
حافظ
غزل شمارهٔ ۴۷۷
۱
دو یار زیرک و از باده کهن دو منی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
۲
من این مقام به دنیا و آخرت ندهم
اگر چه در پِیام افتند هر دم انجمنی
۳
هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد
فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
۴
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی
۵
ز تندباد حوادث نمیتوان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
۶
ببین در آینه جام نقش بندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی
۷
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
۸
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
۹
مِزاجِ دَهْرْ تَبَهْ شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
تصاویر و صوت






نظرات
جمشید پیمان
امین کیخا
ناشناس
سید فرهود کاظمی
مینا
مینا
شکوه
من...هستم
رضا
تاوتک
تاوتک
سام
مهدی همدانی
پاسخ میدهد که: غرض ز مسجد و میخانه ام وصال شماست جز این خیال ندارم خدا گواه من استدوستان اینجا صفحه نظر دهی اخصاصی تا راهی به کلام حافظ بگشاییم و شایسته نیست مانند صفحه چت به گفتگو و احوالپرسی خودمانی بپرازیم
هادی
سمانه ، م
سمانه ، م
بابک
سمانه ، م
مستر مهدی
تورج بخشایشی
لیلا همایون پور
حمیدرضا
مجید
رضا ساقی
محمد عسگری - وفا -
محمد عسگری - وفا -
حسام بیگ مرادبیگ
مهدی
مهتاب
سوگل
تنها خراسانی
تنها خراسانی
تنها خراسانی
سمانه
ابراهیم م
نگین
محسن
حمید
برگ بی برگی
در سکوت
سوآتای
جلیل شیران