حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۴۹۰

۱

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی

خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی

۲

دل که آیینه شاهی‌ست غباری دارد

از خدا می‌طلبم صحبت روشن‌رایی

۳

کرده‌ام توبه به دست صنم باده‌فروش

که دگر می نخورم بی رخ بزم‌آرایی

۴

نرگس ار لاف زد از شیوهٔ چشم تو مرنج

نروند اهل نظر از پی نابینایی

۵

شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان

ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی

۶

جوی‌ها بسته‌ام از دیده به دامان که مگر

در کنارم بنشانند سهی‌بالایی

۷

کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست

گشت هر گوشهٔ چشم از غم دل دریایی

۸

سخن غیر مگو با من معشوقه‌پرست

کز وی و جام می‌ام نیست به کس پروایی

۹

این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت

بر در میکده‌ای با دف و نی ترسایی

۱۰

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

آه اگر از پی امروز بود فردایی

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 479
دیوان حافظ به خط سلطانعلی مشهدی با تصاویر حاشیهٔ افزوده در دورهٔ گورکانی هند » تصویر 203
دیوان حافظ دانشگاه پرینستون نوشته شده به تاریخ جمادی الثانی ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 242
دیوان حافظ نسخه‌برداری شده در رمضان ۸۵۵ ه.ق توسط سلیمان الفوشنجی » تصویر 251
دیوان حافظ به خط محمدرضا ابن عبدالعزیز مورخ ۱۲۱۶ هجری قمری » تصویر 385
دیوان لسان الغیب سنهٔ ۹۲۰ هجری قمری دارای مقدمهٔ منثور » تصویر 292
دیوان مولانا شمس الدین محمد حافظ شیرازی به اهتمام دکتر یحیی قریب - حافظ شیرازی - تصویر ۴۱۷
دیوان خواجه حافظ شیرازی (با تصحیح و سه مقدمه و حواشی و تکمله و کشف الابیات) به کوشش سید ابوالقاسم انجوی شیرازی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۴۱۲
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی به کوشش سید علی محمد رفیعی - خواجه شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۶۳۵
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (براساس نسخه مورخ ۸۲۴ هجری) به کوشش سید محمدرضا جلالی نائینی و نذیر احمد - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۴۷۳
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
اسماعیل فرازی کانال سکوت :
مریم فقیهی کیا :
محسن لیله‌کوهی :
فاطمه زندی :
سارنگ صیرفیان :
عندلیب :
محمدرضاکاکائی :
افسر آریا :

