
حافظ
غزل شمارهٔ ۵۳
۱
منم که گوشهٔ میخانه خانقاهِ من است
دعایِ پیرِ مغان وردِ صبحگاهِ من است
۲
گَرَم ترانهٔ چنگ صَبوح نیست چه باک
نوایِ من به سحر آهِ عذرخواهِ من است
۳
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدایِ خاکِ درِ دوست، پادشاه من است
۴
غرض ز مسجد و میخانهام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواهِ من است
۵
مگر به تیغ اجل خیمه بَرکَنَم ور نی
رمیدن از درِ دولت نه رسم و راهِ من است
۶
از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فرازِ مسندِ خورشید، تکیهگاهِ من است
۷
گناه اگر چه نبود اختیارِ ما حافظ
تو در طریقِ ادب باش، گو گناهِ من است
تصاویر و صوت

















نظرات
ملیحه رجائی
بی دین
سحر
عیسی
ناشناس
قدیر
naser
ف ص
عیسی
ناشناس
فرهاد
عیسی
امیرحسین
سهیل قاسمی
روفیا
محمد
روفیا
پریشان روزگار
پریشان روزگار
روفیا
پاسخی کظم غیظ بوده باشد، آن زمان شیر ضمیرش خفته بود!آش بدی خورده و در دلش شورشی برپاست، در فرصت مناسب حتما این آش بد و مسموم (خشم) را بالا خواهد آورد!دوستی می گفت اگر همسرش چیزی به مذاقش خوش نیاید فی المجلس چیزی نمی گوید، ولی بعدا حتما تلافی خواهد کرد، گفتم آری، قضایش را به جای می آورد! کظم غیظ این است که خطای خطاکار را مورد آمرزش ماحی قرار دهیم، ما را خبری نی که خبر نیز چه باشدخود مغفرت این باشد و آمرزش ماحییعنی آمرزش محو کننده، چنان آمرزیدنی که هیچ اثری از خشم و کین و لحظه شماری برای انتقام به جای نماند، نه این که حافظه تاریخی مان را پاک کنیم، زخمی که خوردیم را به خاطر می سپاریم تا دوباره تکرارش نکنیم، کینه و نفرت را پاک می کنیم. و این میسر نمی شود الا به اینکه آدمیان را موجوداتی با توانایی ها و ناتوانی های تحمیلی بدانیم!
یحیی
نیکومنش
رضا
نیکومنش
نیکومنش
غزالی
Mohammad
محمد
حمیدرضا
رضا س
بقائی.پرویز
سید طه لاجوردی
دکتر صحافیان
تنها خراسانی
تنها خراسانی
تنها خراسانی
تنها خراسانی
تنها خراسانی
تنها خراسانی
تنها خراسانی
تنها خراسانی
تنها خراسانی
امیر
Omid Farian
در سکوت
برگ بی برگی
پاسخ به این پرسش بیتی از مولانا راهگشاست که میفرماید : ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این / بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش ، معنی بیت کاملأ روشن بوده و بدلیل اینکه انسان از جنس خداوند است میتواند با رجوع به خرد و هشیاری اصیل و خدایی خود ، میزان خود شده و استاد معنوی خود را تشخیص داده و از انسانهای کاملی چون حافظ و مولانا بهره لازم را ببرد اما مطیع و مرید یا گدای محض و بدون تحقیق است که بصورت جمعی و فردی انسان را به ناکجاآباد سوق می دهد . در مصرع دوم خاک در حضرت دوست همان شرح صدر و گشودن فضای درون تا بینهایت اوست و گدایی ، طلب و قرار گرفتن در چنین درگاهی ست که میتواند انسان را به پادشاهی برساند ،پس بزرگانی چون حافظ که به این مرتبه پادشاهی رسیده و از غیر بریده اند ، موزون خویش ( خداوند ) شده اند ، میتوانند از فضای گشوده شده درونی به حقایق دست یابند و به دلیل همین قوه تشخیص است که حافظ ، حضور در میخانه عشق را به رفتن به خانقاه ترجیح می دهد . غرض ز مسجد و میخانه ام وصال شماست جز این خیال ندارم ، خدا گواه من است مسجد همان سجده گاه یا خاک در دوست و فضای بینهایت درون است که حافظ با دعای صبح یا پیغامهای