
حافظ
شمارهٔ ۴۰
۱
شب از مطرب که دل خوش باد وی را
شنیدم نالهٔ جانسوز نى را
۲
چنان در سوز من سازش اثر کرد
که بىرقّت ندیدم هیچ شی را
۳
حریفى بد مرا ساقى که در شب
ز زلف و رخ نمودى شمس وفى را
۴
چو شوقم دید در ساغر مىافزود
بگفتم ساقى فرخنده پى را
۵
رهانیدى مرا از قید هستى
چو پیمودى پیاپى جام مى را
۶
حماک الله عن شرّ النوائب
جزاک الله فى الدّارین خیرا
۷
چو بیخود گشت حافظ کى شمارد
به یک جو ملکت کاووس کى را
تصاویر و صوت

نظرات