
حافظ
غزل شمارهٔ ۴۷۵
۱
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی
۲
شیرینتر از آنی به شکرخنده که گویم
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی
۳
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی
۴
صد بار بگفتی که دهم زان دهنت کام
چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی
۵
گویی بدهم کامت و جانت بستانم
ترسم ندهی کامم و جانم بستانی
۶
چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند
بیمار که دیدهست بدین سخت کمانی
۷
چون اشک بیندازیش از دیدهٔ مردم
آن را که دمی از نظر خویش برانی
تصاویر و صوت









نظرات
حمیدرضا
مهران
امین کیخا
ندا
امین کیخا
ناشناس
علی
محیا
شهریار
فرخ مردان
رضا ساقی
دکتر محمد ادیب نیا
رضا س
محمد قاسمی فرد
حاتم
در سکوت
بیدل بی نشان
فرشاد روو