
حافظ
غزل شمارهٔ ۶۳
۱
رویِ تو کس ندید و هزارت رقیب هست؛
در غنچهای هنوز و صَدَت عَنْدَلیب هست.
۲
گَر آمدم به کویِ تو، چَندان غریب نیست؛
چون من، در آن دیار، هزاران غریب هست.
۳
در عشق، خانقاه و خرابات —فرق نیست
هر جا که هست— پرتوِ رویِ حبیب هست؛
۴
آن جا که کارِ صومعه را جلوه میدهند،
ناقوسِ دِیرِ راهب و نامِ صلیب هست.
۵
عاشق که شد، که یار به حالَش نظر نکرد؟
ای خواجه درد نیست؛ وگرنه طبیب هست.
۶
فریادِ حافظ —این همه آخِر— به هَرزه نیست؛
هم قصّهای غریب و حدیثی عجیب هست.
تصاویر و صوت















نظرات
ف-ش
دکتر ترابی
احسان
سید
میلاد.س
محدث
حسین
جاوید مدرس اول رافض
سهیل قاسمی
سولماز
حسین
نیکومنش
رضا
نیکومنش
محمد صالحی
Behzad Behzadi
مهدی
دکتر محمد ادیب نیا
محمد شصت وشیش
دکتر صحافیان
آرش
اشکان
در سکوت
علی تجدد علی زاده
شیدایی
علیرضا رضایی
برگ بی برگی
سید رضا نوعی ( حکیم )
رضا تبار