
حافظ
غزل شمارهٔ ۹۳
۱
چه لطف بود که ناگاه رَشحِهٔ قَلَمَت
حقوقِ خدمتِ ما عرضه کرد بر کرمت
۲
به نوکِ خامه رقم کردهای سلامِ مرا
که کارخانهٔ دوران مباد بی رَقَمَت
۳
نگویم از منِ بیدل به سهو کردی یاد
که در حسابِ خرد نیست سهو بر قَلَمَت
۴
مرا ذلیل مگردان به شکرِ این نعمت
که داشت دولتِ سرمد عزیز و محترمت
۵
بیا که با سرِ زلفت قرار خواهم کرد
که گر سَرَم برود برندارم از قدمت
۶
ز حالِ ما دلت آگه شود مگر وقتی
که لاله بردمد از خاکِ کشتگانِ غمت
۷
روانِ تشنهٔ ما را به جرعهای دریاب
چو میدهند زُلالِ خِضِر ز جامِ جَمَت
۸
همیشه وقتِ تو ای عیسیِ صبا خوش باد
که جانِ حافظِ دلخسته زنده شد به دَمَت
تصاویر و صوت











نظرات
امیر
پاسخ: در نسخهی تصحیحی قزوینی-غنی تعداد ابیات همینقدر است و احتمالاً نسخهی مورد نظر شما متفاوت از این تصحیح است.
ملیحه رجائی
امین کیخا
ناشناس
کمال
رضا
شیرازی
شیرازی
دکتر صحافیان
پاسخ دادی،آرزومندم کارخانه زمانه هیچ گاه از نام زیبایت خالی نشود.3- ( پس از یک دوره انتظار)آری به اشتباه یادم نکرده ای، عقل محاسبه گر، اشتباهی از قلمت به یاد ندارد4- اکنون که پادشاهی سرمدی* تو را گرامی داشته، مرا خوار نکن(
پاسخ نیکو به جملات عاشقانه ام بده)خانلری: این توفیق* گفته اند: نسبت ثابت به ثابت، سرمد و نسبت ثابت به متغیر دهر و نسبت متغیر به متغیر زمان است( قبسات میرداماد، ص5)5- به پیشم بیا، تا با گیسوانت قرار ببندم، که هرگز سرم را از پاهایت برندارم حتی اگر سر ببازم.6- ولی افسوس، زمانی از شوق دلم آگاه می شوی که لاله از خاک کشتگان عشقت بروید خانلری: ولی وقتی7- اکنون که آب حیات خضر را از جام جمشید( ترکیب دو اوج تمدنی و دینی) دریافت می کنی، روان تشنه عاشقم را با جرعه ای دریاب.خانلری: تو را ز حال دل خستگان چه غم، که مدامهمی دهند شراب خضر ز جام جمت(دو بیت اضافه نیز وجود دارد)8- ای باد بهاری که چون عیسی زنده کننده جانی، همه وقتت خوش باد، که جان خسته و زخمی ام با نفست زنده شد.دو بیت اضافه خانلری:7:صبا ز زلف تو با هر گلی حدیثی راندرقیب کی ره غماز داد در حرمت؟صبا با هر گلی حدیثی متفاوت از زلفانت را بیان کرد(از روی ناآگاهی)، آری نگهبان عشق سخن چینان را در حرمت ره نمی دهد.9:دلم مقیم در توست، حرمتش می داربه شکر آنکه خدا داشته محترمتبه شکرانه آنکه جایگاه ویژه در پیشگاه حق داری، دلم را محترم دار که مقیم درگاه تو شده است. دکتر مهدی صحافیان آرامش و پرواز روح
در سکوت
برگ بی برگی