حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۴۸۷

۱

ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی

تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

۲

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق

هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

۳

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی

تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

۴

خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد

آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی

۵

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد

بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی

۶

یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر

کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

۷

از پای تا سرت همه نور خدا شود

در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

۸

وجه خدا اگر شودت منظر نظر

زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی

۹

بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود

در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی

۱۰

گر در سرت هوای وصال است حافظا

باید که خاک درگه اهل هنر شوی

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 476
کتاب خواجه حافظ شیرازی به خط محمد ساوجی مورخ ۱۲۸۰ هجری قمری » تصویر 316
دیوان حافظ دانشگاه پرینستون نوشته شده به تاریخ جمادی الثانی ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 226
دیوان حافظ نسخه‌برداری شده در رمضان ۸۵۵ ه.ق توسط سلیمان الفوشنجی » تصویر 244
دیوان حافظ به خط محمدرضا ابن عبدالعزیز مورخ ۱۲۱۶ هجری قمری » تصویر 390
دیوان لسان الغیب سنهٔ ۹۲۰ هجری قمری دارای مقدمهٔ منثور » تصویر 315
دیوان حافظ (براساس نسخه خلخالی «مورخ ۸۲۷ ق» با مقابله نسخه بادلیان «۸۴۳ ق» و پنجاب «۸۹۴ ق») به تصحیح بهاءالدین خرمشاهی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۵۳۱
دیوان حافظ بر اساس سه نسخه کامل کهن مورخ به سالهای ۸۱۳ و ۸۲۲ و ۸۲۵ هجری قمری به تصحیح اکبر بهروز و رشید عیوضی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۵۵۸
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (براساس نسخه مورخ ۸۲۴ هجری) به کوشش سید محمدرضا جلالی نائینی و نذیر احمد - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۵۴۰
دیوان حافظ به توضیح و تصحیح پرویز ناتل خانلری - ج ۱ (غزلیات) - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۹۷۴
دیوان کهنه حافظ (از روی نسخه خطی نزدیک به زمان شاعر) به کوشش ایرج افشار - مولانا خواجه شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۸۹
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
مریم فقیهی کیا :
محسن لیله‌کوهی :
فاطمه زندی :
عندلیب :
محمدرضا مومن نژاد :
افسر آریا :
شاپرک شیرازی :
محمدرضاکاکائی :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۱/۰۸/۲۸ - ۲۲:۴۵:۴۰
رویهمرفته در این شعر روندگی و سلوک با کیمیا این همان گرفته شده یعنی رونده می کوشد خود را به گوهری بالا تر بدل کند
user_image
