
حافظ
غزل شمارهٔ ۴۹
روضهٔ خُلدِ برین خلوتِ درویشان است
مایهٔ مُحتشمی، خدمتِ درویشان است
گَنج عُزلت که طِلِسماتِ عجایب دارد
فتحِ آن در نظرِ رحمتِ درویشان است
قصرِ فردوس که رضوانش به دَربانی رفت
مَنظَری از چمنِ نُزهَتِ درویشان است
آن چه زر میشود از پرتو آن قلبِ سیاه
کیمیاییست که در صحبتِ درویشان است
آن که پیشش بِنَهَد تاجِ تکبر، خورشید
کبریاییست که در حِشمتِ درویشان است
دولتی را که نباشد غم از آسیبِ زَوال
بیتَکَلُف بشنو، دولتِ درویشان است
خسروان، قبلهٔ حاجاتِ جهانند ولی
سببش بندگیِ حضرتِ درویشان است
رویِ مقصود که شاهان به دعا میطَلبند
مَظهَرَش آینهٔ طَلعَتِ درویشان است
از کران تا به کران، لشکر ظُلم است ولی
از اَزَل تا به اَبَد، فرصتِ درویشان است
ای توانگر مَفُروش این همه نِخوَت که تو را
سر و زر در کَنَفِ همتِ درویشان است
گنجِ قارون که فرو میشود از قَهر هنوز
خوانده باشی که هم از غِیرتِ درویشان است
حافظ ار آبِ حیاتِ اَزَلی میخواهی
مَنبَعَش خاکِ درِ خلوتِ درویشان است
من غلامِ نظرِ آصِفِ عهدم کو را
صورتِ خواجگی و سیرتِ درویشان است
تصاویر و صوت
















نظرات
امین کیخا
امین کیخا
جعفر سرخی
حمید "افسردگان سرا"
ناشناس
جاوید مدرس اول رافض
محمد
رضا
پاسخ این سئوال باید این بوده باشد که چون شاهان تقریباً به همه ی آرزوهایشان رسیده اند و بدان سبب که معمولاً خودرا یک پلّه پائین تر ونزدیک به خداوند تصوّرمی کنند، ممکن است تنها آرزویی که درسرداشته باشند،مشاهده ودیدارخداوند باشد.مظهر: جلوگاهطلعت: چهرهمعنی بیت: پادشاهان که آرزومندِ دیدارخداوند هستند ودردعاهای خود طلب می کنند، به روی درویشان نگاه کنند. جمالِ منوّر آنها تجلّی گاهِ فروغ ِ چهره ی خداوند است. جلوه گاهِ رخ او دیده ی من تنها نیستمه وخورشید همین آینه می گرداننداز کران تا به کران لشکر ظلم است ولیاز ازل تا به ابد فرصت درویشان استکران: جانب، مرز،کناره،سواز ازل تا به ابد: از آغاز تا پایان، از پیش از آغاز آفرینش تا پایان بیپایان.معنی بیت: ازاین سوی تاآنسو همه جا لشکریان ظلم گسترده شده وبه ستمگری مشغولند.امّا هرگزآنهاپیروزمیدان نیستند چراکه ستمگری پیروزی ندارد وازآغازباطل وشکست خورده است. امّا آنانکه ازاَزل تا ابدپیروزمیدان هستند وهرگزشکست نمی خورند درویشانند که پاکی وراستی پیشه کرده ودرهردوره ای محبوبِ قلبهاهستند.وفا وعهد نکوباشد اَربیاموزیوگرنه هرکه توبینی ستمگری داندای توانگر مفروش این همه نخوت که تو راسر و زَر در کنَفِ همّتِ درویشان استنخوت: تکبّر و غرور و تظاهر به بزرگی.کنَف: پناه، حمایت.همّت: اراده وعزممعنی بیت: ای که به مال ومنال خویش مغروری وتظاهربه بزرگی می کنی، به خودآی که جان ومال تو مدیون همّت والای درویشان است . اگرآنها مناعتِ طبع پیشه نمی کردند وازدنیادست نمی کشیدند تونمی توانستی صاحب این همه ثروت وقدرت شوی. هرچه که آنها نخواستند وردکردند به تورسید پس تونیز سعی کن دل آنها رابدست آوری.