بدون واسطه حضرتش به آن راه یافت و میخانه عشق نیز معنایی جز این ندارد ، پس حافظ میفرماید غرض اصلی از بیان موضوعات ذکر شده وصال حضرت دوست است ، یعنی یکی شدن و رسیدن خود و دیگر انسانها (شما ) به وحدت با هستی کل ، و خدا را گواه می گیرد که خیال و سودایی جز این در سر ندارد ، یعنی بیان پرهیز از شاهی و گدایی ، برای آجر کردن نان زاهدانی نیست که خیلی علاقه به میزان و شاه شدن دارند ، بلکه او میخواهد که شما ، یعنی همه انسانها و حتی زاهد به وصال حضرت دوست رسیده و عمری را در بطالت و اعتقادات کهنه خانقاهی بیهوده تلف نکنند . مگر به تیغ اجل خیمه بر کنم ور نی رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است حافظ میفرماید مگر اینکه به تیغ اجل بتوان طناب های این خیمه را بریده و آن را از جا بر کند ، یعنی فرا رسیدن مرگ جسمانی ، در غیر اینصورت بازگشت از در دولت یا سعادتمندی بدست آمده کار و رسم و راه او یا هیچ انسان عاشقی نیست ، در بیت بعد می بینیم که او خیمه سعادت و نیکبختی خود را در مسند خورشید برپا نموده و بر آن تکیه زده است ، که در اینصورت مرگ نیز قادر به برکندن این خیمه نخواهد بود . از آن زمان که بر این آستان نهادم روی فراز مسند خورشید تکیه گاه من است حافظ میفرماید منظور از اینکه انسان خیمه خود را بطور موقت در این جهان مادی برپا نموده است همانا روی نهادن بر آستان حضرت دوست است ، یعنی تسلیم و باز کردن درون خود تا بینهایت خداوندی ، و از زمانی که او به این امر آگاه شده و کار معنوی خود را شروع کرده است بر فراز و بلندای جایگاه خورشید تکیه زده و درواقع خیمه خود را آنجا بر پا نموده است ، یعنی عالیترین مرتبه انسانی که دست فرشتگان نیز از آن کوتاه است . گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ تو در طریق ادب باش و بگو گناه من است حافظ میفرماید درحقیقت مسند انسان از آغاز و روز الست نیز فراز مسند خورشید بوده است ، اما با زیر پا گذاشتن آن عهد ، و گناه آدم که فریب شیطان را خورده و مرتکب آن خطا شد ، موجب هبوط به زمین فرم گردید ، ولی خداوند با لطف و عنایتش عذرخواهی انسان را پذیرفت هرچند این گناه نیز بواقع در اختیار آدم نبود ، بلکه طرح و اراده حضرتش بر این قرار گرفته بود که انسان ابتدا در زمین وارد ذهن شده و سپس با خروج از آن بسوی خداوند و مسند اولیه خود بازگردد ، اما همچنان که آدم از روی ادب این مطلب را به روی خداوند نیاورد ، تو هم رسم ادب را بجا آورده و بهانه جویی نکن ، خطای خود را بپذیر تا مورد رحمت بی پایانش قرار گیری ، حافظ در بیت دوم آنرا آه عذر خواه نامیده است . نکته این است که شیطان نیز از ملائک مقرب درگاهش بوده و اگر بپذیریم که فرشتگان تسلیم محض بوده و از خود اختیاری ندارند ، پس چگونه با ستیزه و منیت ، امر خداوند را اطاعت نکرده و به انسان که از جنس و روح خداوند است سجده نکرد ؟ مگر اینکه بگوییم اراده و مشیت خداوند چنین بود است ، اما آنچه مهم است لطف و کرامت و گذشت خداوند است پس از آن تمرد و حتی خطاهای این جهانی انسان و ایجاد امکان بازگشتش به فراز و بلندای مسند خورشید ، حافظ و بزرگان دیگر این توفیق را بدست آوردند ، پس با مدد فیض روح القدس ، دگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد .
رضا تبار
یوسف شیردلپور
مصطفی س
میر نور الدین علوی
میر نور الدین علوی
جعفری