
حافظ
شمارهٔ ۳۱
۱
میزنم هر نفس از دست فراقت فریاد
آه اگر نالهٔ زارم نرساند به تو باد
۲
چه کنم گر نکنم ناله و فریاد و فغان
در فراق تو چنانم که بداندیش مباد
۳
روز و شب غصه و خون میخورم و چون نخورم
چون ز دیدار تو دورم به چه باشم دلشاد
۴
تا تو از چشم من سوخته دل دور شدی
ای بسا چشمهٔ خونین که دل از دیده گشاد
۵
حافظ دلشده مستغرق یادت شب و روز
تو از این بندهٔ دل رفته به کلی آزاد
تصاویر و صوت


نظرات
حمیدرضا