محسن اصلانی
۱۳۹۲/۰۴/۱۸ - ۰۳:۳۶:۳۱
این غزل به عقیده بنده یکی از عرفانی ترین و زیبا ترین غزلیات حضرت حافظ است و نصایح زیادی را در این شعر گنجانده استدر بیت پنجم به عقیده بنده اگر عبارت "نور خدا اگر به دل و جانت اوفتد" جایگزین مصرع اول شود زیباتر است
user_image
مصیب مهرآشیان مسکنی
۱۳۹۳/۱۲/۰۲ - ۲۰:۲۳:۵۸
دراین غزل حافظ پرده ازاسراربرمیداردواعتداف وقسم جلاله میخورد که اگردرراه عشق حق صافای باطن باشدمیتوان مثل منصورحلاج شدچون خسته ام امشاالله دراتی حاشیه کامل مینویسم ازوبلاگ من هم سری بزنیدونقدان دانظر بگذارید
user_image
آرتین
۱۳۹۴/۰۵/۲۳ - ۲۲:۲۷:۰۳
برداشت بنده از این شعر به صورت کلی این است که حافظ بزرگ خواسته به ما بگه که اگر میخواهید در زندگی به راز رمز و درون مایه هستی پی ببری باید الگو داشته باشی و در پای این الگو باید که شاگردی کنی
user_image
حسین
۱۳۹۴/۰۹/۰۸ - ۰۰:۱۹:۱۴
به یاری اهورامزداروحش شادو روح ما با یاد و اشعارش شاد در بحر خداوند میبایست غرق شد انسانی که غرق شده هر چه به اراده خود دست و پا بزند بیشتر فرو میرود پس باید خود را به امواج دریا بسپاردیعنی هر حرکت او به اراده ی امواج دریا باشد و نه اراده ی خود یعنی اعتراف با اینکه من اراده ای ندارم و حرکتم به اراده ی دریاستبه تعبیر حضرت مولانا این یعنی انا الحقاین مقام وحدت است، نه ادعای الوهیترسیدن به چنین مقامی مردان بزرگی میطلبه که حجاب عقل را کنار بزنند و خودی از میان بردارند و تنها هو بماندپاینده سرزمین مقدس ایران
user_image
سید محمد مهدی شریفی حسینی
۱۳۹۵/۰۶/۰۲ - ۱۳:۲۷:۰۰
بیت آخر در برخی نسخه ها متفاوت آمده است (باید که خاک در گه اهل بصر شوی) و اهل بصر صحیح تر است چرا که منظور عارفان واصل است که دارای بصیرت هستند . وگرنه اهل هنر معلوم نیست چکاره باشند تا چه رسد بدین که بخواهند کسی را واصل الی الله کنند.
user_image
مهدی عرفانی
۱۳۹۵/۰۶/۲۵ - ۰۱:۲۱:۱۶
منظور کلی از این غزل:تربیت انسان تا مراتب اعلا
user_image
حافظ
۱۳۹۶/۰۳/۲۸ - ۰۰:۰۶:۳۸
مدرس جان اشتباه رفتیحافظ عزیز از نظر من و با توجه به این شعرش زاهد ترین زمان خود بود تنها برای مشخص کردن نامسلمانی زاهدان زمان خود رو به اینگونه شعر گفتن می آوردزاهدانی ریاکار و "ظاهر پرست"
user_image
بهروز قدرتی
۱۳۹۶/۱۱/۱۱ - ۰۳:۲۲:۲۲
سلام ببینید دوستان اون جایی که حافظ گفته اهل هنر و یکی از دوستان گفته اهل بصر بهتره به نظر من، منظور حافظ همون اهل هنر بوده . ببینید هر انسانی استعدادهایی بخصوصی داره و هر کسی در استعدادهایی که داره می تونه خلاق باشه و مثلا ما می گیم خلق اثر هنری اون شخص در واقع در خلق استعدادهاش هنرمند هست ولی در جایی که استعداد نداره فقط می تونه از دیگران که اون استعداد رو دارن با خاک درگاه بودن یاد بگیره و خلاقیت نداره و به عبارتی اهل هنر نیست. منظورم در اینجا اثر بخشی هست و نه راندمان بالا داشتن بلکه قدرت اثر بخشی در زمینه اون استعداد رو داشتن منظور من هست. به عنوان مثال شخصی ممکن با یک ژیان از مشهد بره تهران و راندمان خوبی داشته باشه ولی شخص دیگری این مسیر با هواپیما بره و هواپیماش راندمان خیلی خوبیم نداشته باشه ولی سریعتر می رسه. اینه منظور من از اثر بخشی. به عبارتی وقتی یک نفر در هر کاری به متخصص اون کار مراجعه کنه و هر کسی در جایی که تخصصی نداره نظر نده و شکیبایی کنه و وسط حرف کسی که متخصصه و داره توضیح می ده ورود نکنه و با دقت گوش کنه و بشنوه و نگاه بکنه و یاد بگیره اونهم با ذهنی آرام و با توجهی کامل. این میشه از دید من خاک درگه اهل هنر بودن. اینطوری طرف رشد می کنه و می شه اون چه که باید بشه.
