
حافظ
غزل شمارهٔ ۶۸
۱
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حالِ هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست؟
۲
مردم دیده ز لطفِ رخِ او در رخِ او
عکس خود دید، گمان برد که مشکین خالیست
۳
میچکد شیر هنوز از لبِ همچون شکرش
گر چه در شیوهگری هر مژهاش قَتّالیست
۴
ای که انگشتنمایی به کرم در همه شهر
وه که در کارِ غریبان، عَجَبَت اِهمالیست
۵
بعد از اینم نَبُوَد شائبه در جوهرِ فرد
که دهانِ تو در این نکته خوش استدلالیست
۶
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیّتِ خیر مگردان که مبارک فالیست
۷
کوهِ اندوهِ فراقت به چه حالت بکُشد؟
حافظِ خسته که از ناله تنش چون نالیست
تصاویر و صوت









نظرات
منیره
محسن
ناشناس
مریم
فرهاد پرنیان
فرهاد پرنیان
امین کیخا
بهزاد
دکتر ترابی
امین کیخا
رضا
روفیا
مصطفی قلاوند
حسین
نیکومنش
رضا
غلامرضا سیسکانی
نیکومنش
نگار شرفی
روفیا
روفیا
روفیا
روفیا
روفیا
لیلا همایون پور
لیلا همایون پور
بهروز امامی
فرهاد
عباس اشتری
محمد
دکتر صحافیان
سمانه
در سکوت
برگ بی برگی
پاسخی برای اظهار شگفتی از کرامتش از آن دهانی که به اندازه ذره ای باز است شنیده نمی شود ، حافظ این سکوت را به رضایت تعبیر کرده و همچنان در انتظار خبری خوش به کار معنوی خود ادامه می دهد . مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد نیت خیر مگردان که مبارک فالیست و سرانجام پیک صبا مژده ای از طرف حضرت دوست می آورد که بر چنین عاشقی که صبر و خاموشی را پیشه خود قرار داده است لطف نموده ، گذری خواهد کرد ، یعنی لحظه ای از نظر وی عبور خواهد کرد و در صورتی که عاشق پس از بیداری بار دیگر به خواب ذهن نرفته باشد امکان دیدارِ آن خال مشکین را بدست خواهد آورد ، در مصراع دوم حافظ همچنان در بیم و امید بسر می برد که مبادا حضرت دوست از نیت و قصدِ خیر خود روی گردانده ، از نمایان کردن رخسار بر عاشق بیچاره منصرف گردد ، این خوف و رجا در بالاترین مراتب عرفان نیز وجود دارد و حافظ میفرماید خداوند تضمینی برای این گذرِ مبارک به هیچ عارفی نداده است پس شخصِ عاشق تا موعد دیدار دست از طلب نمی دارد. کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد ؟ حافظ خسته که از ناله تنش چون نالی ست اما این انتظار باری ست بس سنگین و حافظ یا عاشقی که تنش زخم خورده تیرهای مژگان حضرت دوست شده و از ناله های شبانگاهی بس نحیف و لاغر شده است چگونه قادر خواهد بود کوهِ غم و اندوه ِ فراقت را به دوش کشیده و این جدایی را تاب آورده ،صبر کند ؟ نحیف و همچون نال شدن تنِ که بر اثر زخمِ تیرهاست میتواند زدودن دلبستگی و در نتیجه سبکباری عاشق را در پی داشته باشد، در واقع تن در اینجا نماد هوشیاری جسمانی عاشق است که تا نالی نشود غمِ سنگینِ فراق را احساس نمی کند .
رضا تبار
محمد ارثیزاد
امین
فرهود
فرانسیس سیلور