توانگرا دل ِدرویش خود بدست آورکه مخزن زر وگنج درم نخواهدماندگنج قارون که فرو میشود از قهر هنوزخوانده باشی که هم از غیرت درویشان استدرروایات چنین آمده که قارون پسرعموی موسی ثروتِ بی حد وحسابی داشته و اوراآزار واذیتِ فراوان نمود. تااینکه درنهایت بادرخواست ودعای موسی به امرخداوند به همراه ثروت خود به زمین فرورفت. داستانهای زیادی ازاین دونقل شده است. ازآن جمله هست : گویندسرانجام غرور قارون باعث شد که تصمیم خطرناکی بگیرد تصمیمش این بود که به یک زن فاحشه که خوشسیما و خوشقامت و فریبا بود، گفت: صدهزار درهم به تو میدهم که فردا هنگامی که موسی برای بنیاسرائیل سخنرانی میکند، در ملأعام بگویی موسی با من زنا کرده است!آن زن، این پیشنهاد ناجوانمردانه را پذیرفت. فردای آن روز، بنیاسرائیل اجتماع کرده بودند. موسی تورات را به دست گرفته و از روی آن، مردم را موعظه میکرد.قارون با زرق و برق همراه اطرافیان خود در آن اجتماع شرکت کرده بود. ناگهان آن زن برخاست، ولی وقتی سیمای ملکوتی موسی علیه السلام را دید، از تصمیم قبلی خود منصرف شد و با صدای بلند گفت:ای موسی! بدان که قارون صدهزار درهم به من داد تا در ملأعام به بنیاسرائیل بگویم تو مرا به سوی خود خواندهای تا با من زنا کنی. تو هرگز مرا به سوی خویش دعوت نکردهای، خداوند ساحت مقدس تو را از چنین آلودگیهایی منزه کرده است.در این هنگام دل پردرد و رنج موسی شکست و درباره قارون چنین نفرین کرد: ای زمین! قارون را بگیر و در کام خود فرو بر.زمین به امر الهی دهان باز کرد و قارون و اموالش را به اعماق خود فرو بردغیرت: قهر، خشم.حافظ بادستآویزقراردادن این موضوع، مضمونی درصفای باطن وتاثیردعای درویشان خَلق نموده است.معنی بیت: شنیده ای که گنج قارون به امرخداوند درزمین فرو رفت وهنوز که هنوزاست درحال فرورفتن است، این واقعه دراثر دعا ودرخواستِ درویشی چون موسی به انجام رسید. آری این گوشهایی از تاثیرتیرآه وخشم وغیرت درویشان است.تیرآه مازگردون بگذرد حافظ خموشرحم کن برجان خود پرهیزکن ازتیرماحافظ اَر آب حیات اَزلی میخواهیمنبعش خاک در خلوت درویشان استآب حیات: آب زندگانی که گویند درظلمات بود وخضرموفق به نوشیدن آن شد. حافظ معتقداست که سرچشمه ی این آب درتاریکخانه ی خلوتگاهِ درویشانست.معنی بیت: ای حافظ اگرطالبِ آب حیات هستی تاهمانندخضربه عمرجاویددست یابی، سرچشمه ی آن درخلوتگاهِ درویشانست. درجایی دیگراین آب رابایددرمیکده بجویی.آبی که خضرحیات ازاویافتدرمیکده جو که جام داردمن غلام نظر آصف عهدم کو راصورتِ خواجگی و سیرتِ درویشان استآصف عهد: وزیر وقت (تورانشاه وزیرشاه شجاع)صورت خواجگی: علایم ونشانه بزرگواری ،ظاهر باشکوه وجلالسیرت درویشان: خُلق وخو ورفتار درویشانهمعنی بیت: من ارادتمندِ وزیروقت تورانشاهم که او ازلحاظ ظاهر وصورت همانندِ بزرگان ودولتمردان وازلحاظ خُلق وخو وخصلت، مانندِ درویشان است.ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کردآصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش
نیکومنش
امیر بهرامی
امیر بهرامی
دکتر صحافیان
علی
علی
حمید کریلی
محمدحسن
مهدی
عمو سعید
در سکوت
علی کشازرع
رضا تبار
فاطمه یاوری
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
کیومرث خالقی