user_image
دکتر محمد ادیب نیا
۱۳۹۷/۰۵/۱۱ - ۱۴:۱۳:۱۳
معانی اجمالی غزل بی خبر: نا آگاه، جاهل، آن کسی که از اسرار خلقت خود و هدف غایی کاینات خبری ندارد.صاحب خبر: عارف، کسی که درجات مختلف سیر و سلوک را طی و از علم الیقین به عین الیقین و حق الیقین و به سوی کمال راه سپر باشد.راهرو: سالک، سالک راه طریقت.راهبر: پیشوا، مرشد، صاحب مقام ارشاد، رهبر.مکتب حقایق: جایی که حقایق را در آنجا فرا می گیرند، مَدْرَس حقیقت (کنایه از مکتب حقه ی شیعه ی امامیه).ادیب عشق: (اضافه تشبیهی) عشق به ادیب یعنی آداب دان و آموزنده ادب تشبیه شده است(کنایه از مولا امیرالمومنین علی علیه السلام).هان: (شبه جمله) هشیار باش، آگاه باش.پسر: فرزند، کنایه از سالک و راهروِ بی تجربهِ بی خبر.پدر: کنایه از رهبر و مرشد صاحب خبر(کنایه از انسان کامل).مس وجود: (اضافه تشبیهی) وجود به مس تشبیه شده(کنایه از وجود ناخالص و ناقص).مردان ره: مردان راه، سالکان طریق الی الله، انسان های پاک باخته، ( کنایه از اولیاء الله).کیمیای عشق: (اضافه تشبیهی) عشق به کیمیا تشبیه شده است(کنایه از شهادت در راه خدا).مرتبه: رتبه و مقام و موقعیت.آنگه رسی به خویش … : آنگاه به مقام و مرتبه خویش برسی … .غریق: غرق شده(کنایه از فناء فی الله)، فانی الهی.بحر خدا: (اضافه تشبیهی) خدا به بحر تشبیه شده(کنایه از اسماء و صفات الهی).هفت بحر: هفت دریا، در قدیم هفت دریا را در روی زمین می شناخته اند که عبارت بوده است از دریای عمان- دریای احمر- دریای بربر- دریای اقیانوس- دریای روم- دریای اسود- دریای اخضر(کنایه از تجلیات الهی).ذوالجلال: صاحب جلالت، صاحب بزرگواری، صفتی از صفات الهی.وجه خدا: چهره خدا، ‌کنایه از راه رضایت الهی(لوجه الله)، جهت ذات حق.مَنظَر: نظرگاه، دیدگاه. / نَظَر: دیدار. / منظر نظر: دیدگاه عقلانیدر دل مدار: در ضمیرت هیچ باکی نداشته باش، هیچ تصور باطلی مکن.هوای وصال: آرزوی دیدار و رسیدن به محبوب و هوای معشوق.اهل هنر: صاحبان فضیلت، دانایان و عارفان و صاحبان کمال(کنایه از اهل بیت علیهم السلام است).هنر: مخفف دو کلمه هُوَه (هوا و آسمان)+ نَرَه (نردبام)= آسمان نوردی، آسمان پیمایی، تعالی یافتن و معراج رفتن، اهل هنر یعنی اهل معراج آسمانی و تعالی که منظور بیت اشاره به اهل بیت علیهم السلام می باشد.معانی ابیات غزل (1) ای آنکه از اسرار و هدف خلقت خود و کاینات بی خبری، سعی کن تا دل آگاه شوی. تا سالک و رونده راه نباشی چگونه می توانی به مقام راهبری برسی.(2) ای پسر،‌ در مدرسه حقایق(مذهب حق) و در نزد آموزگار عشق(امام معصوم) سعی کن تا مثل پدر مجرب و آگاه شوی.(3) مانند سالکان راه حقیقت از وجود خود که چون مسی کم ارزش است چشم بپوش تا به اکسیر عشق دست یافته و به طلای ناب و ماندگار مبدل شوی.(4) اندیشه خواب و خوراک تو را از مقام واقعی خود دور کرده است، لذا وقتی به مقام درخور خویش دسترسی پیدا می کنی که فکر خواب و خوراک را از سر به در کنی.