
حافظ
غزل شمارهٔ ۹۱
۱
ای غایب از نظر به خدا میسپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
۲
تا دامنِ کفن نکشم زیرِ پایِ خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت
۳
محرابِ ابرویت بنما تا سحرگهی
دستِ دعا برآرم و در گردن آرمت
۴
گر بایدم شدن سویِ هاروتِ بابلی
صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت
۵
خواهم که پیش میرمت ای بیوفا طبیب
بیمار باز پرس که در انتظارمت
۶
صد جوی آب بستهام از دیده بر کنار
بر بویِ تخمِ مِهر که در دل بکارمت
۷
خونم بریخت وز غمِ عشقم خلاص داد
مِنّت پذیرِ غمزهٔ خنجر گذارمت
۸
میگریم و مرادم از این سیلِ اشکبار
تخمِ محبّت است که در دل بکارمت
۹
بارم ده از کرم سویِ خود تا به سوزِ دل
در پای دمبهدم گهر از دیده بارمت
۱۰
حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضعِ توست
فِیالجمله میکنی و فرو میگذارمت
تصاویر و صوت












نظرات
. دکتر شکوهی
ملیحه رجایی
حسن
کمال
حسین
تماشاگه راز
نیکومنش
رضا
دکتر محمد ادیب نیا
علیرضا
سعید شاطری
شیرازی
مصطفی موفق یامی
دکتر صحافیان
در سکوت
برگ بی برگی