نظرات

user_image
عباس
۱۳۸۷/۰۹/۰۵ - ۲۰:۴۲:۵۴
دل که آیینه شاهیست غباری داردبیت بالا اشتباه درج گردیده است!!!!و این بیت باید اینگونه نگاشته می‏شد:دل که آیینه صافیست غباری دارد
user_image
حمیدرضا
۱۳۸۷/۰۹/۰۶ - ۰۹:۰۴:۲۲
@عباس:در نسخه‏ی قزوینی-غنی همین ثبت شده (آیینه‏ی شاهی)، در پاورقی، نقل نسخه‏ی بدلی هم نیامده. چاپی که من در اختیار دارم واژه‏نامه‏ای دارد که بر اساس یادداشتهای علامه قزوینی تهیه شده و اتفاقاً در آن واژه‏نامه، ترکیب «آیینه‏ی شاهی» هم وجود دارد و در معنی آن آمده:آیینه‏ی شاهی: یعنی آن دل که آیینه‏ی خدایی دارد.و به عنوان شاهد همین بیت را آورده.
user_image
سعید
۱۳۸۹/۰۱/۰۶ - ۱۷:۰۹:۰۱
فکر کنم این بیت هم برای این غزل باشه:زین دایره ی مینا خونین جگرم ای دلتا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
پاسخ: بیتی که اشاره کردید مربوط به این غزل است: حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳
user_image
امین ت
۱۳۹۰/۰۱/۰۴ - ۱۲:۴۵:۱۱
یاد استاد مشکاتیان و شجریان بزرگ به خیرحاشیه های نوشته شده به خاطر کار زیبای این دو استاد بر روی این شعر است،(آستان جانان)استاد شجریان از نسخه قاسم غنی استفاده نمی کنند.زین دایره مینا هم به دلایل دیگری به ان تصنیف اضافه شده است
user_image
مصطفی دیدبان
۱۳۹۰/۰۹/۲۷ - ۱۵:۰۹:۴۸
یک مخمس سروده شده که در هر بند آن یک بیت از این غزل وجود دارد و بارها در میان آواز خوانندگان دکلمه شده است.این مخمس از کدام شاعر است؟
user_image
غفور محمدزاده
۱۳۹۱/۰۲/۱۲ - ۱۵:۵۷:۵۳
خواندمیر داستانی از خواجه حافظ یدین شکل نقل میکند:«روزی شاه شجاع به زبان اعتراض خواجه حافظ را مخاطب ساخته گفت: ابیات هیچ یک از غزلیات شما از مطلع تا مقطع بر یک منوال واقع نشده بلکه از هر غزلی سه چهار بیت در تعریف شرابست و دو سه بیت در تصوف و یک دو بیت در صفت محبوب و تلون در یک غزل خلاف طریقه ی بلغاست.خواجه گفت :آنچه بر زبان مبارک شاه می گذرد عین صدق و محض ثوابست اما مع ذالک شعر حافظ در اطراف آفاق اشتهار تمام یافته و نظم حریفان دیگر پای از دروازه شیراز بیرون نمی نهد.بنا بر کنایت شاه شجاع در مقام ایذا حافظ شده به حسب اتفاق در آن ایام آن جناب غزل فوق را در سلک نظم کشیده که مقطعش چنین است:گر مسلمانی چنین است که حافظ داردوای اگر از پس امروز بود فرداییو شاه شجاع این بیت راشنید گفت : از مضمون این نظم چنان بر می آید که حافظ به قیام قیامت قائل نیست و بعضی از فقهاء حسود قصد نمودند که فتوا نویسند که شک در وقوع روز جزا کفر است...حافظ مضطرب گشته نزد مولانا ابوبکر تایبادی که در آن اوان عازم حجاز بود و در شیراز اتشریف داشتند رفت و کیفیت قصد بد اندیشان را عرض نمود.مولانا فرمود که مناسب آن است که بیت دیگر مقدم بر این مقطع درج کنی مشعر به این معنی که فلان چنین می گفت تا به مقتضاء آن مثل که نقل کفر ، کفر نیست از این تهمت نجات یابی.بنا براین خواجه حافظ این بیت را گفته و پیش از مقطع در آن غزل مندرج ساخت:این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می گفتبر در میکده با دف و نی ترساییص315-16 ج 3 حبیب اسیر خواند میر
user_image
علیرضا
۱۳۹۱/۱۰/۱۳ - ۱۰:۱۲:۵۸
خرقه جایی گرو باده و "دف" در جایی
user_image
ح ا م د
۱۳۹۱/۱۰/۲۸ - ۰۳:۵۸:۴۵
آقا علی رضا حافظ شهر که درس دین می خواند، "دف" ش کجا بود که گرو باده بگذارد؟ کل زیبایی بیت به همان گذاشتن دفتر در گرو باده است.بشوی اوراق اگر همدرس ماییکه علم عشق در دفتر نباشد
user_image
عیسی
۱۳۹۲/۰۱/۱۰ - ۰۸:۵۸:۰۶
با احترام و تصدیق نسبت به فرمایشات حامد، بایستی ذوق علیرضا را نیز ستود.
user_image
ناشناس
۱۳۹۲/۰۲/۲۲ - ۲۲:۱۱:۴۶
حضرت شجریان و مشکاتیان این غزل رو ماندگار تر کردند
user_image
مینا
۱۳۹۲/۰۲/۲۲ - ۲۲:۲۴:۱۰
بیت ششم را به این شکل هم دیده ام سز این نکته مگر شمع برارد به زبانورنه پروانه ندارد به سخن پروایی.دکتر عباس عطاری کرمانی و سز را هم راز ترجمه نموده اند
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۲۳ - ۰۲:۴۰:۵۰
دیرند یعنی دهر و دنیا و ان از دیرپاییدن دنیا گرفته شده است
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۲۳ - ۰۲:۵۳:۱۸
غفور جان اتهام و انگ کفر ساده راحت و بی درد سر حریف را تباه می کند به بحث نیازی ندارد و همه مردم هم از تنبیه یک ملحد مشرک خدابر گشته و نغوشیده شادمان می شود از این است که مردان بسیاری تباه و تبست شدند و مردان بسیاری خویشتن را به خیرگی و هزاکی می زدند شوربهرانه داغ مرگ ارزانی عین القضات در 33 سالگی زندگیش هنوز از دلها نرفته بود که اعدام سهروردی در 37 سالگی رخ داد حلاج نخستین شهید بوده یا ابن مقفع نمی دانم اما بهر حال یک اتهام همه را کشته کفر و الحاد ، شنیده ام امام سجاد ع فرموده اند اگر دین را باز گویم مرا خواهند کشت و عباس ابن عبد المطلب هم پیشتر گفته است
user_image
سیاوش
۱۳۹۲/۱۰/۲۱ - ۱۳:۴۲:۴۱
نظرات حضرات زیبا بود. حافظ زیبا سرود اما یادمان نرود مولود زهتاب زیباتر بیان کرد...
user_image
دکتر ترابی
۱۳۹۲/۱۲/۰۶ - ۱۰:۳۱:۰۸
پیرامون کفر و نقل کفر در این بیتها بسیار گفته و نوشته اند. آنچه خرد خام هنوز به میخانه نبرده ی من از این ابیات در می یابد اینکه مشکل خواجه نه تنها حل نشده است بل اتهام لهو و لعب را نیز می توانسته اند بر آن بیفزایند: به هنگام سحرگروهی از ترسایان بر در میخانه ای با دف و نی نامسلمانی حافظ را فریاد می زده اند. و خواجه که به احتمال بسیار درس سحر در ره میخانه نهاده بوده است و گویا درهمان میکده از این حدیث اظهار شادمانی میکند!! شما چه فکر می کنید؟؟
user_image
حبیب
۱۳۹۳/۰۱/۱۸ - ۰۳:۵۵:۱۷
دل که آیینه شاهیست غباری دارد!بهترین شاهد آیینه شاهی , آیینه سکندر است.
user_image
فرهاد
۱۳۹۳/۰۴/۰۴ - ۱۵:۴۶:۰۱
جناب دکتر ترابی، درست می‌فرمائید. حافظ از اینکه دیگران کفر او را فریاد کرده‌اند اظهار شادمانی می‌کند "این حدیثم چه خوش آمد ...":)
user_image
حسین
۱۳۹۳/۰۴/۲۳ - ۲۱:۲۸:۵۶
بیت ما قبل آخر به پیشنهاد قاضی القضات (قاضی ابوبکر) که رفیق حافظ بود اضافه شده است.این غزل مصادف است با ورود شاه شجاع به شیراز و خصم شاه شجاع از کتمان روز معاد توسط حافظ.قاضی به حافظ گفت نقل کفر ، کفر نیست آن را از زبان دیگری لبان کن تا جان به در بری.این همان بیت است.حلفظ ضربات سهمگین به پیکره دین زده است. دوستت داریم حافظ
user_image
سکوت فریاد
۱۳۹۳/۰۵/۲۳ - ۰۰:۵۶:۲۰