(5) اگر پرتو عشق الهی به دل و جانت بتابد، سوگند به خدا که از آفتاب جهانتاب روشن تر خواهی شد.(6) یک لحظه خود را در دریای (اسما و صفات) الهی غرق کن و مطمئن باش که آب هفت دریا(تجلیات) یک موی از بدن تو را تر نخواهد کرد.(7) اگر در راه خداوند ذوالجلال بی قرار شده سر از پای نشناسی(به اخلاص برسی)، سراپای وجود تو را نور خدا فرا خواهد گرفت.(8) اگر خوشنودی و رضایت خدا مورد نظرت باشد بی گمان روشن ضمیر و بینا دل خواهی شد و با نور خدا خواهی دید.(9)در نتیجه اگر بنیاد هستی تو (همانطور که توصیف شد) دگرگون شود، هیچ مپندار که دگرگونی و خللی در وجود و روح تو راه یابد.(10) حافظ اگر در سر، خیال رسیدن به محبوب را می پرورانی، باید که خاک درگاه مردمان صاحب فضل و هنر (اهل بیت علیهم السلام) شوی.
user_image
منصور
۱۳۹۷/۰۷/۲۱ - ۰۰:۳۲:۴۰
سید مهدی فرمودند اهل هنر معلوم نیست چه کاره اند!!؟تا چه رسد ....سید مهدی عزیز در محضر حضرت حافظ که خود بزرگ اهل هنر است و هنرمند همه ی دوران ها، از هنر صحبت نکنید.بصیرت که شما فرمودید از مراتب پایین هنر است. بسیار دورید از عالم هنر.
user_image
سناء
۱۳۹۷/۰۹/۱۶ - ۱۵:۵۹:۰۷
در جواب آقای سید مهدی باید عرض کنم که واژه ی هنر اکثراً در ادبیات به معنای فضیلت می باشد. فضیلت بسیار بالاتر است از بصیرت.
user_image
رضا ساقی
۱۳۹۷/۱۰/۲۵ - ۱۷:۵۳:۳۰
ای بی‌خبربکوش که صاحب خبرشویتا راهرو نباشی کی راهبر شویبی خبر: کسی که از چیستی وچرایی زندگانی جزخوروخواب چیزی نمی داند. صاحب خبر: دل آگاه وداننده،عارف، صاحب معرفت وآگاهیمنظوراز"خبر" دراینجا آگاهی پیداکردن درموردچیستیِ زندگانی وانتخاب بهترین راه برای رسیدن به حقیقت است. بهترین راه درنظرگاه حافظ "عشق" است.راهرو: کسی که درپی کشف حقیقت، گام درطریقی نهاده وبرای رسیدن به سرمنزل مقصود درحرکت وتلاش است. راهبر: راهنماو مرشد، دلیل راهمعنی بیت: ای کسی که ازرازهای زندگانی بی خبرهستی جهد کن نسبت به خود، خدا وزندگانی تحقیق کرده وآگاهی ومعرفت پیداکنی تازمانی که به خور وخواب مشغولی هستی وراهی رابرای کشف حقیقت طی نمی کنی به هیچ منزلی نخواهی رسید اگرگام درراهی ننهی گمان مبر که روزی رهبرشوی وبتوانی برای دیگران راهنما ودلیل ِ راه باشی. چنانکه برای استادشدن درهرکاری باید زحمتِ شاگردی برتابی، برای راهبرشدن نیزلازمست تحت رهبریِ یک دل آگاهِ صاحب معرفت، راهی راطی کنی وبا پیچ وخم وخطرات راه آشنا گردی.سعی نابرده دراین راه به جایی نرسیمزد اگرمی طلبی طاعت استاد ببردر مکتب حقایق پیش ادیب عشقهان ای پسربکوش که روزی پدرشویمکتب حقایق: مدرسه ومکتبی که به منظور کشف حقیقت وچیستی زندگانی درس می دهند.ادیب: کسی که علم ادب می‌داند. سخن‌سنج؛ سخن‌دان، بافرهنگ، دبیر؛ معلم. ادیب عشق: کسی که درموردعشق آگاهی دارد وبه معرفتی رسیده است. کسی که درس عشق می دهد."پسر" دراینجا کنایه از خامی وبی تجربگی و "پدر" کنایه ازپختگی وداشتن تجربه هستمعنی بیت: ای پسرکه هنوزسردوگرم روزگارنچشیده وخام ونادان هستی، درمکتبی که درس کشف حقیقت می دهند زیرنظر استادی که درمورد عشق آگاهی کامل داردشاگردی کن وبیاموز وتجربه کسب کن تا روزی خودت پخته وکارآزموده گردی.