
حافظ
غزل شمارهٔ ۹۵
۱
مدامم مست میدارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم میکند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت
۲
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت
۳
سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخهای باشد ز لوحِ خالِ هندویت
۴
تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقِع از رویت
۵
و گر رسمِ فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
۶
من و بادِ صبا مِسکین دو سرگردانِ بیحاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بویِ گیسویت
۷
زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاکِ سرِ کویت
تصاویر و صوت
















نظرات
میم
فاطمه
فرهاد
ــــــحر
فرهاد
کامبیز درودیان
دوست کوهستان
نوید
mehr
بیژن
کمال
جاوید مدرس اول رافض
پژمان
منوچهر تقوی بیات
nabavar
نادر..
۷
۷
پریشان روزگار
روفیا
پریشان روزگار
پریشان روزگار
۷
پریشان روزگار
مهناز ، س
مهناز ، س
نادر..
مهناز ، س
nabavar
۷
سعید
رضا
مجید
احسان
محمد سعید
شیرازی
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
مژده
hlALYX
پاسخ به دوستی که گفت محتوای عرفانی در شعر حافظ نیست : چون وقت و اطلاعات کافی ندارم بیت 4 برای بررسی اجمالی کافیه . بیت 4 : تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی \ صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویتخب . کافیه کمی بیندیشیم . اگر این بیت درباره ی عشق زمینیه یک سوال زیبا پیش میاد و اون اینه که آیا عشق زمینی [دست] ندارد که باد صبا باید برایش برقعش را بردارد ؟؟؟؟؟ اگر می گفت [ صبا را گو بیاور از بوی خوب گیسویت ] اونوقت شاید میشد ادعای عشق زمینی کرد .اما چرا عشق آسمانی ؟؟؟ اولا عشق آسمانی یعنی پروردگار قابل رویت نیست .به همین دلیل گفته : زمانی برقع از رویت . یعنی ای خدا به باد صبا که وسیله ی دست تو است و به فرمان تو است بگو که موانع دیدن تو را از روی زمین بردارد تا همه بتوانند تو را در مخلوقاتت ببینند و ایمان بیاورند آن گاه است که جهان یکدست به تو ایمان آورده و دنیا گلستان می شود .
علیرضا
ه طالبی
علی حیدرپور
علی
دکتر صحافیان
شیوا
برگ بی برگی
در سکوت