
حافظ
غزل شمارهٔ ۴۸۱
۱
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
۲
آخرالامر گل کوزهگران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
۳
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمییی چند پریزاده کنی
۴
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
۵
اجرها باشدت ای خسرو شیریندهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دلافتاده کنی
۶
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
۷
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
۸
ای صبا بندگی خواجه جلالالدین کن
که جهان پُر سمن و سوسنِ آزاده کنی
تصاویر و صوت











نظرات
علی فیضی
اندیشه
عشرت
سعید
عشرت
اندیشه
امین کیخا
تاوتک
مجتبی خراسانی
مجتبی خراسانی
روفیا
مهسا
drjackool
ناشناخته
مهناز ، س
پیمان
مرتضی
امیر
حامد نوری
محسن
حسین،۱
ناشناخته
سهیل قاسمی
احسان
ب
یاسر رحمانی
یاسر رحمانی
عبد الرحمان
عبد الرحمان
حسن ک
رضا ساقی
تنها خراسانی
تنها خراسانی
تنها خراسانی
تنها خراسانی
دکتر محمد ادیب نیا
طهرانی
داور
ناصر
جواد
حسین
ایمان عبیدی
هِرش
جهان
مست خیال
حسین کردعلی hkordali۷@gmail.com
در سکوت
آذر بهار
سمیه نورافشان
احسان چراغی