پیران سخن به تجربه گویند گفتمتهان ای پسرکه پیرشوی پندگوش کندست ازمس وجود چومردان ره بشویتا کیمیای عشق بیابی و زر شویدراین بیت "وجود آدم بی عشق" به مس ووجودآدم باعشق به طلا تشبیه شده است.مردان ره: عاشقانی که ازسختی و خطرات راه بیمی نداشته ومردانه وارتا سرمنزل مقصودتلاش می کنند.کیمیای عشق:عشق به کیمیای باارزشی تشبیه شده که قادراست مس رابه طلا تبدیل کند.معنی بیت: ای پسر.... همانند کسانی که عاشقانه دست ازهستیِ خویش کشیده ومردانه تلاش کردند تونیزدرراه کشف حقیقت ،دست ازوجود خویش بشوی تاشایستگی ولیاقت پیداکنی که عشق تورا فراگیرد. اگرعشق تورابپذیرد ودرتو جاری شود وجودت که اینک همچون "مس" بی ارزش است تبدیل به طلای باارزش می گردد.ازکیمیای مِهرتوزرگشت روی منآری به یمن لطف شما خاک زرشودخواب و خورت ز مرتبه ی خویش دور کردآنگه رسی به خویش که بی خواب وخور شویمرتبه: مقام ورتبه"مرتبه " ومقام حقیقی آدمی درنظرگاه حافظ، بی نیازی،رهایی ازتعلّقات دُنیی ودینی، آزادگی وعاشقیست.خواب وخور: خوابیدن وخوردن، "خور" به ضرورت وزن شعر "خَر" خوانده می شود. بی خواب وبی خورشدن آدمی رابه بیخودی می رساند که پیش نیازرسیدن به رهایی ومرتبه ی حقیقیست. معنی بیت:پرداختن به خوردن وخوابیدن، توراازعاشقی،رهایی ووارستگی باز داشته است آنگاه به آزادگی ورهایی از تعلّقات خواهی رسید که ابتدا ازبندِ خوردن وخفتن خلاص گردی سپس به بیخودی ورتبه ی حقیقی خویش دست پیداکنی.گرزجام بیخودی رَطلی کشیکم زنی ازخویشتن لاف منیگرنورعشق حق به دل وجانت اوفتدبالله کزآفتاب فلک خوبتر شوی"عشق حق" درنظرگاه حافظ، عشقورزی بی قیدوشرط به انسان،حیوان ومحیط پیرامونیست که وقتی به کمال می رسد به عشق آسمانی وخداوند منتهی می گردد.معنی بیت: اگرنورعشق حقیقی به دل و جان تو بتابد چراغی درخشان وفروزان می گردی چراغی که ازآفتاب چرخ فلک نیزدرخشنده ترباشد.گرروی پاک ومجرّد چومسیحابه فلکازچراغ توبه خورشیدرسدصدپرتویک دَم غریق بَحر خدا شو گمان مبرکزآب هفت بَحربه یک موی ترشویغریق: غرق شده."بحرخدا" کنایه ازدریای عشق ومحبّت خداوندیستهفت بحر: هفت دریا کنایه ازتمام دریاهای روی زمین معنی بیت: تردید به دل راه مده یک لحظه خودرابه دریای عشق ومحبّت خداوندی بسپاروغرق شو که اگرچنین کنی پس ازاین یک تارموی تو به آب هفت دریا ترنخواهدشد.آشنایان ره عشق دراین بحرعمیقغرقه گشتند ونگشتندبه آب آلودهازپای تا سرت همه نور خدا شوددرراه ذوالجلال چوبی پاوسرشویذوالجلال: صاحب شوکت وجلالت، صفتی از صفات الهیمعنی بیت: اگردرراه خداوند همه ی هستی ووجود خودت را بکار بگیری وبرای خداکار کنی سرتاپای توهمه نورخدا می شودو آثارجلال وجبروت خداوندی در رفتار تومتجلّی می گردد.درنظرگاه حافظ درراه خدا بی پاوسرشدن چیزی جز عاشقی ودرطریق عشق حق گام برداشتن نیست. نشان اهل خدا عاشقیست باخود دارکه درمشایخ شهراین نشان نمی بینموَجه ِخدا اگرشودت مَنظر نظرزین پس شکی نماندکه صاحب نظر شویوَجه : چهره، ذات،علّت وَجهِ خدا: کنایه ازاینکه خدا رادرهمه جا وهمه حال حاضروناظرببینی ودرتمام کارها رضایت اورامدّ نظرقراردهیمَنظَر: نظرگاه، دیدگاهصاحب نَظَر: ایهام دارد:1- دل آگاه، وکسی که دیدارصاحب عقیده و نظر کارشناسیت. 