
حافظ
شمارهٔ ۶
۱
صراحی دگر بارم از دست برد
به من باز بنمود می دستبرد
۲
هزار آفرین بر می سرخ باد
که از روی ما رنگ زردی ببرد
۳
بنازیم دستی که انگور چید
مریزاد پایی که در هم فشرد
۴
برو زاهدا خورده بر ما مگیر
که کار خدایی نه کاریست خرد
۵
مرا از ازل عشق شد سرنوشت
قضای نوشته نشاید سترد
۶
مزن دم ز حکمت که در وقت مرگ
ارسطو دهد جان، چو بیچاره کرد
۷
مکش رنج بیهوده خرسند باش
قناعت کن ار نیست اطلس چو برد
۸
چنان زندگانی کن اندر جهان
که چون مرده باشی نگویند مرد
۹
شود مست وحدت زجام الست
هر آن کـاو چو حافظ می صاف خورد
تصاویر و صوت



نظرات
حمیدرضا
احمد تورکه
پاسخ: با تشکر، به غیر از بیت اول که متن قبلی محکمتر و قابل اعتناتر از نقل شما بود و با تشکر از زحمت شما بابت تحقیق این مورد، ابیات را مطابق نقل جنابعالی اضافه کردیم.
ناشناس
مهسا
احمد
احمد
احمد
گیو
من کیستم
جباری
جباری