
حافظ
غزل شمارهٔ ۸۵
۱
شربتی از لبِ لعلش نچشیدیم و بِرَفت
رویِ مَه پیکرِ او سیر ندیدیم و برفت
۲
گویی از صحبتِ ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گَردش نرسیدیم و برفت
۳
بس که ما فاتحه و حرزِ یمانی خواندیم
وز پیاش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
۴
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
۵
شد چمان در چمنِ حسن و لطافت لیکن
در گلستانِ وصالش نَچَمیدیم و برفت
۶
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
تصاویر و صوت















نظرات
ناشناس
رضا
مهران
ناشناس
سامان
فاطمه
سالار
کمال
حمید صادقی
ناشناس
for Ali A......eh
رضا
سرباز عشق
شیرازی
شهاب طاهری
علی
صالح رئیسی
زهرا
رضا حاجیان
حسن گلناری
علی
دکتر صحافیان
M
در سکوت
برگ بی برگی
محمدجواد تقوی
علی میراحمدی
محمدرضا خانی