2- اگرنظررا به معنای دید وبینایی بگیریم کسی که صاحب چشم وبیناییست(دراینجاچشم بصیرت)معنی بیت: اگرخدا را درهمه جا حاضر وناظرببینی ودرهرکاری وبه هرطرف که نگاه می کنی خدا را به یادبیاوری که حاضراست تردیدمکن که توصاحب چشم بصیرت می شوی توصاحب عقیده و رای درست وکارشناسانه می شوی.به صورت ازنظرما اگرچه محجوب استهمیشه درنظرخاطرمرفّه ماستبنیاد هستی تو چو زیروزبرشوددر دل مدارهیچ که زیروزبرشویدردل مَدار: غم مخور،شک به دل راه مدهمعنی بیت: اگرزیربنای وجودتوتحت تابش نورعشق حق متحوّل وزیر وزبرشود زین پس به استحکام وجود خویش شک مکن وغم مخور که به هیچ طوفانی بنیادهستی توزوال نخواهدیافت. ای دل اَرسیل فنابنیادهستی برکندچون تورانوح است کشتیبان زطوفان غم مخورگردرسرت هوای وصال است حافظاباید که خاک درگهِ اهل هنر شویهوای وصال: امید وآرزوی وصالهنر: علم و معرفت و دانش و فضل و فضیلت و کمال، فراست و زیرکی این کلمه در واقع به معنی آن درجه از کمال آدمی است که هشیاری و فراست و فضل و دانش را دربردارد و نمودِ آن صاحب هنر را برترازدیگران مینماید. امّا هنر حقیقی درنظرگاه حافظ "عشق" وهنرمند واقعی عاشقان،نظربازان ورندان وارسته هستند که به سرمنزل مقصودرسیده اند.معنی بیت: ای حافظ اگر درسرتوآرزوی رسیدن به حرم وصال معشوق اَزلی وابدیست، لازمست که خاک درگاهِ عاشقان صادق وفاضل ورندان وارسته ای باشی که ره به مشرب مقصود برده اند وباچنگ توسّل به دامن آنان ازهمّت واراده ی آنها استمدادبطلبی.ای آنکه ره به مَشرب مقصود برده ایزین بحرقطره ای به من خاکساربخش
user_image
رند نظر باز
۱۳۹۸/۱۲/۱۶ - ۱۷:۴۱:۱۷
از کتاب نوشته :"به دلیل‌های بسیاری این غزل از حافظ نیست، 1. اندیشه‌های این غزل 2. زبان غزل 3.وزن سکته دار 4. به کار بردن تخلص حافظا"
user_image
حمید رضا صادقی
۱۳۹۹/۰۱/۳۱ - ۱۰:۳۷:۱۳
درود فروان بزرگوار چرا قافیه خراب شده آنگه رسی به خویش که بی خواب خور شوی ؟پدرزر
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۹/۰۱/۳۱ - ۱۰:۴۶:۰۵
@حمیدرضا صادقی:«خور» گویا در گویش و خوانش فارسی کهن xar تلفظ می‌شده. از همین دست هم هست «خوش» که xash تلفظ می‌شود و با کلماتی مثل کش (kash) قافیه می‌شده.گویا در گویش یزدی این نحوهٔ تلفظ لغات هنوز متداول است.
user_image
پژورمضانی
۱۳۹۹/۰۶/۰۳ - ۰۵:۴۸:۰۵
خواب و خورت ز مرتبه عشق دور کردآنگه رسی به عشق(دوست) که بی خواب و خور شویگر در سرت هوای وصال است حافظاباید که حاک در گه اهل بصر شوی
user_image
رضا بختیاری
۱۳۹۹/۰۷/۲۰ - ۰۹:۲۹:۲۹
تلفظ صحیح واژه « خور » در بیت چهارم ( خَور ) هست یعنی به جای ضمه باید با فتحه خوانده بشه تا با واژه‌های راهبر / پدر / زر و ... هم‌قافیه باشد اگر « خُور » تلفظ شود قافیه اشکال دارد .« خَور » گویش خراسانی ست .
user_image
امید
۱۳۹۹/۰۸/۰۴ - ۲۰:۱۲:۱۱
اهنگ هوای وصال از رسول نجفیان
user_image
Mahmood Shams
۱۴۰۰/۰۹/۲۵ - ۱۹:۰۵:۱۹