دل که آیینه ی شاهی ست غباری دارداز خدا می طلبم صحبت روشن راییبرای درک مفاهیم دل و می در اشعار حافظ به نظر من ابتدا باید تفاوت فلسفه و عرفان رو فهمید. فلاسفه به دنبال این هستند که از مسیر عقل و خرد به وجود خداوند برسند. یعنی می خواهند با موازین عقلی وجود خدا رو اثبات می کنند. اما عرفا به دنبال رسیدن به خدا از مسیر دل هستند. یعنی به دنبال دلیل عقلانی برای اثبات خدا نمی گردند و اصطلاحا دلی خدا رو درک می کنند. به همین خاطر هست که اینجا می توان گفت که حضرت حافظ در اینجا گفته دل آیینه ی شاهیست یعنی دل آیینه ای است که شاه جهان (خدا) را نشان می دهد.حالا چرا حافظ به می خوردن اینقدر علاقه داره؟ چون می عقل رو تعطیل می کنه. هوش رو از سر می بره و وجود انسان را سراسر دل می کنه. و انسان آماده ی سفر به سمت خدا می شه. حالا در این بیت حافظ می گه که دل من مثل یک آیینه ی غبار گرفته است. تمنای این رو دارم که یک فرد روشن رای من رو راهنمایی کنه. با من صحبت کنه با من همنشینی کنه و این غبار رو از دل من پاک کنه و من رو به خدای خودم برسونه.
user_image
سکوت فریاد
۱۳۹۳/۰۵/۲۳ - ۰۰:۵۷:۵۰
البته اگه کسی تفسیر دیگه ای از این بیت داره من بسیار مشتاقم که بشنوم:
user_image
خیام دوست
۱۳۹۳/۰۷/۱۸ - ۱۳:۳۹:۲۲
ص315-16 ج 3 حبیب اسیر خواند میراین کی هست حبیب اسیر خواند میر؟ مورخ است چه زمان زیسته که این اطلاعات را دارد از معاصرین حافظ هست؟ یا از مورخین بزرگ ؟ و سند صحبتش از که گفته از ترس قاضی بیت را اضافه کرده چیست؟این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفتبر در میکده‌ای با دف و نی ترسایی
user_image
س.صبح.م
۱۳۹۳/۰۷/۱۹ - ۱۵:۲۱:۴۲
در مورد بیت زیر به نظر بنده باید اشتباهی در نسخه چاپی رخ داده باشد.چراکه تکرار دوباره قافیه "پروایی " عجیب به نظر می رسد...شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبانور نه پروانه ندارد به سخن پرواییسخن غیر مگو با من معشوقه پرستکز وی و جام میم نیست بوس پرواییکه به نظر بنده از لحاظ معنایی بهترین تعبیر به جایی کلمه "پروایی" در بیت دوم باید کلمه "ماوایی " باشد. یعنی... که به جز از معشوقه و می جایی دیگر آغوش انس و محل آرامشی ندارم-.
user_image
مریم
۱۳۹۳/۰۹/۰۵ - ۲۱:۱۹:۵۰
س.صبح@ با احترام فراوان به نظر شما و همه سروران گرامی به نظر بنده پروایی ها با هم جناس تام دارند یک شکل با دو معنا و هیچ کدام در معنای پروای امروزی بکار نرفته اند ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی به معنای رغبت نداشتن پروانه به سخن و پروای بعدی بمعنای پنهان ومستور بودن است که میگوید می خواری و معشوقه پرستی من از کسی پنهان نیست(البته به نظر حقیر باید اینطور باشه)
user_image
جمشید پیمان
۱۳۹۳/۱۲/۰۹ - ۰۲:۴۰:۰۵
خواند میر در کتاب خود ، حبیب السیر، درباره ی این بیت " گر مسلمانی از این است که حافظ دارد ــــ وای اگر از پس امروز بوَد فردائی) داستانی آورده است و یکی از خوانندگان در حاشیه ای که نوشته اند، منعکس کرده اند. به نظر من این داستان ساخته و پرداخته ی ذهن خواندمیر است و تهی از واقعیت تاریخی است. تا پیش از خواند میر هیچ کسی از چنین رویدادی یاد نکرده است. خود خواند میر هم نگفته است که آن را از کجا دیده یا شنیده است. درباره شان نزول بعضی از غزل های حافظ افسانه پردازی های عجیب و غریبی شده است که این هم یکی از آن موارد است.اگر قرار بودحافظ را تکفیر کنند بهتر می بود شعر هائی را بهانه کنند که خطا ناپذیری خدا را مستقیما نقض کرده است. مثل: آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست ـــــ عالمی دیگر بباید ساخت واز نو آدمی. و نظایر این که فراوانند.
user_image
مجید
۱۳۹۴/۰۲/۱۴ - ۱۲:۳۳:۰۵
با سلام. من هم فکر میکنم داستانی که برای بیت : گر مسلمانی ... آورده اند واقعیت نداره . چون اتفاقا معنای بیت اعتقاد کامل به معاد رو میرسونه. چون به طعنه میگه مسلمانی حافظ خالص و آنطور که باید باشه نیست پس وای به حالش ، فردای قیامت سخت بازخواستش میکنند.
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۴/۰۷ - ۱۵:۴۳:۴۶
حقیر هرگز گرد این داستانها نمیگردم که آیا این داستان صحت دارد یا نه یا آن مورخ راستگو بوده یا متوهم یا دروغگو !من ظرفیت های محدودی دارم و دوست ندارم دو روزه عمرم را در این راه صرف کنم . به این باور رسیده ام آنچه که ما نمیتوانیم بفهمیم به دردمان هم نمی خورد و آنچه که به دردمان نمی خورد نمی توانیم بفهمیم .روزی دانشمندی با پسرش به بازدید از کتابخانه عظیمی رفتند . بخش کتابهای فلسفی و عرفانی خود دنیایی بود . پدر از پسر پرسید آیا تو واقعا فکر می کنی بشر اینهمه مطلب درباره فلسفه فهمیده است ؟!و خودش
پاسخ داد البته که نه ! بسیاری از این مطالب زاید و بسیاری نادرست و بسیاری تکرار مکررات است .اگر من نمی توانم بفهمم مقصود درونی حافظ یا شان نزول این غزل چه بوده این معنی اش اینست که من اصلا نیازی ندارم این را بفهمم .من فقط باید بفهمم ادعای حافظ می تواند راست باشد یا نه !این هم شدنی است هم به درد بخور .به من ارتباطی ندارد که آیا حافظ براستی به این سخنان باور مند بوده یا عمل می کرده یا نه ...
user_image
یک نفر
۱۳۹۴/۰۴/۲۳ - ۱۴:۱۹:۰۶
سلامبا اجازه این شعر را برای همیشه خواندن کپی کردییم..
user_image
بینام
۱۳۹۴/۰۷/۰۷ - ۱۱:۱۱:۰۳
آیا ابیات حافظ قرآن را نباید با این آیه از قرآن خواند که فرمودSurah Aal-e-Imran, Verse 7:هُوَ الَّذِی أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِاو کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات «محکم» [= صریح و روشن‌] است؛ که اساس این کتاب می‌باشد؛ (و هر گونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف می‌گردد.) و قسمتی از آن، «متشابه» است [= آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می‌رود؛ ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار می‌گردد.] اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‌انگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسیر (نادرستی) برای آن می‌طلبند؛ در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی‌دانند. (آنها که به دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی) می‌گویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذکر نمی‌شوند (و این حقیقت را درک نمی‌کنند).(Farsi)via iQuran
user_image
یوسف یزدیان وشاره
۱۳۹۴/۰۷/۱۹ - ۰۱:۵۰:۵۱
