
حافظ
شمارهٔ ۳۴
۱
مباد کس چو من خسته مبتلای فراق
که عمر من همه بگذشت در بلای فراق
۲
غریب و عاشق و بیدل غریب و سرگردان
کشیده محنت ایام و داغهای فراق
۳
اگر به دست من افتد فراق را بکشم
به آب دیده دهم باز خونبهای فراق
۴
کجا روم؟ چه کنم؟ حال دل که را گویم؟
که داد من بستاند دهد جزای فراق
۵
ز درد هجر فراقم دمی خلاصی نیست
خدای را بستان داد و ده سزای فراق
۶
فراق را به فراق تو مبتلا سازم
چنان که خون بچکانم ز دیدههای فراق
۷
من از کجا و فراق از کجا و غم ز کجا
مگر که زاد مرا مادر از برای فراق
۸
به داغ عشق تو حافظ چو بلبل سحری
زند به روز و شبان خون فشان نوای فراق
تصاویر و صوت



نظرات
حمیدرضا