
حافظ
شمارهٔ ۳۰
۱
برو ای زاهد و دعوت مکنم سوی بهشت
که خدا در ازل از اهل بهشتم بسرشت
۲
یک جو از خرمن هستی نتواند برداشت
هر که در کوی فنا در ره حق دانه نَکشت
۳
تو و تسبیح و مصلا و ره زٌهد و صلاح
من و میخانه و زٌنار و ره دِیر و کنشت
۴
منعم از می مکن ای صوفی صافی که حکیم
در ازل طینت ما را به می ناب سرشت
۵
راحت از عیش بهشت و لب حورش نبود
هر که او دامن دلدار خود از دست بهشت
۶
صوفی صاف بهشتی نبود زآنکه چو من
خرقه در میکدهها در گرو باده نهشت
۷
حافظا لطف حق ار با تو عنایت دارد
باش فارغ ز غم دوزخ و ایمن ز بهشت
تصاویر و صوت



نظرات
فرهاد میم
مازیار