درنیاوری!دست درحلقه ی آن زلف دوتا نتوان کردتکیه برعهد تو وبادصبا نتوان کرد
user_image
رضا ثانی
۱۳۹۸/۰۲/۱۷ - ۱۹:۴۱:۱۶
در مصرع ماقبل آخر کاروانی به جای کاردانی صحیح تر به نظر می رسد زیرا کاروانی به معنای مسافر است و در بیت مربوطه سه کلمه همرهی و طریق و منزل آمده است.ملول از همرهان بودن طریق کاروانی نیستبکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی
user_image
بهروز صفاییان حقیقی
۱۳۹۸/۰۶/۰۹ - ۰۴:۴۹:۵۰
دربیت گشاد کار مشتاقان در ان ابروی دلبند است جدا از صنایع بی بدیل شعری که حافظ را در سپهر ادبیات شعر سیمرغی بلند اشیانه ساخته که هیچ هماوردی نداشته وهیچ کس برفراز ایشان را یارای طیران نیست ما شاهد واژ ارایی (نغمه حروف) در این بیت هستیم که بسیار گوش نواز وهنرمندانه باتکرار حرف ش این بیت را نیز بر تارک ادبیات همچون نگینی تابناک جاودانه ساخته و همواره مطبوع طبع صاحب نظران کرده است.
user_image
محمد
۱۳۹۸/۰۸/۱۰ - ۱۲:۲۱:۱۲
درود بر دوستداران ادب فارسی و اشعار حافظ شیرازیدر یکی از کتاب های غزلیات حافظ بیت چهارم نقل شده است :ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد که در حسن تو چیزی یافت بیش از طور انسانی.
user_image
گلی
۱۳۹۹/۰۱/۱۰ - ۲۳:۳۳:۵۰
با تشکر از توضیحات آقای رضا ساقی، در مصرع دوم از بیت سوم واژه بت (با فتحه ب) ممکن است به معنی طیلسان باشد، دلق جامعه ای ارزران است و زمانی که در هنگام سماع آن را تکه تکه میکنند هر تکه ارزش طیلسان گرانقیمت پیدا میکند.
user_image
امید
۱۳۹۹/۰۴/۱۷ - ۱۸:۰۷:۵۰
با دروددر بیت هشتمملول از همرهان بودن طریق کاروانی نیستبکش دشواری منزل به یاد عهد آسانیصحیح میباشد
user_image
کامبیز دانشیار
۱۳۹۹/۰۷/۳۰ - ۰۶:۲۷:۵۳
من صد در صد با حاشیه آقای رضا ثانی در مورد بیت ما قبل آخر موافقم. دراکثر دیوان ها کلمه کاردانی بجای کاروانی به غلط نوشته شده است. این اشتباه باید در زمان رونوسی از نسخه های اصلی اتفاق افتاده باشد و حرف "دال" که شبیه حرف "و" است کلمه کاروانی را کاردانی کرده است که اصلا ربطی به اشارات بیت به سفر ندارد
user_image
مبتدی۷۶
۱۳۹۹/۱۱/۲۹ - ۰۹:۵۹:۳۵
دردود بر همگیدرود بر سایت یگانه ی گنجورمن هر جا میرم اقای رضا ساقی هست... داره اینطوری میشه که به امید نوشیدن جرعه ای از دست رضا ساقی به این مکان قدم میزارم.دمت گرمو سرت خوش باد جاوید.بر دیگر دوستان هم که به شراکت میگذارند، درود.
user_image
Sepide
۱۴۰۱/۰۷/۲۰ - ۰۸:۲۱:۰۴
جسارت نمیکنم ولی به نظرتون در مصرع دوم بیت سه "به پابازی و رقص آر" خوانش زیباتری رو ایجاد نمیکنه نسبت به ".. رقص آور" ؟ 
user_image
در سکوت
۱۴۰۱/۱۰/۲۵ - ۱۷:۲۴:۳۳
این غزل را "در سکوت" بشنوید: پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
محسن فتحی
۱۴۰۳/۰۵/۳۱ - ۱۳:۴۸:۰۲
درود بر همه عزیزان  سوالی دارم که در خوانش احمد شاملو بیتی هست که در شعر نیست  زخم زلفت به نامیزد کنون مجموعه دلهاست  از آن باور نمی دارم که انگیز پریشانی  در مورد این بیت و معنیش اگر توضیحی بدید ممنون میشم