از جمله غزلیات ناب لسان الغیب حافظ پارسی است که زنگار از دل می زداید و آدمی را با عوالمی دیگر آشنا می کند. آواز استاد شجریان را با این شعر دلکش بشنوید و در ملکوت سیر کنید. خوشا آن هنگامه وجد و طرب و شور و ولوله که با هیچ شرابی در عالم خاکی به دست نمی آید. در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی...
user_image
بهرام مشهور
۱۳۹۴/۰۷/۲۲ - ۱۴:۱۱:۵۲
بر من منت بگذارید و بیت آخر را بدینگونه درست کنید :گر مسلمانی از این است که حافظ داردوای اگر از پس امروز بود فردایی
user_image
فرهاد
۱۳۹۵/۰۱/۲۰ - ۰۸:۴۲:۳۹
جناب بینام، خیر. آن آیه مربوط به قرآن است و هیچ ارتباطی با دیوان حافظ ندارد. دیوان حافظ یک اثر هنری از ادبیات کلاسیک فارسی است که به همراه شاهنامه فردوسی، مثنوی معنوی و گلستان سعدی چهار ستون این کاخ با شکوه (ادبیات کلاسیک فارسی) را تشکیل میدهند. دیوان حافظ نه برای هدایت کسی آمده است نه برای گمراهی کسی. برای آن است که شما آن را بخوانید و از ذوق هنری شاعر در بیان احوالاتش لذت ببرید. و البته اگر به شعر کلاسیک فارسی علاقمندید، برایتان درسها و نمونه های بسیار ارزشمندی نیز برای یادگیری دارد.
user_image
سید سجاد
۱۳۹۵/۰۴/۱۵ - ۱۴:۵۸:۵۶
بهرام مشهور، دوست من آنچه شما میگید در تناقض کامل است با:صنعت ادبی تضمین.و با احترام، با نطر شما به همین یک ادله بطور قطع مخالفم.
user_image
شهروز
۱۳۹۵/۰۴/۱۹ - ۱۳:۵۲:۵۸
سلام دوستان!درباره بیت:نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنجنروند اهل نظر از پی نابیناییتفسیری دارید؟
user_image
روفیا
۱۳۹۵/۰۴/۱۹ - ۱۴:۵۱:۳۹
درود شهروز گرامیدر بخش 64 گلشن راز شیخ محمود شبستری گپ دلپذیری با دو عزیز در این باره داشتیم که گمان میکنم اگر بخوانید
پاسخ پرسش خود را می یابید.
user_image
بیژن
۱۳۹۵/۰۶/۲۷ - ۰۹:۲۹:۰۴
خواجه راز در بیت آخر خرافات دینی یعنی اعتقاد به قیامت را به رندی به سخره گرفته است آنوقت برادر یا خواهر اسلامگرای ما یعنی آقا یا خانم "بینام" آیه قرآن آورده!! مگر نشنیدی که فرمود : زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شددیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانندیعنی دیو هم از دست شماها فرار میکنه ها
user_image
فخرالدین
۱۳۹۵/۰۸/۱۲ - ۱۷:۱۰:۲۳
چه طور میشه گفت حافظ از قرآن و اسلام فراری بوده در صورتی که کل قرآن رو از حفظ بوده؟؟؟؟!!!!!( اصلا چون قرآن رو حفظ بوده بهش میگفتن حافظ)مشکل حافظ با قرآن و اسلام نیست.حافظ با زاهد مشکل داره.با زهد مشکل داره.من فکر میکنم به قیامت هم اعتقاد داره از اینجاست که میگه:چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست / روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
user_image
omid
۱۳۹۵/۱۲/۰۳ - ۰۲:۵۰:۴۹
استاد محمودی خوانساری این شعر رو با نهایت احساس واستادی با ویولن اسدالله ملک وتار فرهنگ شریف وضرب جهانگیر ملک اجرا کرده اند.در دستگاه ابوعطا.از اجرای شجریان هم قدیمی تر هست وهم بسیار بهتر ودلربا تر.گلهای تازه 132..با سرچ در گوگل به راحتی قابل دانلود هست.محمودی خوانساری یعنی روح آواز ایرانی.کسی که خودش رو نه وارد سیاست کرد نه پول مقام.برعکس آقا م.ش
user_image
محسن
۱۳۹۶/۰۳/۱۵ - ۰۶:۲۰:۱۲
در
پاسخ جناب شهروز گمان میکنم نرگس تشبیهیست که حافظ برای چشم جان به کار برده است و میگوید نرگس که ادعای شباهت به تو را دارد نابیناست و این تویی که چشم گیتی و عالم جان هستی
user_image
فرخ مردان
۱۳۹۶/۰۶/۱۶ - ۰۹:۰۶:۲۶
@حبیب: عجب نکته جالبی گفتی. خیلی ممنون.آئیینه شاهی= آئیینه اسکندر
user_image
امیرابوالفضل عباسیان
۱۳۹۶/۰۹/۱۴ - ۱۱:۱۵:۱۰
درودهاخدمت دوستان گرامیگه گاه بعضی ازدوستان بااستناد به بیت پنجم و هشتم اشاره میکنند که دراین غزل تکرارقافیه دیده میشود با که باید عرض کنم اون (پروایی) دربیت پنجم به معنی بازکردن پرمیباشد یعنی دراصل پر ، وایی می باشد و در بیت هشتم به معنی توجه و التفات هست
user_image
مریم
۱۳۹۶/۱۰/۰۳ - ۰۲:۰۶:۴۱
به نام خدا با سلام لطفا نظراتتان را در مورد معنای بیت زیر بفرمایید :شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبانور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
user_image
nabavar
۱۳۹۶/۱۰/۰۳ - ۰۲:۲۹:۵۴
مریم خانم گرامیشرح این قصه مگر شمع برآرد به زبانور نه پروانه ندارد به سخن پروایی شمع می تواند با زبان آتشین سوز و گداز این قصه را بیان داردوگر نه پروانه را رغبتی و التفاتی به سخن گفتن نیستزنده باشید
user_image
nabavar
۱۳۹۶/۱۰/۰۳ - ۰۲:۴۱:۵۸
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبانور نه پروانه ندارد به سخن پرواییسعدی در مناظره شمع و پروانه ، شمع را عاشق واقعی می داند ، در جواب پروانه می گوید:که ای مدعی عشق کار تو نیستکه نه صبر داری نه یارای ایستتو بگریزی از پیش یک شعله خاممن استاده‌ام تا بسوزم تمامتو را آتش عشق اگر پر بسوختمرا بین که از پای تا سر بسوختچو شیرینی از من بدر می‌رودچو فرهادم آتش به سر می‌رود
user_image
سینا
۱۳۹۶/۱۰/۱۱ - ۰۱:۵۸:۲۴
من 2تا تضمین مخمس از این شعر دیدم که احتمالا اولی از استاد شهریار باشه ، ولی مطمئن نیستم ، ممکنه بعضی از بندها هم جابه جا باشه:تضمین اول:نیست در باغ جهان چون تو سَهی بالایی کس ندیده چو جمال تو گُلِ زیباییمثل و مانند تو پیدا نشود در جایی در همه دیر مغان نیست چو من شیداییخرقه جایی گِرو باده و دفتر جاییهرکه را می نگرم دلبر و یاری داردهرگُلی در چمن عشق هزاری داردعاشق در جور نگارش دل زاری دارددل که آئینة شاهی است غباری دارداز خدا میطلبم صحبت روشن راییبا دل خویش قراری ز وفا بستم دوشپند واعظ نکنم در همه احوال نیوشتا نهادم دل خود در رَهِ آن غالیه پوشکرده ام توبه به دست صنم باده فروشکه دگر می نخورم بی ر‏خ بزم آراییروی سینه چو فتد لرزه به آن گوی تُرنجیا نسیمی دهدش تاب بدان زلف شکنجخیزد آن چشم سیه مست به غمازّی و غنج نرگس ار لاف زد از شیوة چشم تو، مرنج نرود اهل نظر از پی نابیناییطاق ابروی تو بر قتل دلم بسته میانقوتِ جانست لبت یاکه زیاقوت نشانقصّة عشق تو باکس نتوان گفت عیانشرح این قصّه مگر شمع برآرد به زبانورنه پروانه ندارد به سخن پرواییچه شود گر فکنی برمن دلداده نظریا ز منظرگهِ چشمم کنی از مهر گذرهم ستانی زمن غمزده احوال و خبرجوی ها بسته ای از دیده به دامان که مگر در کنارت بنشانند سهی بالاییدل شیدائی من شیفتة روی نکوسترو به هر سو که کنم منظر من طلعت اوستدامنم از غم هجران رخش