
حافظ
شمارهٔ ۳۵
۱
پدید آمد رسوم بی وفایی
نماند از کس نشان آشنایی
۲
برند از فاقه نزد هر خسیسی
کنون اهل هنر دست گدایی
۳
کسی کـاو فاضل است امروز در دهر
نمی بیند زغم یک دم رهایی
۴
ولیکن جاهل است اندر تنعم
متاع او چو هست این دم بهایی
۵
وگر شاعر بگوید شعر چون آب
که دل را زآن فزاید روشنایی
۶
نبخشندش جویی از بخل و امساک
اگر خود فی المثل باشد سنایی
۷
خرد در گوش هوشم دی همی گفت
برو صبری بکن در بینوایی
۸
قناعت را بضاعت ساز و میسوز
در این درد و عنا چون بینوایی
۹
بیا حافظ به جان این پند بشنو
که گر از پا درافتی با سر آیی
تصاویر و صوت

نظرات