
حافظ
غزل شمارهٔ ۸۹
۱
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و بِرهانَدَم از بندِ مَلامت
۲
خاکِ رهِ آن یارِ سفرکرده بیارید
تا چشمِ جهان بین کُنَمَش جایِ اقامت
۳
فریاد که از شش جهتم راه بِبَستند
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت
۴
امروز که در دستِ توام مرحمتی کن
فردا که شَوَم خاک چه سود اشکِ ندامت
۵
ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن، خیر و سلامت
۶
درویش مکن ناله ز شمشیرِ اَحِبّا
کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
۷
در خرقه زن آتش که خمِ ابرویِ ساقی
بر میشکند گوشهٔ محراب امامت
۸
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم
بیدادِ لطیفان همه لطف است و کرامت
۹
کوته نکند بحث سرِ زلف تو حافظ
پیوسته شد این سلسله تا روزِ قیامت
تصاویر و صوت














نظرات
ساقط
سعید
koosha ۳ami
نادر..
تماشاگه راز
رضا
ع.ر.گوهر
دکتر صحافیان
مسلم
در سکوت
Mahmood Shams
آیدین آذری
برگ بی برگی