چون لب جوستکشتی باده بیاور که مرا بی رُِخ دوستگشت هر گوشة چشم از غم دل دریاییشود از پُر خوری باده حریفان بد مستچشم مست تو ولی مستی مستان بشکستبه تماشای جمال تو دلم رفت از دستسخن از غیر مگو با من معشوق پرستکز وی و جام می‌ام نیست به کس پرواییغنچه را بود گِرهِ خورده به دل راز نهُفتبلبل این راز به گلزار چو آمد به شنُفتسخنی گفت به آهنگ غزل غنچه شکُفت:وین حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می گفتبردرمیکده ای با دف و نی ترساییهرنَفَس پای دلم یار به خاری، خارَدچشم من ابر بهار است به دامن بارَدنیست حافظ، قلم از گفته او گُل کارَدگر مسلمانی از اینست که حافظ داردآه اگر از پی امروز بُود فرداییتضمین دوم:گرچه او نیست به گلزار گل زیبایینیست چو من به جهان بلبل خوش آواییبانگ شدایی من رفت به هر صحراییدر همه دیر مغان نیست چو من شداییخرقه جایی گره و باده و دفتر جاییروز صحرا شد و هر دل شده ای یاری داردهر دلی عشقی و هر عشق بهاری داردخبر دل که غم هجر نگاری دارددل که آیینه شاهیست غباری دارداز خدا می طلبم صحبت روشن راییگویمش آری ای سرخ گل غالیه بوشهوس جام میم بود دو لعل لب نوشزانکه دانی که چو آن زاهد سجاده بدوش کرده ام توبه بدست صنم باده فروشکه دگر می نخورم بی رخ بزم آراییگر بتی داد از این بیش بدان طره شکنج یا پی دلبریش بوسه از آن گوی ترنجدیدمش نیک سرانجام که مار است نه گنجنرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنجنروند اهل نظر از پی نابیناییبا من آن مه چه بسا شب که سحر کرد شبانپای آن چشم که می خواند شباهنگ و شبانبوسه می داد به لب کاش ببوسم دولبانشرح این قصه مگر شمع آرد به زبانورنه پروانه ندارد به سخن پرواییگر دگر سیم تنی بگذرد از پیش نظر یا کند سرو بنی بر زبر جوی گذرگوید اینجا بنشینیم چو در چشم قمرجوی ها بسته ای از دیده به دامان که مگردرکنارت بنشانند سهی بالاییگرچه بدنامی ما شهره به هر برزن و کوستزخم دلدار و دل ما سخن سنگ و صبوستخرم آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوستکشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوستگشت هر گوشه چشم از غم دل دریاییدست در گردن و آن گردن مینا در دستبوسه بشکست و بدان عهد همه خلق شکست
پاسخ پند کسان داد چه هشیار و چه مستسخن غیره مگو با من معشوقه پرستکز می و جام می ام نیست به کس پروایی
user_image
مسعود هوشمند
۱۳۹۷/۰۷/۰۴ - ۲۰:۰۴:۲۰
مضمون بیت هفتم این غزل را خاقانی چنین سروده است:در صف دریاکشانِ بزم صبوحی جامِ چو کشتی کِش خرام برآمد
user_image
رضا ساقی
۱۳۹۷/۱۱/۰۲ - ۱۵:۲۶:۴۰
درهمه دیرمغان نیست چومن شیداییخرقه جایی گرو باده و دفتر جاییدیر: جایی که راهبان در آن اقامت کنند و به گوشه‌گیری و عبادت بپردازند؛ صومعه.دیر مغان: آتشکده؛ عبادتگاه ِزردشتیانبه استناد لغتنامه معنای دیرمغان همان عبادتگاه زردشتیان است. احتمالاً منظور حافظ همان خرابات و محفل رندان وارسته ازتعلّقات دُنیی ودینی بوده است. امّا چرا حافظ به جای محفلِ رندان یا خرابات ازدیرمغان استفاده می نماید؟ دلیل روشنی دارد وآن ارادتِ خاصّ نهانی ،آشکار وبی پایان اوبه زرتشت واندیشه های ناب اومی باشد. بعضی ازحافظ دوستان وحافظ دانان،بیتها وغزلیّاتی که حافظ در آنها ازپیرمغان، دیرمغان، مغبچگان و.... استفاده کرده راکنارهم چیده و به این نتیجه رسیده اند که حافظ دراواخرعمرش به دین زرتشت گرویده بوده است! امّا باشناختی که از حافظِ بی قرار وناآرام داریم قطع یقین او آزاداندیشی وارسته وفرهیخته بوده ودرهیچ چارچوبی جای نمی گرفته و به همین خاطر در غزلیّاتش،سعی کرده از وابستگی مذهبی به روشنی حرفی نزند. مذهبِ اصلی اوعشق و دلدادگی به معشوق ازلیست واگرچه ازهمه ی ادیان ومذاهب، نکات حَکمی ولطایفِ اخلاقی راباوسواس ودقّت فراوان جمع آوری کرده ومکتبِ رندی رابنا نهاده است ولی به هیچیک ازادیان ومذاهب تعلّق ندارد. ارادت داشتن واحترام گذاشتن به اندیشه های نابِ زرتشت، نمی توانددلیل گرویدن اوبه دین زرتشت بوده باشد، اگرغیر ازاین بود بی شک، غزلیّاتِ بیشتری درموردِ مذهب زرتشت ازاو سراغ داشتیم. همانگونه که نیچه وبسیاری ازفیلسوفان واندیشمندان درمقابل اندیشه های پاک زرتشت سرفرود می آورند وازاوبه نیکی واحترام یادمی کنند بی آنکه به دین اوگرویده باشند، اونیزاز همین منظربه شعارهایی چون: پندار نیک، گفتارنیک وکردارنیک ارج می نهاده واین گنجینه ی نابِ فرهنگی راکه متعلّق به نیاکانمان می باشدگرامی می داشته است. بنابراین دراینجا "دیرمغان" کنایه ازخرابات ومیکده ی عشق است.معنی بیت: درتمام خرابات ومیکده های عشق، هیچ کس درعاشقی وشیفتگی به پای من نمی رسد ببین چگونه دفترم در میکده ای وخرقه درمیکده ای دیگربه گروگذاشته شده است؟دراینجا به گروگذاشته شدن دفتر وخرقه، گواه روشنی بربی سروسامانیِ صاحب خرقه وشیدایی وشیفتگی آمده است عاشقی که ازشدّت اندوه به باده نوشی روی آورده وهمه ی دارائیهای خودرا دراین راه ازدست داده است.مدام خرقه ی حافظ به باده درگرو استمگرزخاکِ خرابات بود فطرت اودل که آیینه ی شاهیست غباری دارداز خدا می‌طلبم صحبت روشن راییآیینه ی شاهی: حافظ ازآنجا که بااغلب پادشاهان زمانه ی خویش نشست وبرخاست داشته، دل خودرا به آئینه ی شاهی تشبیه کرده است آیینه ای باارزش که برازنده ی پادشاه است دلی که بزرگ وعاشق پیشه ودارای ظرفیّت عظیمی هست.غباری دارد: آئینه ی دل حافظ مدّتهاست جمال معشوقی ندیده ودرتنهایی گرد وغبارگرفته است یا براثرنامهربانی معشوق، غبار کدورت وتیرگیِ روابط برآن نشسته است.روشن رایی : یک نفردل آگاهی، مرشد و پیری روشن ضمیرمعنی بیت: دل من که آئینه ای درخور پادشاهان است مدّتهاست درتنهایی غبار سُربی اندوه برآن نشسته وتیره وتارشده است ازخداوندخواستارِآنم که با روشن ضمیری دل آگاه هم صحبت وهمنشین گردم.ولیکن کی نمایی رخ به رندانتوکزخورشیدومه آئینه داریکرده‌ام توبه به دست صَنم باده فروشکه دگر مِی نخورم بی رخ بزم آراییصنم : زیباروی، بت، دراینجا مغبچه"توبه به دست کسی کردن"یعنی درحضورکسی محبوب ودوست داشتنی توبه کردن، کسی که مورداحترام وعلاقه هست دراین صورت تعلّق خاطر ضمانت توبه می شودواحتمال شکنندگی آن کمترمی گردد.معنی بیت:درحضورشاهدزیبارویی که درمیکده کارمی کند(مغبچه) توبه کرده ام که ازاین پس بدون حضورحریف زیباروی ومجلس آرا باده ننوشم.حافظ شراب وشاهد ورندی نه وضع توستفی الجمله می کنیّ وفرو می گذارمتنرگس اَرلاف زدازشیوه ی چشم تومرنجنروند اهل نظر از پی نابینایی"نرگس" : گلی سفیدوخوشبوباکاسه ای دروسط (مانندچشم) ،نرگس شهلا نیزگفته می شود.