این غزل زیبا و قابل تامل و تفکر من و‌ یاد شهیدان عزیز و فداکار و قهرمان انداخت که یادشان همیشه زنده باد بخصوص در بیت زیبایی که می فرماید دست از مس وجود چو مردان ره بشوی / تا کیمیای عشق بیابی ‌و زر شوی ، بلافاصله یاد سردار دلها سردار قاسم سلیمانی افتادم که چندین دهه تلاش کردند و با جهاد در راه خدا و اسلام و دفاع از مسلمانان در دفاع مقدس و مقابله با داعش پرداختند تا مردم ایران و کشورهای همسایه در آرامش و امنیت زندگی کنند و این همه ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی تا ابد قابل ستایش و تحسین و همانطور هم شد و مردم در تشییع پیکر این شهید بزرگوار سنگ تمام گذاشتند و دنیا حیرت زده شد و حاج قاسم عزیز بزرگتر و مشهورتر و این است هنر مردان خدا ،
user_image
فرزام
۱۴۰۰/۱۰/۲۵ - ۰۳:۳۲:۱۲
این شعر با اندیشه های حافظ جور در نمیاد. از لحاظ ادبی بنده هیچ ادعایی پیش بزرگواران ندارم، ولی از نظر اندیشه حافظ امکان اینکه این غزل از حافظ باشد را بسیار کم میبینم. مگر اینکه در دوران طفولیت و در مکتب توسط حضرت سروده شده باشد!
user_image
یکی (ودیگر هیچ)
۱۴۰۱/۰۱/۲۵ - ۱۵:۴۸:۲۱
به نام او  ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی   ای که در دوران جاهلیت بسر می بری  جد و جهد خویش را صرف این کن تا از آنانی باشی که به حقیقت دست یازیده اند. اگر فکر می کنید که دوران جاهلیت مربوط به اعراب جاهلی بوده و هزار و چهارصد سال از آن هنگام گذشته است پس بدون شک شما یک جاهل تمام عیار و در جهل مرکب گرفتار هستید. دوران جاهلیت برای هر انسانی از هنگام به دنیا آمدن تا از دنیا رفتن او ادامه دارد مگر اینکه با اسلام و تسلیم آشنا شده و قدم در راه علم حقیقی یعنی علم الیقین گذارد. در حقیقت انسان زمانی صاحب عقل می گردد که علم الهی را فرا گیرد و علم الهی سرچشمه تمام علوم و دانش ظاهری است. متاسفانه چون همگان به علوم ظاهری و دانش مدرن مفتون و مسخ گردیده اند هیچگونه توجهی به کسب علم الهی ندارند حتی آنان که به کسوت روحانیت هستند نیز  به نقل قول از روایات منسوخ پرداخته و به منبع دسترسی ندارند و جزو تکذیب کنندگان (مکذبون) آن می باشند!!! اهالی شریعت و طریقت جزو دسته مکذبون هستند و اهل معرفت  متحیرون  و اهل حقیقت متعقلون می باشند. در حقیقت اشعار شعرایی مانند حافظ زکات علم ایشان است که پرداخت نموده اند!! چرا که زکات علم آموختن آن است ولی آنان که می آموزند انگشت شمارند!!
user_image
در سکوت
۱۴۰۱/۱۰/۲۵ - ۱۷:۳۶:۳۹
این غزل را "در سکوت" بشنوید:پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
اسدالله
۱۴۰۲/۰۶/۱۸ - ۰۹:۱۴:۲۶
سلام و عرض ادب  به نظر بنده مقصود از هنر معنای فعلی نیست بلکه معنای ذاتی آن در فعل کیمیای عشق می گنجند . آنگاه که شما کیمیای عشق را رهایی از وابستگی های غیر معشوق ببینی هنر را در ذات آن تعریف نمایی والسلام
user_image
سکوت
۱۴۰۳/۰۴/۲۷ - ۱۲:۳۳:۰۴
سلام دوستان گرامی من یک پرسشی برایم پیش امدە در بیت سوم مصرع دو که حضرت حافظ میفرمایند «تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی» در اینجا زر شوی کنایه است یا تشبیه چون میتوانیم اضافه کردن ادات تشبیه به تشبیه هم دست پیدا کنیم. سپاس برای
پاسخ هایتان💚🙏
user_image
امیرعلی داودپور
۱۴۰۳/۰۶/۰۴ - ۰۹:۳۶:۵۸
بی خواب و خر شوی صحیح است.   وقتی که بدون خر شدی، تازه رسیده ای به آن مرتبه که لا حول و لا بالله است، مرتبه توحید سخت که در آن دوست و دشمن همه خداست. چه کسی را فریب میدهند و با که میجنگند جز خدا. بقیه الله است.    بقیه الله خیر لکم ان کنتم تعلمون    یعنی هر چه از خدا رسد نیکوست.