
حافظ
غزل شمارهٔ ۶۰
۱
آن پیکِ ناموَر که رسید از دیارِ دوست
آورد حِرزِ جان ز خطِ مُشکبارِ دوست
۲
خوش میدهد نشانِ جلال و جمالِ یار
خوش میکند حکایتِ عِزّ و وقارِ دوست
۳
دل دادمش به مژده و خِجلَت همیبرم
زین نقدِ قلبِ خویش که کردم نثارِ دوست
۴
شکرِ خدا که از مددِ بختِ کارساز
بر حسبِ آرزوست همه کار و بارِ دوست
۵
سیرِ سپهر و دورِ قمر را چه اختیار؟
در گردشند بر حَسَبِ اختیار دوست
۶
گر بادِ فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغِ چَشم و رهِ انتظارِ دوست
۷
کُحلُ الجَواهری به من آر ای نسیمِ صبح
زان خاکِ نیکبخت که شد رهگذارِ دوست
۸
ماییم و آستانهٔ عشق و سرِ نیاز
تا خوابِ خوش که را بَرَد اندر کنارِ دوست
۹
دشمن به قصدِ حافظ اگر دم زند چه باک؟
مِنَّت خدای را که نیَم شرمسارِ دوست
تصاویر و صوت















نظرات
ملیحه رجائی
فقیر
روفیا
فقیر
جاوید مدرس اول رافض
استادسیدعلی اصغرموسوی
سهیل قاسمی
گمنام-۱
سولماز
نیکومنش
نیکومنش
رضا
نیکومنش
مهدی ابراهیمی
رضا س
کامیاب
دکتر صحافیان
دکتر محمد ادیب نیا
nabavar
شیوا
سید مجتبی میری هزاوه
در سکوت
فرهاد
برگ بی برگی
رضا تبار