لاف زدن: زیاده گویی وادّعای بی موردکردنشیوه ی چشم: طرزنگاه، ناز و کرشمه ی چشماهل نظر: نظربازان که عاشق زیبایی وجمال هستند.معنی بیت: ای محبوب، اگرگل نرگس زیادگوی کرد وادّعای داشتن نازوعشوه ی چشمان تورانمود توآزرده خاطرمباش گل نرگس کوراست نظربازان هرگزدل نابینا نمی بازند. آنچه که نظربازان را به وجد وشعف می آورد زیبایی ِ کاسه ی چشم نیست بلکه ناز واَدا وعشوه ایست که درنگاه کردن هست گرچه کاسه ی گل نرگس همانندکاسه ی چشم تو زیباست امّا اونابیناست ونازنگاه توراندارد.گشت بیمارکه چون چشم توگردد نرگسشیوی تونشدش حاصل وبیماربماندشرح این قصّه مگرشمع برآردبه زبانوَر نه پروانه ندارد به سخن پرواییشرح این قصّه: شرح قصّه ی عشقبازیپروا: توجّه والتفات داشتن، میل ورغبت داشتنمعنی بیت: شرح قصّه عشقبازی وسوز وگداز درعشق رابایداززبان شمع شنید برای آنکه پروانه به توضیح دادن میل ورغبتی نشان نمی دهد پروانه داستان عشقبازی راباعمل، بی هیاهو وبدون شرح انجام می دهد ولیکن شمع زبان آتشینی دارد وزبان آوری می کند.تاچند همچوشمع زبان آوری کنیپروانه ی مرادرسید ای محب خموشجوی‌ها بسته‌ام از دیده به دامان که مگردر کنارم بنشانند سَهی بالاییسهی بالایی :شاهد بلند قامتی، سروقامتی معنی بیت: ازفراوانی ِ گریه وروان شدن اشک درچشمانم جویباران به راه انداخته ام به امیدآنکه درکنارمن شاهد سروقامتی بنشانند.قدِ توتابشدازجویباردیدی منبه جای سرو جزآب روان نمی بینمکشتی ِباده بیاورکه مرا بی رخ دوستگشت هرگوشه ی چشم ازغم دل دریایی"کشتی باده" استعاره ازجام شراب است ظرف شراب خوری که به شکل کشتی بود.معنی بیت: ای ساقی برای من پیاله ی بزرگ شراب بیاورکه درفراق دوست ازفراوانی اشک،هرگوشه ی چشمم تبدیل به دریایی شده است.مرابه کشتی باده درافکن ای ساقیکه گفته اند نکویی کن ودرآب اندازسخن غیرمگو با من معشوقه پرستکز وی وجام می‌ام نیست به کس پرواییمعنی بیت: بامن ِ معشوقه پرست جزاز معشوق وجام شراب سخن مگوئید که به غیرازسخن درباره ی این دوبه هیچ چیزوهیچ کس التفات و رغبتی ندارم.مرابه کارجهان هیچ التفات نبودرخ تودرنظرمن چنین خوشش آراستاین حدیثم چه خوش آمدکه سحرگه می‌گفتبر در میکده‌ای با دَف و نی ترساییحدیث: سخن تازه و نوترسا:عیسوی مسیحی، غیرمسلمان وکافر،نصرانیمعنی بیت: این سخن تازه ونو چقدربرای من دلپذیر وشادی بخش بود که بردر میخانه ای یک نفرغیرمسلمان با آهنگ نی ودف می گفت:گر مسلمانی از این است که حافظ داردآه اگر از پی امروز بود فردایی معنی بیت: اگرمسلمانی که این همه ازآن تعریف وتمحید می شود همین رفتارهائیست که ازحافظ سرمی زند وامصیبتا ! اگر قیامتی درکاربوده باشد حافظ چه نامه ی سیاهی خواهدداشت!حافظ مثل همیشه دراینجانیزبه جلد گناهکارفرورفته تا به همه ی مسلمانان گوشه وکنایه بزند که اعمالشان برخلاف گفتارشان، پرازدروغ وغیبت وریاکاریست وگرنه حافظ شخصاًضمن آنکه افکار و گفتارو کردارنیک دارد واهل بهشت هست همیشه به لطف وبخشش پروردگاراطمینان واثق دارد.هست امیدم که علیرغم عدوروزجزافیض عفوش ننهدبارگنه بردوشم
user_image
نگار نصیری
۱۳۹۷/۱۲/۱۷ - ۱۵:۴۰:۴۱
دل که آیینه شاهیست، صحیح تز است چرا که با تطابق با قصیده «قدرت کردگار» شاه نعمت الله ولی و پیشگویی آن قصیده در باب نایب پنجم؛ نگار، نگار نایب حضرت مهدی عج است، با تطابق با این مصرع:گرد آیینه ضمیر جهان اندکی گردو غبار می بینم، که اشاره به ایجاد مشکلاتی برای نگار در شروع چالش درک مأموریت مهم خود است. من مانده ام چرا تاکنون کسی متوجه این نکته نشد که نگار دیوان حافظ همان نایب پنجم قصیده قدرت کردکار شاه نعمت الله ولی و نگار دیوان شمس است، که اب زنید راه را هین که نگار می رسد/مژده دهید باغ را بوی بهار می رسد...اگر علما همین 2 شعر شاه نعمت الله و مولوی را تطابق دهند همه مسائل حل می شود.دیوان حافظ در اصل یک توقیع نامه ار جانب حضرت مهدی برای نایب پنجم است و شرح یک زندگی و پر از نکته است.آنجا که م یگوید: من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست/تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانیبه امید تعجیل در ظهور و چشن حافظ بس
user_image
روزبه
۱۳۹۸/۰۲/۲۷ - ۰۴:۴۵:۳۷
دوست عزیزی که حافظ رو به دلیل اینکه حافظ قرآن بوده حافظ خواندید , باید بدانید که این تنها یکی از نظریات در خصوص حضرت حافظ است , دلیل دیگه ای که در این خصوص ذکر شده (من در یکی از مقالات دکتر باستانی دیدم ) آوازه خوان وموسیقیدان بودن ایشان است . در گذشته بسیاری از آوازه خوانان لقب حافظ داشته اند , که در تاریخ ثبت است . لطفا برای اطلاعات بیشتر به مقاله دکتر باستانی مراجعه فرمایید
user_image
روزبه
۱۳۹۸/۰۲/۲۷ - ۰۴:۵۰:۲۸
شاید از این زاویه که نگاه کنیم مصرع " خرقه جایی گرو باده و دف در جایی " صحیح تر باشد .
user_image
خدابخش
۱۳۹۸/۱۰/۳۰ - ۰۲:۵۰:۴۳
با سام خدمت دوستان و اساتید و تشکر از ارسال نظرات مختلفبه نظر من هر کسی از گوشه ای تصویری گرفته و تفسیر خود را بر آن نهاده است. کمتر از خود شعر لذت می برند. این شعر در نهایت استادی و ظرافت است. هم مفهوم شعر و هم موسیقی آن لذت بخش است. من با نظرات آقای رضا صادقی بیشتر موافقم. ولی نکاتی را هم باید اضافه کنم. حافظ در همان بیت اول تعریف کم نظیری از خودش کرده و خود را در مقام شیدایی از همه بالاتر می داند. دلیل خود را هم به رهن گذاشتن خرقه(پوشش-جسم) و دفتر (عقل) هر دو را به یکبار بیان می کند. اما ماجرای غبار دو دلی می تواند داشته باشد. یکی شاید همین ادعای بی همتایی و دیگری می خوردن بی رخ زیبا روی و معشوق باشد. سه کته دیگر نیز می خواهم بگویم. یکی بحث توبه ی حافظ است که نه در مسجد نه در کعبه و نه در دیر و کنشت بلکه به دست بتی باده فروش است. توجه بفرمایید به دست صنمی باده فروش نه شیخ نه ترسا و نه کس دیگری. نکته ی دیگر اینکه حافظ از اینکه به شییوه ی مسلمانی او ایراد می گیرند خوشحال است نه ناراحت!! و بینید چه کسی را شاهد آورده که مسلمانیش ایراد دارد. یک ترسا!!! این نکته را هم اضافه کنم که اگر نخواهید از اشعار حافظ لذت ببرید آنوقت می بینید که ابیات حافظ در تناقض است!!!
user_image
بی نام
۱۳۹۸/۱۱/۲۴ - ۱۸:۲۳:۰۳
