حافظ

حافظ

شمارهٔ ۱۳

۱

صبا به مقدم گل راح روح بخشد باز

کجاست بلبل خوشگوی؟ گو برآر آواز!

۲

چه حلقه‌ها که زدم بر در دل از سر سوز

به بوی روز وصال تو در شبان دراز

۳

دلا! ز هجر مکن ناله، زان که در عالم

غم است و شادی و خار و گل و نشیب و فراز

۴

شبی وصال سحرگه ز بخت خواسته‌ام

که با تو شرح سرانجام خود کنم آغاز

۵

به هیچ در نروم بعد از این ز حضرت دوست

چو کعبه یافتم آیم ز بت‌پرستی باز

۶

ز طرهٔ تو پریشانی دلم شد فاش

ز مشک نیست غریب آری ار بود غماز

۷

هزار دیده به روی تو ناظرند و تو خود

نظر به روی کسی بر نمی‌کنی از ناز

۸

امید قد تو می‌داشتم ز بخت بلند

نسیم زلف تو می‌خواستم ز عمر دراز

۹

غبار خاطر ما چشم خصم کور کند

تو رخ به خاک نه ای حافظ و بر آر نماز

تصاویر و صوت

کتاب خواجه حافظ شیرازی به خط محمد ساوجی مورخ ۱۲۸۰ هجری قمری » تصویر 222
دیوان لسان الغیب سنهٔ ۹۲۰ هجری قمری دارای مقدمهٔ منثور » تصویر 199
دیوان خواجه حافظ شیرازی (با تصحیح و سه مقدمه و حواشی و تکمله و کشف الابیات) به کوشش سید ابوالقاسم انجوی شیرازی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۰۱
خاطر مجموع (جامع دیوان جامع حافظ بر اساس بیست و یک متن معتبر چاپی) تدوین و توضیح شفیع شجاعی ادیب - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۶۰۸
محمدرضا مومن نژاد :
محسن لیله‌کوهی :
فریبا علومی یزدی :

نظرات

user_image
حمیدرضا
۱۳۸۸/۰۲/۱۰ - ۱۳:۱۴:۰۹
متن این غزل از این نشانی برداشت و نقل شده است:پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
محیا
۱۳۹۰/۰۷/۱۵ - ۰۹:۳۷:۴۹
لینک دیگر کار نمیکند.من سه غزل با این ابیات یافتم:1به راه میکده عشاق راست تک و تاز *** همان نیاز که حجاج را به راه حجاز چه حلقه ها که زدن بر در دل از سر سوز *** به بوی روز وصال تو در شبان درازدو تآ شدم چو کمآن از غم و نمیگویم *** هنوز ترک کمآن ابروآن تیراندازتنم ز هجر تو چشم از جهان فرو می دوخت *** امید دولت وصل تو داد جانم بازشبی وصال سحر گه ز بخت می خواهم *** که با تو شرح سرانجام خود کنم آغازدلآ ز هجر مکن نآله زآنکه در عآلم *** غمست و شآدی و خآر و گل و نشیب و فرآز ز شوق مجلس آن یار خرگهی حافظ *** گرت چو شمع سوزند پای دار و بساز2خوش آن شبی که درآیی به صد کرشمه و ناز *** کنی تو ناز به شوخی و من کشم به نیازامید قد تو می داشتم ز بخت بلند *** نسیم زلف تو می خواستم ز عمر درازز طره تو پریشانی دلم شده فآش *** غریب نیست ز مشک آری ار بود غمآز چو غنچه سر درونش کجا نهان ماند *** دل مرا که نسیم صباست محرم رازهزار دیده به روی تو ناظرند و تو خود *** نظر به روی کسی بر نمی‌کنی از نازمرا چه فکر ز جور تو و جفای رقیب *** سر عشق ندارد غم از بلای دراز غبار خاطر ما چشم خصم کور کند *** تو رخ به خاک نه ای حافظ و بر آر نماز3عروس گل دگر آمد به بزم گلشن باز *** کجاست بلبل خوش گو برآورد آوازصبا به مقدم گل راح روح می بخشد *** هزار رحمت حق باد بر چنین غماز چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیخت *** که کرد نرگس شوخش سیه به سرمه ناز به هیچ در نروم بعد از این ز حضرت دوست *** چو کعبه یافتم آیم ز بت پرستی باز نه این زمآن من شوریده دل نهآدم روی *** بر آستان تو کاندر ازل به سوز و نیآز یکیست صعب و سهل در طریق:حآفظ را *** که مرغ را چه تفآوت بود نشیب و فرآز
user_image
میثم آیتی (شاعر)
۱۳۹۱/۰۸/۰۲ - ۰۱:۵۱:۲۲
محیا جان غزل دوم بیت ششم باید به این شکل اصلاح شود تا وزن آن بهم نخورد(بر طبق برخی سایت ها):مرا چه فکر ز جور تو و جفای رقیب *** اسیر عشق ندارد غم از بلای درازهمچنین این بیت منتسب به شخصی به نام "همتعلی شاه" نیز هست.
user_image
سید احمد مجاب
۱۳۹۶/۰۳/۱۰ - ۱۶:۵۸:۰۴
ز طرهٔ تو پریشانی دلم شد فاشز (اشک) نیست غریب آری ار بود غماز
user_image
یسنا
۱۳۹۹/۱۰/۱۳ - ۱۷:۵۵:۵۵
خوب است بدانید بیت هفتم کاملا از اوحدی هست که به زیبایی تمام تضمین شده است