حافظ

حافظ

شمارهٔ ۴۶

۱

برو ای طبیبم از سر که خبر ز سر ندارم

به خدا رها کنم جان که ز جان خبر ندارم

۲

به عیادتم قدم نه که ز بی‌خودی شوم به

می ناب نوش و هم ده که غم دگر ندارم

۳

غمم ار خوری از این پس نکنم ز غم خوری بس

نظری به جز تو با کس به کسی دگر ندارم

۴

ز زَرت کنند زیور به زرت کشند در بر

من بی‌نوای مضطر چه کنم که زر ندارم

۵

دگرم مگو که خواهم که ز درگهت برانم

تو بر این و من بر آنم که دل از تو برندارم

۶

به من ار چه میْ ‌پرستم مدهید می به دستم

مبرید دل ز دستم که دل دگر ندارم

۷

دل حافظ ار بجویی غم دل ز تندخویی

چو بگویمت،  بگویی سر دردسر ندارم

تصاویر و صوت

کتاب خواجه حافظ شیرازی به خط محمد ساوجی مورخ ۱۲۸۰ هجری قمری » تصویر 297
محمدرضا مومن نژاد :

نظرات

user_image
هاروینا
۱۳۹۹/۰۵/۳۰ - ۰۴:۴۰:۱۷
به قول نسل غرب‌زده ما عجب غزل underratedایست این یکی! دستش را دراز کرده دارد قلبم را نوازش می‌کند. کاش یکی از اساتید حاشیه‌ای بر این بنویسد که حرف‌های بنده صد من یک اردک هم نیستند! ಥ_ಥ
user_image
سلمان
۱۳۹۹/۱۱/۰۸ - ۰۵:۴۴:۵۸
یه جایی خوندم که انگار حافظ یک کلمه رو در یک بیت تکرار نکرده مگر در دو معنای متفاوت... اگه چنین چیزی درست باشه این شعر حافظ خیلی پیچیده میشه