البته که زمان گذشته ومن دیر این سایت و پیذ کردم نظرات آقای ساقی شاید در نظر بعضی افراطی و برخی دیگر سراپا غلط باشه ولی روش ایشان در تفسیر ابیات بخصوص که بیتی از خود حافظ را به عنوان شاهد معرفی میکنند بسیار جاِب ومفید فایده است در مورد بیت شرح این قصه......... اگر لغت پروانه به دو قسمت پروا و نه تقسیم شود معنی بیت به این صورت شکل میگیرد که پروانه در سخن و گفتار پروا ندارد پروا نه و این شمع است که در عین سوختن از عشق به دیگران روشنایی یا همان آگاهی میدهد و تاریکی و نادانی را فراری میکند پروانه در این محفل هیچ نمیداند وفقط عاشق ظاهر است
user_image
منوچهر تقوی بیات
۱۳۹۹/۰۱/۱۸ - ۰۰:۰۷:۳۵
با درود و مهر فراوان برای هم میهنان گرامی، آقای غفور محمد زاده درباره کفر حافظ مستندی از خواند میر آورده است. علی رضا تصرف در کار حافظ کرده و بدون سند می نویسد:« خرقه ... باده و دف در جایی" عیسی ذوق علیرضا را می ستاید. من از ویرایشگران گنجور خواهش دارم در حاشیه ها تصرف های بی سند در کار حافظ را نگنجانند. دفتر به معنای قران در دیوان حافظ 16 بار آمده است، 7 بار از این 16 مورد معنای قران، در بیت، رندانه گنجانده شده است. یک مورد هم همان است که ح ا م د گواه آورده است. حرف عشق یا "علم عشق در دفتر نباشد" مراد قران است. در قران اگر جستجو کنید واژه عشق و مشتقات آن نیست و این را حافظ از روی آگاهی کامل گفته است. حافظ به قیامت باور ندارد. می توانید با کنجکاوی در دیوان او این معنا را جستجو کنید.
user_image
جعفر موفقjifi
۱۳۹۹/۰۸/۰۱ - ۱۳:۳۷:۴۶
سلام خدمت دوستان در بیت کشتی باده بیاور معنی (کشتی )چیست؟ممنونم
user_image
nabavar
۱۳۹۹/۰۸/۰۱ - ۱۷:۱۶:۰۳
گرامی جعفرکشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوستگشت هر گوشه چشم از غم دل دریاییوقتی اشک چشم از غم فراق رخ دوست را چون دریا توصیف می کند، جام باده ی او هم به جای لیوان باید کشتی باشد.این گونه غلو در شعر نشان از احساس شدید شاعر دارد، البته برای زیبایی کلام و ابداع و نو آوری در سخن چنین خیال پردازی ها را جایز می شمارند.
user_image
محمود عبادی
۱۳۹۹/۰۹/۱۳ - ۰۹:۴۱:۰۰
جناب ناشناس روی سخنم با شماستبر خلاف نظر شما مرحوم شجریان و یا مشکاتیان وهر شخص دیگری کوچکترین نقشی در ماند گاری اشعار خواجه نداشته اند. اشعار خواجه حتی در زمان حیاتش تمام افاق و انفس را در نوردیده بود. با حفظ احترام شجریان در حفظ و اشاعه موسیقی سنتی عرض میشود اتفاقا این مرحوم شجریان بوده است که از اشعار خواجه به لحاظ مقبولیت آنها در اجراهایش خواه به صورت آواز ویا تصنیف استفاده کرده است. اگر آقای شجریان به جای اشعار خواجه مثلا از اشعار ناصر بخارائی و یا خواجو در اجراهایش استفاده میکرد آیا تا این حد از مقبولیت عامه برخوردار میشد ؟ مسلما جواب منفی است. پس درست نیست مقبولیت عامه از اشعار خواجه را مدیون آقای شجریان بدانیم. من خودم از همایون شجریان شنیده ام که گفت مرحوم پدرشان حافظ را به مردم ایران معرفی کرده است. متاسفانه حتی وقتی از طریق گوگل غزلی از خواجه را سیرچ (Search) میکنیم آواز یا تصنیفی ازشجریان بدست می آید. و این واقعا حیرت آوراست.
user_image
مهدی
۱۳۹۹/۱۰/۰۷ - ۱۷:۵۳:۳۱
سلام به دوستان عزیزمن در مورد بیت:شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان / ورنه پروانه ندارد به سخن پرواییافسیر دیگری دارم. بنظر من در اینجا بحث بر سر "حال عشق" و "قال عشق" است. شمع حال عشق دارد و از درون با عشق مواجه است (همزمان میسوزد) اما پروانه قال عشق دارد و از بیرون با آن مواجه است و فقط آتش عشق را می بیند و گاه لبی تر می کند و پری می سوزاند. لذا شرح قصه عشق را مگر از شمع بتوان شنید که حقیقت آن را برایمان فاش کند وگرنه پروانه را در گفتن از عشق ملالی نیست و در آن باب بسیار داد سهن می دهد.
user_image
مادر
۱۴۰۰/۰۱/۰۵ - ۰۵:۲۷:۳۷
از آقای رضا ساقی تشکر میکنم. به گونه ای تفسیر میکنند که من علاقمند و مبتدی هم درک میکنم.
user_image
مسلم نوازنی
۱۴۰۰/۱۱/۰۷ - ۰۷:۲۵:۵۲
سلام  به نقل از استاد بها الدین خرمشاهی  شرح این قصه مگر شمع برارد به زبان  ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی  شاید معشوق که در اینجا شمع هست به خاطر هوشیاری که دارد از عشق سخنی بگوید وگرنه پروانه به عنوان عاشق به خاطر شدت سوختگی وافروختگی وهجوم آلام نمی تواند از عشق بگوید 
user_image
یکی (ودیگر هیچ)
۱۴۰۱/۰۲/۱۸ - ۱۳:۰۱:۱۵
به نام او در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی         خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی در تمامی خلوتگاه های عارفان کسی همانند من واله و شیدای یار نیست! خرقه ای که بر تن دارم  را  در پیروی از فرقه خاصی کسب کرده ام و دریافت ها و الهامات خویش را از طریق دیگری دریافت می نمایم!! اگر منظور از گرو نهادن خریدن می جهت میگساری بود پس باده را چرا گرو می نهد؟!  اصلا انسان بلند نظری همچون حافظ خرقه و دفتر را گرو می گذارد که چه چیز بهتری کسب نماید؟!  بنابراین منظور از گرو بودن یعنی وابستگی به دو مرجع متفاوت! دل که آیینه شاهیست غباری دارد               از خدا می طلبم صحبت روشن رایی دل که نشان دهنده کمال انسان (انسان کامل) است پرده ای آنرا پوشانده و من قادر به دیدن حقایق نیستم و شک دارم که آنچه که من میبینم آیا اصل حقیقت است و یا ذهن من مرا می فریبد لذا از خداوند می خواهم کسی از اولیاء خویش را که قاطعیت در تشخیص  حقایق دارد جهت راهنمایی بر من بنماید. کرده ام توبه به دست صنم باده فروش         که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی توسط فرشته الهام و وحی توبه نموده ام از اینکه بدون حضور ولی خدا به کشف حقایق نپردازم. نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج              نروند اهل نظر از پی نابینایی اگر چشمان اشک آلود من نشان دهنده رسم عاشق کشی چشمان تو ست رنجیده خاطر مباش زیرا این حقیقت را دریافته ام که حقیقت بینان (بینندگان-اولیاء) خود را به نابینایی چون من نشان نمی دهند! شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان                 ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی حقیقت وجود را آنکسی می داند که هستی خویش را در معرض آتش قرار داده و با سوختن خویش روشنایی به ارمغان آورده است و گرنه آنکه از دور دستی بر آتش دارد جز لاف و گزافه گویی سخنی برای عرضه ندارد. جوی ها بسته ام از دیده به دامان که مگر           در کنارم بنشانند سهی بالایی برای یافتن یکی از اولیای الهی که مرا به حقیقت هدایت نماید چه رنج ها و خون دلها که نخورده ام  کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست                گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی بدون همراهی ولی خدا رنج و غم بسیاری در مسیر حقیقت است که کشتی ایمن (سفینه النجات) این راه همان وجود شریف و بلند مرتبهء ولی وقت است؟! سخن غیر مگو با من معشوقه پرست                  کز وی و جام می ام نیست به کس پروایی هیچ سخن دیگری غیر از سخن یار ارزش و اعتباری ندارد که به غیر از وجود او و اینکه وجود تهی خویش را با وجود او پر نمایم هیچ ترس و ابایی ندارم. این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می گفت               بر در میکده ای با دف و نی ترسایی گر مسلمانی از این است که حافظ دارد                        آه اگر از پی امروز بود فردایی سحرگه یعنی زمانیکه حقیقتی برملا می گردد و ترسا در اینجا بمعنی نذیر (مخالف بشیر) ترساننده است  حقیقت این است که تنها راه مسلمانی همان است که حافظ می شناسد و سخن نذیر یا ترساننده آنست که به خود آیید و اسلام راستین را دریابید قبل از آنکه فردایی برای جبران مافات نباشد!  
user_image
س عبداللهی
۱۴۰۱/۱۰/۱۷ - ۰۶:۰۲:۱۷
شاهدان و زیبارویان معنوی و ساقیان حافظ چه کسانی بودند که در خواب و بیداری از دیدارشان آن چنان از خود بیخود می شد و به شور و شوق می رسید که آن دیدار یا سخنان را "می " می نامید نه حافظ نه مولانا و نه هیچ یک از عارفان و صاحبان بصیرت هرگز اسرار را نگفتند و نامی بر زبان نیاوردند چون هر که اسرار را بگوید مانند حلاج خواهد شد که شرح آن در رساله ی حلاجیه ی حضرت عبدالقادر گیلانی آمده است اگر شرح اسرار را بگویند مانند شمع از نور و شعله الهی آن اسرار، زبان شمع می سوزد و پروانه که از آن سخن پروا و ترس ندارد به آتش می زند و خواهد مرد هرگز مولانا نگفت شمس الضحی یا یوسف ثانی او چه کسی بود و که بر بام او می رفت و حافظ هم نمی گوید جز آن که می دانیم حضرت شمس با پیامبر در ارتباط بود، علامه بحر العلوم با امام زمان، حضرت سهروردی با حضرت ادریس ، امام محمد غزالی با حضرت علی ، و بسیاری از عارفان با حضرت خضر ...اما هیچ یک سخنی نمی گویند  و چرا حافظ از ترک می سخن می گوید که برایش دشوار است بنا به قول علامه بحر العلوم ، باید که سالک به تدریج محبت و فکر دنیا را از دلش بیرون کند اگر چه در کار نیک در دنیا برای خدا بکوشد و محبت بهشت را بیرون کند اگر چه در تلاش جمع آوری اعمال نیک و تلاش برای بخشش گناهانش باشد و " محبت اولیا الله"  که همان شاهدان و ساقیان  هستند را هم از دل بیرون کند و فقط رسیدن به نور حق الهی را بطلبد و جز واصل شدن به الله چیزی را نخواهد  که سومی بسیار برای عارفان دشوار است حتی تظاهر به دین نکند و لباس دین نپوشد ..خرقه جایی گروه باده است ...و دفتر و نمازی که گاه از شور مشاهده ساقی از دست می رود شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان ...
user_image
در سکوت
۱۴۰۱/۱۰/۲۵ - ۱۷:۳۹:۱۹
این غزل را "در سکوت" بشنوید: پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
علی. م.
۱۴۰۱/۱۱/۲۸ - ۰۵:۰۱:۴۳
با سلام بر دوستان و دوست‌داران ادبیات عرفای ایرانی و اسلامی مسیحی عاشق می‌گوید: با دیدن مسلمانی حافظ از فردای قیامت می‌ترسم چون باده در دین او حرام و در دین من حلال بوده اما من کجا و شیدایی حافظ کجا؟       
user_image
سعید ابراهیمی بجد
۱۴۰۲/۰۳/۱۶ - ۰۵:۱۰:۰۲
سلام برای درک بهتر آنچه که حافظ گرو گذاشته  است به بیت یکی مانده بآخر نگاه کنید. 
user_image
حمزه حکمی ثابت
۱۴۰۲/۰۴/۰۱ - ۲۰:۴۴:۵۳
  در خرابات مغان کیست چو من شیدایی مست می شعله ور از عشق بتی ترسایی   باده پیمایی و این بادیه پیمایی من روزی آخر برسد کای گل من باز آیی   چون غروبی است که در ساحل دریا بینی چشم غم پرور این وامق بی عذرایی   باده پیش آر که اسرار جهان گویم فاش مست از این قصه ندارد به سخن پروایی   هر چه فُلک است در این بحر فَلک سرگردان عاقبت می شکند در غم جان فرسایی   هر کجا می نگرم پرچم غم گشته به پا کو سبو های می و شاهد بزم آرایی   عالم اندر دل یک قطره پدیدار شده است  قطره‌ای از متلاطم شدن دریایی   شعری از خواجه ی شیراز بخوان ای بلبل بوی جان می شنوم من ز چنین آوایی   مست صهباست هما زآنچه که حافظ فرمود  «در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی»
user_image
kaveh kaveh
۱۴۰۲/۰۸/۲۳ - ۱۵:۱۲:۲۸
سلام حافظ جان در چه دوره عجیبی زندگی می کردند خفقان عجیب آشنایی گریبان گیرشان بوده خرقه به ناچار برای زنده بودن باید طوری زندگی کند که حفظ ظاهر نماید برخلاف میلشان چرا که باده دفتر جای دیگری گرو است جز توکل چیز دیگری راه گشا نیست کما اینکه از خدا صحبت روشن رایی که تداعی کننده آیه مبارک وجعل لی من لدنک سلطان نصیرا است برای ادامه راه طلب می نمایند...
user_image
حسین فرزند ماه جمال و منصور محمدنظامی
۱۴۰۲/۰۹/۰۴ - ۰۵:۲۵:۰۱
ارتباطی شکل می گیرد مابین یک انسان و یک منبع دانش. آنقدر این دانش سنگین هست که بیان آن در واژه ها برای آن انسان گاهی گیج کننده و عجیب و مبهم می شود. از این رو در بیت زیر: "شرح این قصه مگر شمع بر آرد به زبان   ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی" شاعر این امر را تاکید می کند که اگر قرار است قصه انتقال معانی بین انسان و منبع دانش به دیگران گفته شود، بهتر است از طرف شمع همه آنچه اتفاق افتاده است بیان شود. چرا؟ چون گیرنده دانش توانایی های محدودی دارد. شاید الکن صحبت کند و گنگ و دچار شطحیات گردد(ارجاع به پرو بال زدن بی مهابای پروانه). دلیل دیگر این است که در نزدیکی شعله، دیگر پروانه دارد می سوزد و کلا فضایی ندارد که قصه تعریف کند(شهود و سکوت محض). از وجودش مایه می گذارد برای شعله ور کردن خودش.، یعنی از جایی به بعد گرچه انتقال معانی اتفاق می افتد ولی پروانه دیگر پروانه نیست و دارد می سوزد. شمع به عنوان نظاره گر همه چیز مسلط وار، همه قصه را می بیند و دقیق می تواند بگوید.پس  اگر قرار به بیان این قصه هست،بهتر است از زبان شمع بیان گردد. -- در دلم چیزی هست و "او" بهتر می داند.
user_image
مبین نوری
۱۴۰۲/۰۹/۱۹ - ۱۵:۴۹:۳۰
چه قدر این غزل زیباست. صدای آسمانی استاد شجریان هم بر زیبایی شعر افزوده است. مخصوصا بیت دوم که حافظ دعایی که من هر روز تکرارش می کنم. از خدا می طلبم صحبت روشن رایی
user_image
Hsyn Frhng
۱۴۰۳/۰۶/۰۲ - ۰۳:۲۴:۰۲
بادرودبیکران... به نظر معنای اصلی دفتر همان کتاب قران نیست که همیشه همراهش بوده